رمان وارث دل فصل دوم پارت۱۷

4.6
(7)

 

مشتی به کلش زدم.

 

***

 

 

حامین

 

تموم جاها رو گشتم و خیره به برگه‌ی طلاق پوکی از سیگارم گرفتم. سمت پنجره رفتم و بازش کردم. سرفه‌ام گرفت

 

+ پیدات میکنم بالخره!

 

به جون تخت و وسایل افتادم چشم‌هام از بی خوابی میسوخت و سرم تیر میکشید اخ از دستت پروانه!

 

لیندا همش بهونه‌اش رو میگرفت و کاش پیداش میکردم اگه پیداش میکردن و میشد نقطه ضعفم چه غلطی میکردم؟

 

کلافه دور خودم چرخیدم و خون از دستم رون شد. پوزخندی زدم که در باز شد

 

غریدم

 

+ مگه طولیه اس؟

 

عماد بود که با کلافگی گفت

 

_ لیندا تب کرده حالش خوب نی!

 

دستی به موهام کشیدم و سمت اتاقش رفتم. بالای سرش ایستادم و لیندا هذیون گفت

 

_ پری پشمک رو بگیر! پرییییی

 

 

 

 

دستم رو روی سرش گذاشتم و دونه‌های عرق روی تنش سر میخورد.

 

_ تبش بالاس!

 

سریع یه ظرف آوردم و پاش رو داخلش گذاشتم. بدنش به لرزه افتاد و تقلا میکرد

 

_ سرده!

 

تنش رو شستم و پایین اومدن ملحفه‌ی خیس رو عوض کردم و لباس‌هاش رو با تاپ و شورتک بچه گونه‌ای تغییر دادم.

 

+ خوب بخوابی!

 

سمت اتاقم رفتم و خودم رو روی تخت پرت کردم. طولی نگذشت که خروپف صدام بلند شد.

 

توی خواب حس کردم یکی گردنم رو گرفت و فشار داد.

 

داد زدم:

 

+ ولممم کن!

 

 

محکم تر دستش رو روی گلوم گذاشت و فشار داد تقلا کردم و یهویی پا شدم

 

+ لیندااا!

 

پارچ رو سر کشیدم و پاشدم به راه رفتن و فکر کردن

 

 

 

 

 

+ ممکنه شده باشی یه قطره تو زمین ولی پیدات میکنم پری خانم!

 

***

 

پروانه

 

 

با نفس نفس روی زمین نشستم و به ساواش خیره شدم.

 

_ حالم بده!

 

متعجب ابرویی بالا داد

 

_ گشنته؟ تشنته؟ دستشویت میاد؟ ویار داری باز‌؟

 

 

نه گفتم و لب چیدم

 

_ دلم درد میکنه!

 

اخم کرد و غرید

 

_ کمتر هله هوله و ترشک مورشک میخوردی!

 

با شنیدن اسمشون اب دهنم رو قورت دادم. زبونی روی لبم کشیدم و گفتم

 

_ ام میری بخری؟

 

پوفی کشید

 

_ نه!

 

گریه‌ام گرفت

 

 

_ گمشو نکبت خسیسسسسسسسسسسسسسس!

 

 

بلند شد که سمت خونه‌ی مادرش رفتم و به در ضربه زدم. رفتم داخل و دست به کمر گفتم

 

_ صاحب خونه؟

 

مادر ساواش از طبخ خونه بیرون اومد لبخندی زد

 

_ خوش اومدی دختر گلم!

 

اخم کردم

 

_ پسرتو از تو زندگیم جمع کن نمیخوامش!

 

نفسی گرفتم و گفتم

 

_ سر کار نمیره و همش تو خونس بعدشم ویارونه‌های منو نمیخره! مسخره‌ام میکنه اشکمو درمیاره و بدتر از اون بچم همش لگد میزنه جونم درد گرفته!

 

ساواش نفس نفس زنون تو خونه شد و گارد گرفت

 

_ صبح تا شب اشپزی بپز و جارو کن لباس بشور من دیگه خواستگار کم دارم…

 

ّبغ کرده گفتم

 

_ ببین داره درسته قورتم میده!

 

ننش گوشش رو گرفت و پیچ داد که دلم خنک شد و نیشخندی زدم و نالیدم

 

_ آیییی…. آیییییی بچمممم افتاد…

 

 

 

جفتشون با هل و والا سمتم اومدن و مادرش زود گفت

 

_ زنتو بیار تو خونه زود باش!

 

ساواش بغلم کرد و با گر گرفتن تنش گفت

 

_ چه چاق شدی!

 

نیشخندی میزنم و گفتم

 

_ پول باباتو خرجم کردی؟

 

پوکر به صورت شیطونم خیره شد و یهویی لبش رو روی لبم گذاشت شروع کرد به بوسیدن و پسرم لگدی زد

 

_ آیی…

 

تیز سمت برگشت و شکمم رو لمس کرد. هیراد دست از تقلا برداشت و ساواش نفسش رو فوت کرد.

 

_ آقا پسر زن منو اذیت نکن جوجو میزنم لهت میکنم ها!

 

خندیدم که مامانش داخل شد و یه عالمه هله هوله کنارم گذاشت و پچ زد

 

_ بخور جون بگیری!

 

تند لواشکی که با دونه‌های انار و نمک پاشیده شده بود رو برداشتم و لیس زدم و از طمعش حالی به حالی شدم

 

_ اممم خیلی خوشمزه‌اس!

 

تند تند با می جویدم و قورت میدادم. آلوچه‌ها رو با دست خوردم و صدای ملچ ملوچم همه جا رو برداشته بود

 

_ وایی ازشون بخور خیلی خوشمزه‌ان…

 

ساواش دست برد و مکی به لواشک توی دستم زد و از شوری و ترشیش صورتش رو چین داد.

 

تند پارچ رو سر کشید و با صدای خرناس مانندی گفت

 

_ اینو چه جوری میخوری تو؟ ماماننننن…

 

ساواش کل هله هوله‌ها رو که تا نصفه خوردم بودم جمع کرد و واسم آب میوه گرفت و به زور تو حلقم ریخت

 

_ ولم کن

 

 

 

گونه‌هام رنگ گرفت و رو گرفتم که خندید

 

_ دماغت رو بکنم جوجو؟ رو چرا میگیری؟

 

لبم آویزون شد که سرش سمت گردنم کج شد و توی همین فاصله مامانش جیغ بنفشی کشید

 

_ وای وااااای!

 

 

 

 

لیندا

 

ترسیده به بابا که داشت محافظ‌ها رو کتک میزد خیره شدم و یهویی موهام رو گرفت

 

+ کجا رفته بودی هانن؟

 

شونه‌هام پرید و هق هق کنان از درد سرم گفتم

 

_ رفتم با دوست‌هام بیرون بابا!

 

پوزخندی زد و به لباس و آرایش فجیعم اشاره کرد که خجالت زده سر پایین انداختم فقط یه پارتی بود

 

+ عه پس اون پسرها اونجا چیکار میکردن؟

 

لب گزیدم

 

 

داد بلندی کشید و نعره زد

 

+ تو گوه خوردی مگه بی صاحبی؟ کدوم سگ پدر حروم زاده‌ای بهت نزدیک شده؟

 

سر رو سمت عمو عماد چرخوندم که جلو اومد و با نفس نفس گفت

 

_ حامین ولش کن برادر! داری داغون میکنی خودتو…

 

بابا نیشخندی زد و تخت سینه‌ام کوبید

 

_ ازت بدم میاد منم عین پروانه میذارم میرم!

 

 

با سیلی محکمش هق هق کنان دست روی لب خونیم کشیدم

 

_ بهش تجاوز کردی بابا! تو خیلی پستیییییی!

 

دستی به موهاش کشید و عماد پشتش بهم پناه داد جیغ زدم و کلافه سمت اتاقم رفتم.

 

کل وسایلم رو جمع کردم اینجا نمی موندم یهو در باز شد و مریم اومد داخل و اخم کنان غرید

 

_ کجا بچه؟

 

فین فین کنان اشکامو پاک کردم و لب زدم

 

_ قبرستون!

 

گوشمو گرفت و غرید

 

_ جواب سر بالا نده!

 

لبخندی زدم و کوله‌ام رو برداشتم

 

_ میرم‌جایی که تنها باشم همین!

 

بابا داخل شد و با صورت آشفته ای گفت

 

+ پروانه پیدا شده میرم پیشش زود آماده شو!

 

با اینکه ناراحت بودم ولی اطاعت کردم و صورت زخمیم رو با کرم پودر پوشوندم.

 

_ من که میدونم دلش باهات صاف نمیشه!

 

با رسیدن به روستا خوابیده بودم و دم دمای صبح رسیدیم.

 

بابا از ماشین پیاده شد که صدای جیغ و شیون بلند شد ترسیده سمت خونه‌ای رفتم که داشت میسوخت.

 

پروانه روی زمین نشسته بود و یه زن توی سرش میزد. مردی با پوزخندی به پروانه خیره شد و یک لحظه پروانه پر نفرت سمتش رفت.

 

جیغ زد و به بدن مرد چنگ زد

 

_ قاتلللللل تو کشتیششش!

 

بابا تند سمتش رفت که پروانه جیغ کشان عقب رفت.

 

_ تو اینجا چیکار میکنی؟

 

زنه تو سرش زد و گفت

 

_ پسرممم! ساواشمم شیرمردم…

 

بابا به صورت سیاه و خراشیده‌ی پروانه خیره شد و گفت

 

+ پروانه باهات حرف دارم!

 

یهو زنه با جیغ به صورت بابا مشت زد و توی سینه‌اش کوبید

 

_ چی از جون عروسم میخواین؟ پسرمو به کشتن دادین و حالا میخواین زن و بچه‌شو از راه به در کنید؟

 

رو به مرد دیگه گفت

 

_ خان زاده قاتل بچه‌ام رو کشتی واسه چی؟ واسه پول یا زنش؟

 

 

بهتره از منه یه لحظه ام از تو فکرت نمیره حتما مثل من نیست حرصت نمیده

 

واسه من کسی مثلت نمیشه اون حتما بهتر از منه مثل من نیست که حرفات نره تو کتش

 

عصبی نمیشه بس کنه بعد موندنت همه چیزو خرد کنه تو سر و صورتش حتما

 

گفتم حسمو بهش بزار ندونه ببین روزا تا همیشه چرا نمونه تو

 

بیرونمون میکردی نگا از خونه میگفتی اون وسطی ستارمونه

 

الان تنهایی همه آرزوهامو که برد حیف هر چه خاطره با تو که مرد

 

حتما از من بهتره حتما با اونم میشه ستاره هارو شمرد

 

بهتره از منه یه لحظه ام از تو فکرت نمیره حتما مثل من نیست حرصت نمیده

 

واسه من کسی مثلت نمیشه

 

اون حتما بهتر از منه مثل من نیست که حرفات نره تو کتش

 

عصبی نمیشه بس کنه بعد موندنت همه چیزو خرد کنه تو سر و صورتش حتما

 

 

همیشه بس دلم به دل تو میمونه شاید بهتره قلقتو میدونه

 

شاید من بدم شاید گند زدم شاید نیومدم به چشم تو دیوونه

 

آخرا نمیشد با هم بسازیم هی بحث خوب نبودی با من یه ثانیه

 

شاید بهتر از منه آدم حسابیه

 

مهم نیست بگی پشتم چی مهم نیست اگه مثل همه دشمن شی

 

فقط بهم قول بده اشتباه نکنی فقط بهم قول بده خوشبخت شی بی من

 

خواب به چشمام بعد تو نمیاد بچه شدی چرا

 

من که هیچ وقت بدتو نمیخوام بهتر از من شاید سمت تو نمیاد

 

بهتره از منه یه لحظه ام از تو فکرت نمیره حتما مثل من نیست حرصت نمیده

 

واسه من کسی مثلت نمیشه

 

اون حتما بهتر از منه مثل من نیست که حرفات نره تو کتش

 

عصبی نمیشه بس کنه بعد موندنت همه چیزو خرد کنه تو سر و صورتش حتما

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نویسنده برتر
نویسنده برتر
1 سال قبل

چی شد الان؟؟؟
خیلی چرته

لیندا میره پارتی….پروانه یه زن کثیفه

Mehrnoosh
پاسخ به  نویسنده برتر
1 سال قبل

ادامه رمان چی شد؟

Mehrnoosh
1 سال قبل

دقیقا الان چی شد ؟😒احساس کردم یه جاهایش جا موند

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x