رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

جدیدترین رمان های کامل pdf
رمان های آنلاین
رمان از کفر من تا دین تو
رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفر من تا دین تو پارت 330

  پارت855 به خدا که افسار پاره کردم.. پاهام و که دو دستی قفل کرده بود اما دستهای آزادم و داشتم.. مشت بود که توی کمر کوفتیش کوبیدم.. چطور جرات کرد!!! نه واقعا چطور !! اونم با کارایی که دیشب

ادامه مطلب »
رمان خاتون عروس نحس
رمان عروس نحس

رمان خاتون عروس نحس پارت99

      افتادم روی زمین و انگار جون از تنم رفت. دست و پاهام یخ بسته بود و نفسم بالا نمی‌اومد. جون نداشتم حتی پلک هام رو باز نگه دارم. کاش یکی به دادم میرسید. کاش مادرم، مادری کردن

ادامه مطلب »
رمان پینار

رمان پینار پارت ۴۱

              یگانه آب دهانش را قورت داد و دور تا دور رستوران را چشم چرخاند.   – لال شدی چرا؟!   اردلان با حرص گفت و یگانه در همان حالتی که داشت اطراف را

ادامه مطلب »
رمان آواز قو

رمان آواز قو پارت ۴۴

    هر چهار نفرشان شروع به ناله و عز و التماس می کنند اعتماد چاقو را می آورد و با یک حرکت پیراهن مهتاب را پاره می کنم سینه های سبزه اش را میتوانم ببینم مسعود از جا بلند

ادامه مطلب »
رمان آناشید

رمان آناشید پارت ۴۷

  آنــــــاش‍ــــــــید     نتوانست بی‌تفاوت نسبت به صدای گریه‌ی او بگذرد.   کمی پشت در اتاق حانیه مکث کرد و با تردید، چند تقه به در زد.   پاسخی جز همان صدای گریه دریافت نکرد. دوباره به در ضربه

ادامه مطلب »
رمان پینار

رمان پینار پارت ۴۰

        تمام روزش را با حس سرخوردگی حال به هم زنی طی کرد. حس پس زده شدن… حس بازیچه شدن… حس می‌کرد اردلان بازی‌اش داده… شاید واقعا فقط آمده بود انتقام ده سال پیش را بگیرد… ده

ادامه مطلب »
رمان پروانه ام

رمان پروانه ام پارت166

    – تو و عمه طوبی می دونید الان کجاست ! مگه نه ؟ … پولایی که براش فرستاده بودم به دستش رسید ؟ جواهر نفس عمیقی کشید … پروانه ادامه داد : – می خوام ببینمش ! …

ادامه مطلب »
رمان آواز قو

رمان اواز قو پارت ۴۳

    به صدایش رقصی می‌دهد _بله! _شُ شُ شما مگه ازدواج کردید؟ چشم باز میکنم و منتظر جواب پریچهر می مانم امروز عزمش را جزم کرده قبرش را با دست های خودش بکند _تا ازدواج نکنم باردار میشم؟ پلک

ادامه مطلب »
رمان طالع ترنج
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 127

  ترنج روی پنجه‌ی پا بلند شد تا لباسش را بگیرد ولی فراز دستش را عقب کشید. با قد و هیکلی که فراز داشت، هیچ جوره نمی‌توانست لباس را از پس بگیرد. قدش نسبت به او خیلی کوتاه بود. باید

ادامه مطلب »
رمان شالوده عشق

رمان شالوده عشق پارت347

        دستش که به سمتم دراز شده بود را گرفتم و آرام سر تکان دادم.     زمانی من جایگاه عروس را داشتم حال این جایگاه مال او بود.     نمی‌دانستم اگر جدی جدی زن رادان

ادامه مطلب »
رمان خیالت
رمان خیالت

رمان خیالت پارت 25

  آب دهانش را بلعید و تکانی به دستش داد. ترسیده بود، از این آدم‌ها، از دل‌های سنگی‌شان، از بازی‌های بی‌رحمانه‌شان…اما کوتاه نیامد. – اگه بلایی سر بابام بیاد…مسئولش فقط شمایین حاج بشیر! پیرمرد خنده‌ی پر لذتی کرد و دست

ادامه مطلب »

رمان شاهرگ پارت94

    -مشکل کجاست، دخترم؟ والا ما تا دیدیم همه‌ی خانما مشتاقن برای عقد دائم… یعنی شما دوست داری صیغه بشی؟   نگاه گیج و گنگش را دوباره به محضر دار داد. انگار همه چیز در بستری از خیال جریان

ادامه مطلب »
رمان های کامل
رمان کامل
دانلود رمان بهار رسوایی

        خلاصه: عمران بوکسور کله خراب و خشنی که برای انتقام از بهزاد و زمین‌زدن او دست روی خواهرش بهار میگذارد. پسر متعصب و پر شر و شوری که به هیچ صراطی مستقیم نیست، بهاری را وارد ماجرا می کند که نشان شده‌ی پسر عمویش است. اما با دست‌درازی و بی‌حرمتی عمران به بهار، عمران را مجبور به ازدواج با او می کنند و این اجبار باعث

ادامه مطلب »
رمان کامل
دانلود رمان تب_تند_پیراهنت

    خلاصه: محیا به همراه دختر پنج ساله اش هستی پا به خانه محتشم ها میگذارد و در آنجا زندگیش از نو شروع میشود…خانه ای که سید عماد محتشم همه کاره ی آن است.  

ادامه مطلب »
رمان کامل
دانلود رمان چشم زخم

خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال کسی هستن که بتونه حالشون رو خوب کنه ، زندگیشون رو بهتر از این کنه . کسی دنبال یه بار اضافی برای شونه هاش نیست . به شما هم توصیه میکنم تا دیر نشده و همه چیز براتون بیش از حد عادی نشده ، یه نفر

ادامه مطلب »
رمان کامل
دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها ، به مرور همه چیز تغییر داده و …. تابان زنی است که روزگار پذیرای مسئولیت های

ادامه مطلب »
رمان کامل
دانلود رمان ناخدا

  خلاصه: تک دختر خونه بود و با تموم اون ارث و میراث همیشه ده قدم از همه عقب بود! چون یه لقب روش بود… مردار! از بچگی زیر هجوم درد و تحقیر بزرگ شد تا جایی که سرنوشت کاری کرد تا بتونه روی پاهاش بایسته و برای اولین بار خودش رو به پدر مستبدش ثابت کنه! پا توی راهی گذاشت که با اون آشنا شد. ناخدا جلال! مردی آروم

ادامه مطلب »
دسته‌ها