**
دور تا دور آشپزخانه را ظرف های کثیف گرفته بود
قاشق های ژله ای ، بشقاب های شیر و کاکائو و ظروف سالاد
احساس میکرد پاهایش تاول زده اند
خسته لایهی آخر ژله اش را هم اضافه کرد و به یخچال برگرداندش
هم زمان در موبایل گفت
_ میبنده این؟
لیلا جواب داد
_ ساعت چند قراره بیان؟
لادن خیره ساعت دیواری شد
_ گفتن هشت ، احتمالا برسن الانا
_ میبنده نگران نباش ، پیش غذا که نیست دسره
تو حواستو بده به غذات
لادن با خستگی خودش را سمت گاز کشاند
_ زیر سوپو کی روشن کنم؟
_ چندساعته خاموشش کردی؟
_ صبح بیدار که شدم اول لایه های زیر ژله رو درست کردم
بعد برنج و سوپ
ظهرم اون دوتا رو خاموش کردم
_ خوب کردی
زودتر روشن کن پس که سرد سرو نشه
خورشتتم خاموش کن آبش خشک نشه
لادن در قابلمهی قیمه را برداشت و لبخند زد
_ عجب بویی کرده لیلا
لیلا خندید
_ باریکالله دختر ، یک پا کدبانو شدی
_ مرغم سرخ کردم ، از اون سسایی که لیدا یاد داشت درست کردم
ولی بادمجون شکم پرام زیاد خوب نشده
_ تو از بچگی بادمجون دوست نداشتی
لازم نکرده نظر بدی
بگو شوهرت مزه کنه ادویهاش اندازست یا نه
لادن زیرچشمی به در اتاق خیره شد و پوف کشید
_ نیم ساعت پیش رسید
_ خب؟
_ خب که خب! من از پنج صبح دارم خونه رو تمیز میکنم و غذا میذارم
حتی یک نگاه نکرد تو آشپزخونه رو
جواب سلامم به زور داد
لیلا با دلسوزی جواب داد
_ قربونت برم تهتغاری تو به دل نگیر
مرده ، غرورش له شده با اشتباهی که کردی
کم کم خودش کنار میاد میفهمه از سر بچگی بوده
غمگین پوف کشید
هیچکس باورش نداشت…
به جای بحث کردن آرام گفت
_ خواهری من برم حاضرشم
الان میرسن
_ برو عزیزم
به ساواش سلام برسون
پوزخند زد
_ هم از من متنفره هم از خانوادم!
_ لادن باور کن ما….
جمله اش را قطع کرد
_ ساواش اومد ، خدافظ
ساواش تیشرت سفید اسپورتی به تن داشت با شلوار کتان کرم رنگ
لادن لبخند زد
منتظر بود ساواش برای درست کردن چنین شامی ستایشش کند اما او تنها ابرو درهم کشید
_ الان میرسن ، قراره همین شکلی باشی؟
بو روغن میدی!
لبخند لادن جمع شد
دندان هایش را روی هم فشرد و سمت قابلمه برگشت
_ شاید چون از کله سحر دارم غذا درست میکنم!
ساواش با خونسردی لیمونادی برای خودش باز کرد و همانطور که بیرون میرفت جواب داد
_ قرار نیست هیئت شام بدی دخترخانم!
ادا در نیار
تلخ پوزخند زد
ادا در می آورد و از صبح زود فرصت نکرده بود بنشیند
ادا در می آورد و از خستگی زانوهایش میلرزید
ادا در می آورد و خانه به آن بزرگی را به تنهایی مرتب کرده بود
زیر مرغ ها را کم کرد و به اتاق برگشت
استرس امانش را بریده بود
وارد حمام شد و به سرعت دوش گرفت اما قبل از خارج شدن صدای زنگ در را شنید
لبش را گزید و در دل عا کرد اتفاق بدی نیفتد
با حسی بد پیراهن سفید تن کرد
آستین هایش تور بود و کمربند مشکی رنگی داشت
بلندی اش تا پایین زانوهایش میرسید
موهایش را ساده بالای سرش جمع کرد و صندل های کرم رنگیش را پوشید
حال لباس هایش با ساواش ست شده بود
با باز شدن در از جا پرید
ساواش با دیدنش با اخم به در اشاره زد
_ قرار نیست اولیا مخدره افتخار بدن بیان بیرون؟
سمت در قدم برداشت و آرام توضیح داد
_ داشتم حاضر میشدم ، بریم
قبل ازینکه از چهارچوب در عبور کند بازویش کشیده شد
سر ساواش نزدیک گوشش آمد ، لحنش تهدیدآمیز بود
_ حواست به رفتارت باشه خانم کوچولو
لادن خودش را عقب کشید
_ ولم کن ، چندبار به خانوادت بی احترامی کردم که اینطوری رفتار میکنی؟
ساواش پوزخند زد
_ اون زمان عروس دسته گلشون بودی که شرمنده کرده و بله داده ، نه خائنی که…
لادن عقب هلش داد و بیرون زد
آرام غرید
_ حوصلتو ندارم
ساواش با پوزخند پشتش آمد و لادن سعی کرد اضطرابش را پنهان کند
پدر و مادر ساواش ، عمه اش و دختر عمهاش سوگل
سلام
چرا پارت تکراریه؟
سلام
اینو نویسنده داده حتما اشتباه کرده:(
میشه دوباره چک کنی ببینی نویسنده پارت جدید داده یا نه
اینکه تکراریه “
نه عزیزم نداده
اها باشه ممنون ✨️
قاصدک جون میشه راهنمایی ام کنید چطور میتونم رمان بزارم تو سایت 😘😘
سلام خوبی؟
اولین رمانته که مینویسی؟
بله
بله🙃
اگه دوس داشته باشی میتونی تو این سایت رمانتو بزاری
http://Modvan.ir
متشکرم 🍓❤️
❤️❤️❤️
سلام قاصدک جون شبت بخیر عزیزم متاسفانه من هر چقدر تلاش کردم برای ثبت نام در مد وان بی فایده بود 😭 میخواستم عزیزم ببینم اگه برات مقدور من یه پارت از رمان ام در اختیارت بزار م ببینی اگه خوب بقیه پارت هام برات بفرستم که برام بزاری تو سایت♥️💛
سلام عزیزم
دوباره سعی کن دیروز سایت مد وان برا خودمم خیلی کند بود
اگه نشد یه راه پیدا میکنیم:))
سلام این پارت تکراری هست ،لطفا پارت جدید بگذارید
چقدر دلم برای لادن بیچاره میسوزههه 🫠🫠
سلام
ببخشید الان یه هفتس پارت نزاشتین ، یکم سریع تر پارت بزارین لطفا
سلام
هنوز پارتی نیومده
واعقن نویسنده شورشو درآورده
دو هفتس الافِمون کرده
این از پارت هفته پیشش که تکراری بود اینم از تاخیر دو هفته ایش
سلام قاصدک جون کی پارت جدید میاد دوهفتس پارت نذاشتید🙄🙄
سلام
عزیزم هنوز پارتی نیومده:((((
اها مرسی 🤍
اصن اعتصاب میکنیم رمان نویسنده رو نمیخونیممم دیگهخهههه 😂 🗡
😅😅
چرا به ادمین منفی میدین باید نویسنده پارت بده تا ایشون بزارن🗡😂
خدا رو شکر یکی منو درک کرد مرسی زی زی گلو جون :))))
دورت بگردم قاصدک جونم 🤍
والا این نویسنده به نظرم حتی لیاقت اعتصاب هم نداره
این از رمان دلارای که یه ماهه جای حساس اِستُپ داده ، اینم از رمان ماتیک که سه هفتس پارت نداده 💔
شت دالارای دوساله تموم نشده 🗡 🤣
وای کامتتا رمان دالارای یادم میاد قبلا همش از نویسنده ناراضی بودن 💔 🤣
خوب چیکار کنیم 😂 😂
رمان زنجیرو زر خوبه پارتاش زیاده
اره بابا اون دلارای که اصن به زور چهار تا خط پارت میداد ، بعدشم جای حساس و خیلی حیاتی دیگه پارت نمیداد
یعنی به معنای واقعی اسکلمون کرده بود
الانم که یه ماهه به کل پارت نداده
هعیی ❤️🩹
مثل اینکه خیلی دلتون پره از این نویسنده😅😅😅
نکنه شما نویسندشی🤔😂
نه من دوتا رمان بیشتر نمینویسم😅😅
اها اسم رماناتون چین!؟
قانون عشق و دیازپام🥰🥰
عه موفق باشین 🫀
ممنون🥰🥰
🤣 🤣 🤣 🤣 من نمیخونم اونو خوشم نیومد
دوزتان عزیزی که منتظر پارت هستن
اعتصاب تنین و دیگه این رمانو دنبال نتنیت تا نویسنده پارتاشو زیاد تر تنته 🗡 😂
هم پارت تکراری…هم دوهفته بدون پارت…وایی خدایا
تبریک میگم دوستان نویسنده مون یه ماه ننوشتنش و کامل کرد
مدال افتخار و تقدبم کنین براش…
😂😂😂
دیگه کامنت نزارین چون مشخصه نویسنده چی میخواد
کی قراره نویسنده خودشو یکم زحمت بده یه نیمچه پارت بده ؟؟!!!!
یه. حسی به هم میگه که نویسنده دلارای ، ماتیک یکی😂😂😂😂😂🥲
حست کاملا درسته😅🤣
سلام چرا ادامه رومانو نمیزارین؟
سلام نویسنده پارتی نداده که بزارم