رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

آهو و نیما
قاصدک .

رمان آهو ونیما پارت ۲۸

    لبخندم خواه ناخواه از روی لب هایم پاک شد.     آقا داماد نزده می رقصید، حالا بعد از محرمیت خدا می دانست که چه کارهای غیر منتظره ای ازش سر خواهد زد!     به کمک دختری

ادامه مطلب »
رمان زنجیر و زر
قاصدک .

رمان زنجیرو زر پارت ۲۲۲

      -…   -می‌دونم شکستیمت و خیلی ازت معذرت می‌خوام! اِنقدر بخاطر این موضوع ناراحت بودم که تو این مدت حتی یک بارم روم نشد بیام در خونتونو بزنم. می‌دونستم دلت دیدن مارو نمی‌خواد و منی که وابستگی

ادامه مطلب »
دلباخته
قاصدک .

رمان دلباخته پارت ۱۷۰

      جوری “نه” می گوید که دهانم بسته می شود. ولی باز با خودم می گویم طول می کشد، مگر اینکه پرواز کند!   قدری راه می روم. کمی تاب می خورم، مثل بچه ها.   انقدر به

ادامه مطلب »
رمان کامل
قاصدک .

دانلود رمان افسونگر_مسترد

    خلاصه: ماهرو یک دختر مذهبی اما پر از شیطنت، تک دختر خانواده اعلایی ها دختری زیبا و لوند، یک شب قبل از اینکه به عقد پسری که دوسش داشت در بیاید با حضور یک مرد ناشناس در جشن

ادامه مطلب »
رمان هیلیر
قاصدک .

رمان هیلیر پارت ۲۴

      دستمو پس کشیدم. لمس کردن مردی که روانی بود و اینطوری به خودش می پیچید حماقت بود.   حافظه امو مرور کردم تا اسمی ازش یادم بیاد اما هیچ اسمی نبود، نمی دونستم باید چی صداش بزنم.

ادامه مطلب »
رمان هیژا
قاصدک .

رمان هیژا پارت 17

      بخار یخ زده‌ی ریه‌م رو تو دست‌هام فوت کردم. اینجوری نمی‌شد، تنم داشت از سرمازدگی کرخت می‌شد و خوابیدن بدترین اتفاق این شب نحس بود.   از جام پاشدم، با لعنتی که به نگهبانا فرستادم با شونه‌ی

ادامه مطلب »
رمان رویاهای سرگردان
قاصدک .

رمان رویای سرگردان پارت ۵۸

      پله‌ها را نمی‌شد با عقب‌عقب‌رفتن، بالا رفت! آن هم در حالی که نمی‌توانستم چشم از ماشین بهزاد که در تاریکی دیگر رنگش برایم قابل تشخیص نبود، بردارم. کیان با دفترچه‌‌‌ی سبزرنگش از خانه بیرون آمد! میانه‌ی تراس

ادامه مطلب »
رمان غیاث
قاصدک .

رمان غیاث پارت ۱۵۲

      خون در کاسه‌ی چشم‌هایش دوید. پنجه‌اش محکم تر گوشتِ پهلویم را فشرد، از لابه‌لای دندان‌های بهم قفل شده‌اش لب زد:     – تهدید میکنی؟     زبانم دراز شده بود و یک سال زندگیِ مشترکمان به

ادامه مطلب »
رمان شیطان یاغی
قاصدک .

رمان شیطان یاغی پارت 27

      افسون   کیک ها را توی یخچال جا به جا کرده و سپس در را بستم… از صبح آنقدر خودم را مشغول کرده بودم تا به ان مرد و کارهایش فکر نکنم… به نظرم تعادل روانی نداشت.

ادامه مطلب »
رمان از کفر من تا دین تو
قاصدک .

رمان از کفر من تا دین تو پارت ۱۳۸

        ماه کامل توی آسمونه اونقدری روشنایی داره که نگاهم و روی ساق پاهای بلندش بنشونه. تا حالا نمیدونستم پوشیدن یه پیراهن مردانه میتونه جذابیت بی نهایتی به یه دختر بده. شاید هم بستگی به صاحب لباس

ادامه مطلب »
رمان بیگانه
قاصدک .

رمان بیگانه پارت ۵۰

      خواستم از آشپزخانه فرار کنم که دستم را کشید و من پرت شدم توی آغوش گرمش…     _سالار چیکار می کنی؟!     چنگی به قفسه سینه ام انداخت و گفت:     _اون کاری که

ادامه مطلب »
رمان مرواریدی در صدف
قاصدک .

رمان مرواریدی در صدف پارت ۴۶

        گرد شدن مردمک های مروارید را از نظر گذراند و ادامه داد:   -قبل هر چیزی اون اتفاق تو مؤسسهِ من برای شما رخ داده، قبل هر چیزی من یک انسانم و می تونم شرایط رو

ادامه مطلب »
رمان های کامل
رمان کامل
قاصدک .

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه. امادرست

ادامه مطلب »
رمان کامل
قاصدک .

دانلود رمان آن شب

          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو مرتب

ادامه مطلب »
دسته‌ها