رمان از کفر من تا دین تو پارت ۲۱۳

4.2
(116)

 

نزدیک ماشینا سروش و هامرز داشتن سیگار میکشیدن و همزمان در حال بحث باهم بودن.

جوری نبود که بگی دارن دعوا میکنن اما حالت ایستادن و تنش بینشون میگفت حرف های تندی بینشون رد و بدل میشه.

با دیدنم سروش راهش و میکشه به طرف ماشین پشتی و سوار میشه اما هامرز با همون ژست بی خیالش که انگار دنیا به یه ورشه دست به جیب پک بعدی رو به سیگار نیمه اش میزنه.

_چیزی احتیاج داری بگیریم؟.. شاید تا شهر توقف دیگه ای نداشته باشیم.

 

سری تکون میدم و از اونجایی که جلوی در ایستاده نمیتونم سوار بشم پس تکیه میدم به ماشین زل میزنم به مردم.

خدا رو شکر هوا خیلی خوبه و نه از سرمای تهران لرز میکنیم نه فعلا از داغی کویر گرما زده.

_میبینیشون؟…

 

سرم میچرخه طرفش..با توجه به عینک دودی که زده فقط مسیر نگاهش و حدس میزنم و میرسم به یکی از چند خانواده ای که روی نیمکتا نشسته بودن.

_ ببین با دوتا بشقاب املت و چندتا تیکه نون چهار نفری با چه لذتی دور هم نشستن و باهم میخورن؟

 

پدرو مادر و دو پسر بچه حدودا نوجووون..

_به نظرت خوشبختن؟ حتما کنارهم احساس خوبی دارن که می‌خندن.. مدتها بعد چیزی از امروز و به خاطر میارن؟…

چند سال دیگه وقتی دارن کباب بره میخورن به خوشمزگی مزه این املت میشه براشون؟

 

متوجه منظورش بودم میتونه اشاره ای به زندگی سال های قبل خودش بوده باشه..

وقتی پدرو مادرش زنده بودن با دوتا برادر، البته ناتنی که بزرگه اصلا چشم دیدنشون و نداشته ..!

_هرکس یه حسرتایی تو زندگی داره..

_حسرت تو چیه؟

_من…! حسرت من…خیلی چیزا.. برای کسی که یه دنیا رو داشته و بعد ازش براش یه سراب میمونه حسرتاش قابل شمارش نیست.

 

چرخش گردنش و طرفم میبینم. چشم هاش دیده نمیشه اما پوزخندش قابل دید و ناراحت کننده ست.

_انگار کافی اوکی و بدی.. فکر کنم همش قابل جبران باشه. مال و اموال از کف رفته..

رابطه ناکامی که داشتی.. حضور دنیای رویایی و محو شدن توهم سراب.

 

مهم نیست مسخره ام کنه.. میدونم یاد گذشته و خاطرات تلخی که مشخصا با تعاریف خاتون بهشون پی بردم، باعث شده در این لحظه با دیدن خوشی های کوچیک اما عمیق اون خانواده حالش خراب بشه .

_میدونی مادرم به خاطر من روی اون تخت خوابیده.. در واقعا من باعثشم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 116

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
3 ماه قبل

بازم نویسنده ی عزیز تنبلی خودشو به رخمون کشید وپارت کوتاهی داد نمیدونم فاز بعضی از نویسنده ها چی هست که تا یه رمانیو شروع میکنن اولش پارتگذاریش منظم پارتای طولانی بعدش کمکم پارتگذاری بهم میرز وهرچند وقت پارت میده اونم پارتای کوتاه که تا خواستی بفهمی چی شد تموم شد😐به هرحال ممنونم قاصدک جان بابت پارتگذاری

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x