رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۶

4.8
(12)

 

پروانه

 

حامین با دهنی که بوی مشروب میداد خودش رو روی تخت انداخت و بهم خیره شد

 

+ میدونی چیه ازت خوشم میاد شایدم ازت متنفر باشم!

 

دست‌هام رو با روسریم بست و شروع کرد به بو کردن تنم جیغ و دست و پا زدم

 

_ به خودت بیااااااا تو مستییییی…

 

محکم توی دهنم کوبید و بوی الکش باعث شد صورتم رو چین بدم چه طوری این زهرماری رو خورد وقتی انقدر بوش تیزه؟

 

+ فقط لال شو!

 

لباس‌هام رو با قیچی پاره کرد و شمع رو روی شکمم کشید. جیغ زدم که از سوزش شکمم به گریه افتادم حامین خندید و گفت

 

+ تمام مدت تو جاسوس بودی کسی که نمک خورد و نمکدون شکست!

 

سوزش شکمم بیشتر شد و حامین گردنم رو محکم گرفت و شروع کرد به گاز گرفتن… صدام گرفته شده بود و نمیتونستم حتی ناله کنم

 

پوستم جلز ولز میکرد

 

_ بسهه… آییی پوستم…. من کاری نکردم..

 

خندید و گلوم رو فشار دادکه چشم‌هام سیاهی رفت.

 

 

 

تنش رو روی بدنم کشید و جای سوختگی رو فشار داد

 

+ باید تا صبح ناله کنی خبری از خواب نیست!

 

 

_ حا…

 

توی دهنم کوبید که حس کردم دندونم شکست و گریه‌ام شدت گرفت‌ کسی به دادم نمیرسید حتی اگه زیرش جون میدادم

 

جیغ زدم و گلوم بدتر خراش برداشت

 

+ اوفف!

 

با هر ضربه تنم بیشتر درد میکشید و حامین به جونم افتاده بود. با گرمی بین پاهام چشم بست و روی تخت افتاد.

 

بهش که آروم خوابیده خیره شدم و با درد بلند شدم. کل تنم درد میکرد دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و ساک لباس‌هام رو توی دستم فشردم.

 

کمرم داشت نصف می‌شد و با بدبختی لباس پوشیدم. سمت بیرون رفتم و پر نفرت زمزمه کردم

 

_ تقاص پس میدی حامین خان!

 

سمت در رفتم و تندی سوار ماشینی شدم‌ به روستای خانوادگی بابام رفتم و توی خونه‌ی گلی مستقر شدم. ساعت پنج صبح بود با درد روی زمین نشستم و هق زدم.

 

 

آفتاب در اومده بود و با گریه سمت حموم رفتم. خوشبختانه آب داشت و تنم رو از نجاست شستم.

 

گریه کنون رفتم و از دکاندار محل مواد غذایی گرفتم. تنم ضعف داشت و تخم مرغی درس کردم و خوردم.

 

***

 

خونه رو با بدبختی ساختم و توی حیاط یه مزرعه کوچیک درست کرد. چندتا مرغ محلی با خروس گرفتم.

 

_ خدایا شکرت!

 

زمین رو آبیاری کردم و شروع کردم به تمیز کردن زمین و حیاط… سیم کارتم رو شکوندم و جدید گرفتم.

 

یه زمین کوچیک هم با پول فروختن طلاهایی که حامین واسم گرفته بود خریدم و قرار شد توش گندم بکارم.

 

 

 

سردم شده بود و بخاری رو روشن کردم. پتو رو دورم پیچیدم و بافتنی‌ها رو برداشتم.

 

چشم‌هام درد گرفته بود و با لبخندی خونه رو جمع کردم‌.‌ ظرف‌ها رو شستم و رفتم خوابیدم.

 

شب کاووس دیدم و با جیغ پاشدم لیوان آبی خوردم و تا خود صبح توی خونه چرخ زدم. آش پختم و بین خونه‌ها پخش کردم.

 

حامین

 

صبح با سردرد بدی بیدار شدم و نگاهی به بدن عریونم انداختم.

 

با صدای گرفته‌ای گفتم

 

+ پروانه کجایی؟

 

شلوارم رو پوشیدم‌ ملحفه رو انداختم و دوشی گرفتم‌ لیندا توی حیاط داشت ورزش میکرد دنبال پروانه گشتم.

 

کلافه شماره‌اش رو گرفتم ولی خاموش بود به ذهنم فشار آوردم و هوار زدم

 

+ لعنتیییییییی!

 

زود لباس تن زدم و به چند نفر سپردم هواسشون به لیندا و ویلا باشه. تندی سوار ماشین شدم‌.

 

+ پیداش کنید هر چه سریع‌تر بهتر اگه پیداش کردید بهتون پاداش میدم!

 

کل خیابون‌ها و بیمارستان رو گشتم نبود لعنتیییی! چیزی یادم نمیومد و نمیدونم اون خون چیه!

 

لیندا بهم زنگ زد و کلافه گفت

 

_ بابا کجایی؟

 

پوفی کشیدم

 

+ الان میام!

 

تقریبا شب شده بود و واسه شام غذا گرفتم.

 

 

 

 

لیندا همش ازم سراغ پروانه رو میگرفت کلافه گفتم

 

+ حالم خوش نی ولم کن!

 

لیندا متعجب گفت

 

_ مگه گرفتمت؟

 

بهش خیره شدم و با بی حوصلگی پچ زدم

 

+ سگی؟

 

بهش برخورد و رو گرفت کلافه رفتم پیشش نشستم. دستم رو گرفت و با بغض گفت

 

_ پروانه کوش؟ اون ملحفه ی خونی چیه؟

 

لعنتی به هواسم فرستادم و خندیدم. لیندا متعجب بهم خیره شد که مجبورش کردم بخوابه. دیشب به پروانه تجاوز کردم‌

 

جیغ و التماس‌های توی گوشم بود. خاک تو سرمم!

 

سمت اتاق رفتم و دورش چرخیدم کسی رو هم نداشت!

 

+ کاش پیدا شی قول میدم جبران کنم!

 

روی تخت مچاله شدم و گفتم

 

_ یه زن رو چه جوری توی این شهر دووم میاره؟

 

سمت گوشی رفتم و به یکی زنگ زدم بی مقدمه گفتم

 

+ یه دختر رو واسم پیدا کن!

 

عکس پروانه رو که دزدکی ازش گرفتم رو فرستادم.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hadiseh.sahabi2000@gmail.com
1 سال قبل

چه قدر چرت شده

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x