&& توماس &&
ایلیاد و افشین به طرفم پا تند کردم …
ابرویی بالا انداختم ، قرار ملاقات با هم نداشتیم …
پس چرا اومده بودن؟! … .
پوکی از سیگارم کشیدم که همون لحظه بهِم رسیدن و دو نفری رو به روم ایستادن …
همزمان با بیرون فرستادن دود سیگارم ، لب زدم :
+ اوه ، بچه ها …
قرار کاری داش … .
ایلیاد پرید بین حرفم و انگار ذهنمو خونده باشه ، سریع گفت :
_ نوچ ، قرار کاری نداشتیم …
ما واسه چیز دیگه ای اومدیم اینجا … .
اخم ریزی کردم و کامی از سیگارم کشیدم که افشین عصبی لب زد :
_ خبری که بهمون دادن درسته؟! … .
دود سیگار رو فوت کردم توی هوا و متعجب لب زدم :
+ چه خبری مگه بهتون دادن؟! … .
ایلیاد با فکی قفل شده ، غرید :
_ بهمون گفتن ، گفتن به اون جاسوسه تجاوز کردی ! …
پوزخندی زدم و با کمی مکث گفتم :
+ شما ها توی خونه ی من فردی رو دارین که بهتون این چیز رو گفته؟! …
واسم بپا گذاشتین؟! … .
افشین با خشم گفت :
_ مغلطه نکن تامی …
جوابمونو بده … .
ابرویی بالا انداختم …
تا حالا اینطور عصبی ندیده بودمشون ! …
زبونمو توی دهنم چرخوندم و گفتم :
+ خب آره …
همینطوره ! … .
ایلیاد با دستایی مشت شده لب زد :
_ چرا تامی؟! …
چرا همچین کاری کردی؟! … .
پوزخندی زدم و ماجرای اتیش سوزی کلبه رو واسشون تعریف کردم …
وقتی کل ماجرا رو گفتم ، دست به سینه بهشون زل زدم و منتظر عکس العملشون موندم …
افشین با بهت گفت :
_ ی … یعنی الان تمامه محموله ها …
پریدم بین حرفش و تلخ لب زدم :
+ اره ، دود شدن رفتن هواااا … .
ایلیاد با کمی مکث لب زد :
_ باکره بود؟! … .
سرمو آروم به نشونه ی آره تکون دادم که پوزخندی زد و سرد گفت :
_ اونوَقت باکره بود و تو پردشو زدی … !
هوممم؟! … .
باز هم مثه قبل ساکت سرمو به نشونه ی اره تکون دادم که عصبی به طرفم حمله ور شد …
یقمو گرفت توی دستاش ، به دیوار منو کوبوند و توی صورتم داد زد :
_ چرااا؟! …
به چه اجازه ای همچین گوهی خوردی؟! …
تو مردی؟! … اصلا مردی کثافت که زندگی یه دختر رو تباه کردی … هوممم؟! … .
ناباور بهش زل زده بودم که افشین نزدیک شد …
دستشو گذاشت روی شونه ی ایلیاد و لب زد :
_ آروم باش دادش …
به اعصابت مسلط باش … .
ایلیاد صداشو برد بالا و بدون ول کردن یقم ، با خشم فریاد کشید :
_ چطوری آروم باشم؟! …
چطوریییی؟! …
اون هر طور دیگه ای میتونس تلافی کنه …
ولی این مدلی نه دیگه ! …
به خودم اومدم …
اخم غلیظی روی پیشونیم نشست …
هیچ دلیلی نداشت اون واسه کلارا اینقدر عصبی شه …
نکنه اصلا خودش میخواسته کار کلارا رو بسازه؟! …
کلافه سری تکون دادم تا این افکار خزعبل ازم دور شن …
اون خودش عاشق بود و الیس رو داشت …
ولی در هر صورت متوجه نمیشدم چرا باید اینطور عصبی شه ! …
دستامو گذاشتم روی دستاش و سعی کردم یقمو از چنگش در بیارم …
با اخمی که نمی تونستم پسش بزنم ، لب زدم :
+ به تو چه مربوط اصلا؟! …
تو که خودت تهِ این لاشی بازیایی …
لازم نیس با این کارا خودتو پاستوریزه نشون بدی ! …
با این حرفِ من عصبانیتش اوج گرفت …
صورتش عین گورجه قرمز شده بود ! ...
داد زد :
_ من نمیگم پاستوریزم ، ولی همینقدر مرام دارم که اگه دختری خودش نخواد … به زور بکارتشو نگیرم ! …
همینقدر مرام حالیمه که چه برای لذت و چه برای انتقام ، دست به دختر باکره نزنم ! … .
یه زمانی خودم تو فکر انتقام بودم ، از همین الیس …
از همین الیسی که الان جونم به جونش بستش … .
اما خدا شاهده ، یه بار بهش دست نزدم …
بهش دست نزدم چه برسه به اینکه پردشو بزنم ! …
من تنها کاری که میکردم ، فقط شلاق زدن بود …
اونم فقط دو ، سه بار …
که بعدشم تازه عذاب وجدان تمومه وجودمو میگرف …
خیلی پست فطرتی تامی !…
خیلیییی ! … .
زبونی روی لبام کشیدم که هلم داد و ازم جدا شد …
چند قدم عقب رفت و کلافه دستشو چند بار توی موهاش کشید …
متفکر بهش خیره شدم …
پس این ایلیاد خانِ مغرور هم مرام و معرفت حالیشه و فقط این وسط من لاشی ام …
پوزخندی زدم …
حالا من شدم آدم بده و کلارا هم دختر مظلوم قصه ! … .
افشین به طرف ایلیاد قدم برداشت …
دستشو گذاشت رو شونش و همونطور کع شونشو می مالید ، خطاب به من لب زد :
_ الان کجاس؟! … .
نفسمو محکم بیرون فرستادم و گفتم :
+ توی اتاق شکنجمه … .
ولی بیهوشه ! … .
ایلیاد زودی سرشو بالا گرفت و بهم زل زد ، اخم ریزی کرد و گفت :
_ چرا بیهوشه؟! … .
افشین در ادامه لب زد :
_ از کِی بیهوشه؟! … .
نفس عمیقی کشیدم و با قورت دادن آب دهنم ، لب زدم :
+ وسط رابطه ، عضومو خشن وارد جلوش کردم …
همون موقع از درد زیاد بیهوش شد ... .
ایلیاد دستاش مشت شد و زمزمه کنان زیر لب غرید :
_ اِی که لعنت بهت تامی …
مگه چجوری کردیش بی معرفت که بیهوش شده؟!
سرمو انداختم پایین و جوابی ندادم …
جوابی نداشتم هم که بدم ! …
اخ اخ اخ اخ چرا اینجا جای حساس اخه کرمو مرضو اینجا اخه😬😐🤕
😂😂😂شررررمنده دیگه
سارا جون عزیزم پارت بعدی روهم بزار لطفا 🥺🙏🏻
فردا دیگه عشقا 🙂😘
امروز ۳ پارت گذاشتم دیگه 😅😁
نمیشه یکی دیگه الان بزاری من تا فردا غش میکنم 🥴
😂فدات شم اخه ۳ پارت گذاشتم امروز …😪
ولی خب ، اگه بتونم حالا که اینقدر اصرار میکنین شب ساعتای ۱۱ ، ۱۲ اگه بشههه یه پارت میزارم 😊😅
ولی خب قول نمیدماااا ، شاااید 😊💕
سارایی قول دادیاااااا
نه دیگه ، قول که ندادم …
گفتم شااااید 😅😂
قول دادی
🙄پوفف … حالا ببینم چی میشه 🤦♀️🤒
ساراجونی اذیت نکن دیگه بزارپارت بعدیو🙏😘♥️♥️♥️♥️
چشم سعی خودمو میکنم 🙂🤗
مرسیی🥰
☹️🙏