رمان ماهرو پارت ۶۹

3.9
(167)

 

 

 

 

_میریم سینما بلیط گرفتم.

 

 

خوشحال گفتم:

_ایول.

 

 

ایلهان لباساش و برداشت و رفت تو سرویس بپوشه تا منم راحت بتونم لباس بپوشم.

 

 

 

به سمت کمدم رفتم و مانتویی برداشتم و پوشیدم‌.

شلوار جین دودی ام و هم پوشیدم و کیف ام و هم برداشتم و از اتاق بیرون اومدم.

 

 

ایلهان نشسته  بود‌‌.

کنارش نشستم و گفتم:

_ماهانم میاد؟!

 

 

صورتش و در هم کرد و گفت:

_نه بابا.

اق داداشت از ما خوشش نمیاد.

گفت کار داره نمیتونه بیاد!

 

 

خندیدم و چیزی نگفتم.

قبلا رابطه ایلهان و ماهان خوب بود.

اما بعد از ازدواج الکیه منو ایلهان باهاش زد شد.

 

 

انگار دشمن خونیه همدیگه ان.

 

 

 

 

 

 

بالاخره مامان و خاله هم اومدن و از خونه بیرون اومدیم.

ایلهان پشت رل نشست و به طرف سینما به راه افتاد.

سینما خیلی دور نبود و زودتر رسیدیم.

همه پیاده شدیم و وارد سالن شدیم.

بعد از کمی انتظار وارد سالن اصلی سینما شدیم و روی صندلی هامون نشستیم.

 

 

منو ایلهان کنار هم، مامان و خاله هم صندلی های جلوی ما کنار هم بودن.

 

 

 

بالاخره فیلم شروع شد.

یه فیلم جدید عاشقانه بود.

هر دو ساکت مشغول تماشای فیلم شدیم.

 

 

 

برگشتم و نگاهی به ایلهان کردم.

دستش و زیر چونه اش زده بود و به رو به رو خیره شده بود.

 

 

لبخندی زدم.

خیلی جالب بود.

مثل بچه هایی که دارن برنامه کودک مورد علاقه شون و نگاه میکنن.

 

 

 

با خنده برگشتم و منم حواسم و به فیلم دادم.

سعی کردم از فیلم لذت ببرم و به چیز دیگه ای فکر نکنم.

 

 

 

بالاخره فیلم تمام شد.

همه افراد تو سینما ، دسته دسته خارج میشدن.

ما هم بلند شدیم و از سینما بیرون اومدیم.

 

 

 

_خببب حالا بریم یه شام توپ هم بخوریم که من خیلی گشنه ام.

 

 

به ساعت نگاه کردم.

ساعت هشت و نیم بود.

خندیدم و گفتم:

_زود نیست هنوز؟!

ساعت هشت و نیمه ها…

 

 

ایلهان خندید و گفت:

_من خیلی گشنمه…

حالا چه اشکالی داره زودتر شام بخوریم؟!

 

 

خندیدم و چیزی نگفتم.

همگی سوار ماشین شدیم و به خواست ایلهان قرار شد بریم رستوران و ایلهان شام مهمونمون کنه…

 

 

با رسیدن، پیاده شدیم و وارد رستوران شدیم.

رستوران قشنگی بود.

همگی نشستیم و گارسون به طرفمون اومد.

منو ها رو به هممون داد و رفت.

 

 

منو و باز کردم.

بعد از کمی گشتن، تصمیم گرفتم کوبیده سفارش بدم‌‌.

 

 

 

ایلهان هم کوبیده سفارش داد و مامان و خاله هم میکس.

 

 

گارسون سفارش ها رو گرفت و رفت.

 

 

بعد از چند دقیقه ، سفارش هامون هم اومد و مشغول خوردن شدیم.

داشتم میخوردم که خاله گفت:

_جای ماهان خالی‌.

طفلی کاشکی بیکار می‌بود اونم میومد.

 

 

مامان سری تکون داد و گفت:

_اره بچه ام خودش و درگیر کار کرده!

خیلی سخت کار میکنه.

یکم هم امون نمیده که!

 

 

 

کمی از نوشابه ام نوشیدم و گفتم:

_ای بابا مامان باز میخوای جوش ماهان و هم بزنی؟!

ولکن دیگه بچه که نیست حواسش به خودش هست!

 

 

مامان نمیدونمی زیر لب گفت و مشغول خوردن شد.

 

 

منم شونه ای بالا انداختم و چیزی نگفتم.

بالاخره شام خوردیم و می‌خواستیم بلند بشیم که ایلهان گفت:

_ااا میگم چیزه…

شما اگه خسته این اشکال نداره تاکسی بگیرم برین خونه…

منو ماهرو یکم بمونیم میایم.

 

 

متعجب به ایلهان نگاه کردم.

ایلهان میخواست با من بمونه؟!

 

 

_ااا چیزه خب مامانشون هم بمونن با هم باشیم.

 

 

خاله سری گفت:

_من که خسته ام میخوام برم شما میخواین بمونین مادر فقط یه تاکسی واسمون بگیر…

تو هم میای ابجی؟!

 

 

_اره منم پاهام درد میکنه میام.

 

 

 

بالاخره مامان و خاله رفتن.

ایلهان هم پول و حساب کرد و اومد طرفم.

بریم بیرون قدم بزنیم؟!

 

 

سرس تکون دادم و بلند شدم.

هر دو از رستوران بیرون اومدیم.

خواستم به طرف ماشین برم که ایلهان گفت:

_ماشین نه….بیا قدم بزنیم.

همین جلوتر هم یه پارک هست تا اونجا بریم.

 

 

از خدا خواسته باهاش هم قدم شدم.

 

 

اروم اروم قدم می زدیم و تو پیاده رو راه می رفتیم‌.

هر دو ساکت بودیم که ایلهان به حرف اومد.

_اممم ماهرو ممنون.

 

 

به نیم رخش خیره شدم و گفتم:

_واسه چی ؟!

 

 

_واسه همه چیز.

اینکه کمکم کردی به خودم بیام.

این مدت پیشم بودی!

منو خیلی مدیون خودت کردی!

 

 

لبخندی زدم و گفتم:

_خواهش…

 

 

دوباره ایلهان بود که به حرف اومد و گفت:

_راستش میخوام امشب باهات حرف بزنم.

واسه همین مامانشون و فرستادم برن…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 167

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان پدر خوب 3 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از یکنواختی خسته شده . روی پای…

دانلود رمان جرزن 4.3 (8)

بدون دیدگاه
خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش…

دانلود رمان ارتیاب 4 (9)

بدون دیدگاه
    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می شوند هم‌ خانه‌ی دکتر سهند نریمان…

دانلود رمان گلارین 3.8 (19)

۴ دیدگاه
    🤍خلاصه : حامله بودم ! اونم درست زمانی که شوهر_صیغه ایم با زن دیگه ازدواج کرد کسی که عاشقش بودم و عاشقم بود … حالا برگشتم تا انتقام…

دانلود رمان آمال 4.1 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و جنتلمن باعث می شه بخواد شیطنت…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x