رمان از کفر من تا دین تو پارت 251

4.5
(111)

 

 

برای بلند شدن احتیاجه حداقل یک دست آزاد داشته باشی پس اون یکی طفلی رو با عذرخواهی ول میکنم که خوشش نیومده و تیری که از درد میکشه رو توی چهره بروز نمیدم.

دست جلو اومده هامرز و به شدت پس میزنم و نگاه بدی هم حوالش میکنم.

کلافه نفسش و بیرون میده و عاقلانه عقب می ایسته.

 

به خدا قسم که اگر هر کدوم یه چیزی میگفتن اینجارو روی سرشون خراب میکردم.

خوشبختانه هر دو سکوت کردن هرچند هامرز از کنارم و سروش از یک متریم دورتر نمیرن.

مثلا چی؟ میترسیدن صاعقه بهم بخوره!؟ مثه سوپرمن بپرن جلوش!

جز لیز خوردن و پوکیدن توی حموم چه اتفاقی ممکنه بیفته؟

 

اهمیتی به هیچکدوم نداده سلانه سلانه میرم روی تختم میشینم و اوه… یه طرف باسنم به ذوق ذوق میفته.. حالا حالاها برنامه دارم.

_برو ماشین و روشن کن بریم بیمارستان.

_برین بیرون.

_اما دستت یه عکس..

_برین بیرون…

_لجبازی نکن امکان داره شکســ…

 

از جا بلند میشم، به جهنم که از من خیلی بلندتره، تو صورتش فریاد میزنم.

_برووووووو به جهنم هامرز دادفر..

صورتش تیره میشه و چشم هاش جمع اما چه اهمیتی داره؟ خودش باعث و بانی بلایی که سرم اومده.

نمیخوام ببینمش اهمیتی هم نداره چه عکس العملی انجام میده میتونه با مشت بکوبه تو صورتم اصلا مهم نیست.

 

برمیگردم و دوباره روی تخت میشینم طوری که صورتم و نگاهم بهش نیفته.. مرتیکه عوضی شعور ندار.

_خودش بهتر میدونه هامرز انشاا… که اتفاقی نیفتاده.

حالا یکم استراحت کن سمی دیدی خیلی درد داشتی ما همینجاییم.

 

اهمیتی به سخنرانی سروش برای بهتر شدن اوضاع نمیدم و خوشبختانه هامرز بعد چند ثانیه نگاه خیره دمش و میزاره رو کولش و میره بیرون.

_نمیدونم چی بگم.. اما با اینکه حق داری از دست هامرز عصبانی نباش.

 

برمیگردم طرفش و با ناراحتی زل میزنم تو چشماش..

_برو بیرون سروش..

دستاش و بالا میاره و حرکت میکنه طرف در اما باز قبل رفتن نطق میکنه.

_پیدات نمیکرد.. مثه دیوونه ها شده بود. تمام خونه و حیاط و زیرو رو کرد. تا حالا اینجوری مستأصل ندیده بودمش..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 111

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
13 روز قبل

خسته نباشی قاصدک جان ممنونم عزیز دلم ولی پارت خییییلی کوتاهی بود به هرحال حداقل هر روز میزاره ممنونم گلی❤️

Batool
پاسخ به  NOR .
13 روز قبل

میدونم عزیزدلم مگه تو نویسندشی من منظورم با نویسنده وگرنه تو بهترین آدمین دنیایی میدونم هم چقدر اذیت هستی وچقدر خسته ای هم از بعضی از نویسنده ها که به زور یه پارت تحویل میدن هم از غرغر ما خواننده ها اما با این وجودت چقدر صبوری میکنی وتلاش میکنی که هر سریعتر پارت بزاری ممنونم بابت همچیز وبابت خوش قولیت واینکه به کامنتامون گوش میدی مرسی عزیزدلممممممممم 😘😘😘😘😘😘

خواننده رمان
13 روز قبل

خدا کنه پارت هر روزه ادامه دار باشه ممنون قاصدک جان

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x