پروانه
حامین با دهنی که بوی مشروب میداد خودش رو روی تخت انداخت و بهم خیره شد
+ میدونی چیه ازت خوشم میاد شایدم ازت متنفر باشم!
دستهام رو با روسریم بست و شروع کرد به بو کردن تنم جیغ و دست و پا زدم
_ به خودت بیااااااا تو مستییییی…
محکم توی دهنم کوبید و بوی الکش باعث شد صورتم رو چین بدم چه طوری این زهرماری رو خورد وقتی انقدر بوش تیزه؟
+ فقط لال شو!
لباسهام رو با قیچی پاره کرد و شمع رو روی شکمم کشید. جیغ زدم که از سوزش شکمم به گریه افتادم حامین خندید و گفت
+ تمام مدت تو جاسوس بودی کسی که نمک خورد و نمکدون شکست!
سوزش شکمم بیشتر شد و حامین گردنم رو محکم گرفت و شروع کرد به گاز گرفتن… صدام گرفته شده بود و نمیتونستم حتی ناله کنم
پوستم جلز ولز میکرد
_ بسهه… آییی پوستم…. من کاری نکردم..
خندید و گلوم رو فشار دادکه چشمهام سیاهی رفت.
تنش رو روی بدنم کشید و جای سوختگی رو فشار داد
+ باید تا صبح ناله کنی خبری از خواب نیست!
_ حا…
توی دهنم کوبید که حس کردم دندونم شکست و گریهام شدت گرفت کسی به دادم نمیرسید حتی اگه زیرش جون میدادم
جیغ زدم و گلوم بدتر خراش برداشت
+ اوفف!
با هر ضربه تنم بیشتر درد میکشید و حامین به جونم افتاده بود. با گرمی بین پاهام چشم بست و روی تخت افتاد.
بهش که آروم خوابیده خیره شدم و با درد بلند شدم. کل تنم درد میکرد دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و ساک لباسهام رو توی دستم فشردم.
کمرم داشت نصف میشد و با بدبختی لباس پوشیدم. سمت بیرون رفتم و پر نفرت زمزمه کردم
_ تقاص پس میدی حامین خان!
سمت در رفتم و تندی سوار ماشینی شدم به روستای خانوادگی بابام رفتم و توی خونهی گلی مستقر شدم. ساعت پنج صبح بود با درد روی زمین نشستم و هق زدم.
آفتاب در اومده بود و با گریه سمت حموم رفتم. خوشبختانه آب داشت و تنم رو از نجاست شستم.
گریه کنون رفتم و از دکاندار محل مواد غذایی گرفتم. تنم ضعف داشت و تخم مرغی درس کردم و خوردم.
***
خونه رو با بدبختی ساختم و توی حیاط یه مزرعه کوچیک درست کرد. چندتا مرغ محلی با خروس گرفتم.
_ خدایا شکرت!
زمین رو آبیاری کردم و شروع کردم به تمیز کردن زمین و حیاط… سیم کارتم رو شکوندم و جدید گرفتم.
یه زمین کوچیک هم با پول فروختن طلاهایی که حامین واسم گرفته بود خریدم و قرار شد توش گندم بکارم.
سردم شده بود و بخاری رو روشن کردم. پتو رو دورم پیچیدم و بافتنیها رو برداشتم.
چشمهام درد گرفته بود و با لبخندی خونه رو جمع کردم. ظرفها رو شستم و رفتم خوابیدم.
شب کاووس دیدم و با جیغ پاشدم لیوان آبی خوردم و تا خود صبح توی خونه چرخ زدم. آش پختم و بین خونهها پخش کردم.
حامین
صبح با سردرد بدی بیدار شدم و نگاهی به بدن عریونم انداختم.
با صدای گرفتهای گفتم
+ پروانه کجایی؟
شلوارم رو پوشیدم ملحفه رو انداختم و دوشی گرفتم لیندا توی حیاط داشت ورزش میکرد دنبال پروانه گشتم.
کلافه شمارهاش رو گرفتم ولی خاموش بود به ذهنم فشار آوردم و هوار زدم
+ لعنتیییییییی!
زود لباس تن زدم و به چند نفر سپردم هواسشون به لیندا و ویلا باشه. تندی سوار ماشین شدم.
+ پیداش کنید هر چه سریعتر بهتر اگه پیداش کردید بهتون پاداش میدم!
کل خیابونها و بیمارستان رو گشتم نبود لعنتیییی! چیزی یادم نمیومد و نمیدونم اون خون چیه!
لیندا بهم زنگ زد و کلافه گفت
_ بابا کجایی؟
پوفی کشیدم
+ الان میام!
تقریبا شب شده بود و واسه شام غذا گرفتم.
لیندا همش ازم سراغ پروانه رو میگرفت کلافه گفتم
+ حالم خوش نی ولم کن!
لیندا متعجب گفت
_ مگه گرفتمت؟
بهش خیره شدم و با بی حوصلگی پچ زدم
+ سگی؟
بهش برخورد و رو گرفت کلافه رفتم پیشش نشستم. دستم رو گرفت و با بغض گفت
_ پروانه کوش؟ اون ملحفه ی خونی چیه؟
لعنتی به هواسم فرستادم و خندیدم. لیندا متعجب بهم خیره شد که مجبورش کردم بخوابه. دیشب به پروانه تجاوز کردم
جیغ و التماسهای توی گوشم بود. خاک تو سرمم!
سمت اتاق رفتم و دورش چرخیدم کسی رو هم نداشت!
+ کاش پیدا شی قول میدم جبران کنم!
روی تخت مچاله شدم و گفتم
_ یه زن رو چه جوری توی این شهر دووم میاره؟
سمت گوشی رفتم و به یکی زنگ زدم بی مقدمه گفتم
+ یه دختر رو واسم پیدا کن!
عکس پروانه رو که دزدکی ازش گرفتم رو فرستادم.
چه قدر چرت شده