رمان پسرخاله پارت 182

4.3
(23)

 

 

 

یه نگاه به من و یه نگاه به دوربینی که سفت و سخت بغلش کرده بود انداخت.

فکر کنم دیگه داشتم زیادی غیر طبیعی رفتار میکردم.

 

لبخند زد و گفت:

 

 

-عکاس خوبی هستیا!

 

 

رفته رفته اضطراب و دستپاچگی جاش رو به یه لبخند کمرنگ داد.

دوربینمو پایین آوردم و گفتم:

 

 

-واقعا !؟

 

 

سرش رو جنبوند و جواب داد:

 

 

-آره! عکسهایی که گرفتی واقعا عالی بودن!

 

 

دوربین رو گذاشتم روی میز و با خم کردن سرم نی توی آبمیوه رو لای لبهام گذاشتم و گفتم:

 

 

-هستن کسایی که بهتر از منن…

 

 

یه لبخند که گویا حتی سعی در کنترل کردنش داشت روی صورت خودش نشوند و بعد هم کنج بینیش رو خاروند و گفت:

 

 

-من با کسای دیگه کاری ندارم اما تو عالی هستی!

 

 

سرمو بالا گرفتم و یه مشت به بازوش زدم و گفتم:

 

 

-تو هم ترشی نخوری نوازنده ی خوبی میشی!

 

 

خندیدیم و خنده های ما به صحبتها و پچ پچ های بابا و گلاره خاتمه داد.

گلی جون شوخ طبعانه پرسید:

 

 

-به چی میخندین شما دوتا ؟ جوک باحال اگه دارین بگین ما هم حال کنیم !؟

 

 

امیرحسین قبل از من جواب داد:

 

 

-جوک های ما به درد شما پیرزن پیرمرد نمیخوره!

 

 

بابا گفت:

 

 

-عه! حالا من و گلی شدیم پیرمرد پیرزن تو سوفی هم شدین جوونهای جمع !؟ آره؟

 

 

 

خندیدم و امیرحسین گفت:

 

 

-پیرشدی محمدرضاجون بالاخره باید قبولش بکنی و باهاش کنار بیای!

 

 

وسط بگو بخندهای اونا درحالی که واقعا نمیتونستم یه جا بند بشم، از روی صندلی بلند شدم و با برداشتن دوربینم گفتم:

 

 

-من میرم این دور و اطراف چندتا عکس بگیرم

 

 

بابا سرش رو تکون داد و گفن:

 

 

-اوکی…موقع عکس گرفتن هم خودتو بپا…

 

 

چشم کشداری گفتم و با برداشتن دوربینم تنهاشون گذاشتم تا از اون فضای خوشگل چندتا عکس بگیرم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Elena .
2 سال قبل

نویسنده فعلا قبول نمیکنین؟

یکتا
یکتا
2 سال قبل

سلام لطفا متن هر پارت رو بیشتر کنید آخه خیلی کمه تمام میای شروع کنی تموم میشه با تشکر

Shab dorr
Shab dorr
2 سال قبل

فک کنم ما هرچی میگیم ، نویسنده بر عکس می‌شنوه
چون روز به روز کمتر میشه 😕😕🤦

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x