رمان جادوی سیاه پارت 16

4
(225)

یکم ساکت بهش خیره شدم و در آخر سرمو جلو بردم و لبامو گذاشتم رو لباش …
باسنمو چنگ زد و شروع به گاز گرفتن لبام کرد … .
موهامو با دستم انداختم پشت گوشم و سریع تر از قبل باهاش همکاری کردم … .
خوشمزه ترین طعم دنیا رو داشتن لباش ! …
خوشمزه ترین … .
ملس و خوشمزه ! …
بدون از اینکه لحظه ای لباشو از لبام جدا کنه ، جامونو باهم عوض کرد …
طوری که حالا اون روی من بود ! …
سرشو بالا گرفت و بهم زل زد …
چنگی به سینم زد و محکم توی مشتش فشرد …
سرمو انداختم روی تخت ، آخ آرومی از بین لبهام خارج شد …
سرشو توی گودی گردنم فرو برد و بوسه ی خیسی روی پوست گردنم نشوند …
آروم آروم دستشو سر داد به پایین و از شلوار و شورتم رد کرد …
شروع به مالیدن بهشتم کرد که آه و نالم بلند شد …
من همینطور داشتم توی خودم می پیچیدم و اون ساکت بوسه های ریزی روی پوست گردنم می نشوند …
دستمو توی موهاش فرو بردم و چشمامو روی هم فشردم …
آبم در اومده بود و دست اون حالا کاملا خیس بود ! …
آروم یکم انگشت فاکش رو داخلش کرد …
لبمو به دندون گرفتم …
بعد از اینهمه رابطه ، هنوز تنگ بودم …
هنوز که هنوزه مثه اون اولا ، بهشتم تنگی و داغیشو نگه داشته بود ! …
یکم انگشتشو بیشتر داخلش فرو کرد که دستشو گرفتم و با چشمایی بسته ، نالیدم :

+ ایلیاد درد داره … .

چون چشمام بسته بود نمیتونستم حالت چهرشو ببینم …
نفس عمیقی کشید و گفت :

_ میدونم ولی میخوام آمادت کنم تا راحت تر عضوم داخل شه ! … اونطوری دردش بیشتره هااا …!

با شنیدن حرفاش ، دستم سست شد و افتاد …
حق با اون‌بود ، اینطوری جا باز میکرد واسه کلفتش ولی اخه خیلی درد داشت ! …
یکم انگشتشو بیشتر فرو برد ‌…
با درد آیی گفتم و لبمو زیر دندون گرفتم …
مزه ی تلخ خون توی دهنم راه افتاده بود ولی من هنوز داشتم لبمو گاز می بردم … .
یکهو انگشتشو کاملا داخلم کرد که کنترلمو از دست دادم و جیغی کشیدم …
چشمامو باز کردم و با درد بهش خیره شدم که بوسه ای روی لبام نشوند و زمزمه کنان گفت :

_ هیششش ، آروم باش … .

اشک توی چشمام حلقه زده بود …
شروع کرد به عقب ، جلو کردن انگشتش توم و در همون حین لباشو گذاشت روی لبام …
دیگه جونی نداشتم تا باهاش همکاری کنم و فقط اون بود که داشت لبامو می مکید … .
بعد از چند لحظه انگشتشو بیرون کشید و دستشو در آورد …
دو طرفِ پیراهنمو گرفت …
وقتی متوجه خواستش شدم ، یکم خودمو بالا گرفتم و اون تونست لباسمو در بیاره …
پرتش کرد یه طرف و دستی روی سینه هام کشید …
سینه هامو گرفت توی دستاش و فشردشون که آخ آرومی گفتم …
در جوابم جون کشداری گفت و دستشو برد پشت کمرم ، قفل سوتینمو باز کرد و اونو هم از تنم در آورد …
با شهوت به سینه هام خیره شده بود ، بعد از چند لحظه سرشو پایین آورد و نوک سینمو به دندون گرفت …
شروع به مکیدنش کرد و با اون دستش ، مشغول بازی کردن با اون سینم شد … .
دستامو توی موهاش فرو بردم و زبونی روی لبام کشیدم …
فکر نکنم اونقدری که اون توی اینکارا وارد بود ، پسر دیگه ای وارد باشه ! … .
یا من اینقدر شُلم و زود وا میدم ، یا هم اون زیادی ماهر و استاده …!
بعد از چند لحظه که خوب سینه هامو مکید ، گاز گرفت و کبود کرد … بوسه ی خیسی روی شکمم کاشت و شلوارمو یکم پایین کشید …
باسنمو بالا گرفتم و اون شلوار رو از پام در آورد … .
یکم از روی شورت با بهشتم ور رفت ..‌.
از روی تخت رفت پایین و بی طاقت ، سریع فقط کمربندشو وا کرد و شلوار و شورتشو در آورد … .
با چشمای هیزم به عضو کلفتش زل زدم و تو دلم شروع به قربون صدقه رفتنش کردم …
اومد روی تخت ؛ شورت رو بدون در آوردن از پام ، یکم کنار زد و خودشو بین پاهام تنظیم کرد … .
سرمو گذاشتم روی تخت ؛ چشمامو با درد روی هم فشار دادم ، باید منتظر یه درد حسابی می بودم ! …
میدونستم تا وقتی که اون بتونه عضوشو توی جام کنه و بعد هم تلمبشو بزنه ، من می میرم و زنده میشم ! … .
کلفتشو گرفت توی دستش و کلاهکشو توم فرو برد …
لبمو به دندون گرفتم و شروع به نفس کشیدنای عمیق کردم … .
یکم دیگه فشارش داد داخل که آیی کشیدم و چشمامو باز کردم …
با درد بهش خیره شدم که یکم با بهشتم بازی کرد و بعد بقیشو توم فرو برد …
با ناله اسمشو صدا زدم که جونی گفت و یکم دیگه فشارش داد تو …
رو تختی رو چنگ زدم و توی مشتام گرفتمش …
یکدفعه کاملا عضوشو توم فرو کرد که جیغ بنفشی کشیدم …
خم شد روم ، کف دستاشو گذاشت دو طرفم روی تخت و مشغول تلمبه زدن شد … .
لبامو روی هم فشار دادم …
کم کم روی تختی رو ول کردم و چشمامو‌باز کردم …
حالا دیگه اون درد اولیه رو نداشتم و جاش لذت اومده بود ! … .
ایلیاد لبخندی به روم پاشید و حین تلمبه زدن ، سرشو جلو آورد و لباشو گذاشت روی لبام …
دستامو توی موهای مشکی رنگش فرو بردم و شروع به همکاری باهاش کردم … .

بعد از چند لحظه ، آبشو روی شکمم خالی کرد و با نفس نفس ، کنارم روی تخت ولو شد … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 225

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
56 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helya
Helya
2 سال قبل

😂😂سارا دهنت سرویس
قشنگ داشتم کیفشو میبردم که یهو کلمه جذاب شومبولو دیدم😂😂😂
از خنده مردم😂😂

atena
atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

واییییییییییییییی منممممممم😂😂😂😂😂😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نوووووچ😂😂
عجیب چیزیه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂ای ننه مردممم

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂عههه عشگمم
کلمه ی عالی بود
خیلی آموزنده
فقط حجم سمی بودنش خیلی زیاد بود😂🙊

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂🙊

Nafas •_•
2 سال قبل

😀😀🤓😬😈

atena
atena
2 سال قبل

سارا این پارت کلا سکس بود تو جوری تعریف کردی سکسو من ترسیدم😂😂😂😂😂😂😂😂😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه اتفاقا حال کردم😂😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ععع سارااااا میگم خوشم اومد گاهی وقتا تنوع لازمه دیگ😂😂

Varesh .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ساراجوووون عالی بود😘❤

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اععع سارایی جونممم😂
من این صحنه رو خیلی دوس😂💖
من همه صحنه هایی که تو مینویسی دوس😂

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂هارتم بروکن شد

atena
atena
2 سال قبل

منم قهرم باهات:(

ممد‌‌ دختری‌در‌مزرعه:]
ممد‌‌ دختری‌در‌مزرعه:]
2 سال قبل

اینارو ول کن همینجوری ادامه بده رمانت حرف نداره🥺👌🏻

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اع🥲
بخاطر من نمینویسییی؟
🥲هالتم شیکست

Delvin radmanesh
Delvin radmanesh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عه!😐 ناموسن من عاشخدم ساراااااا🥺💔
چجو دلت میا نامرد😕🫂

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عه ساراااا🥲
گوناه دارما
بعد آدم با بزرگترش قهر میکنه مگه😑😢
جینگول بینگولی جونم ای لاو یو آ😂گهر نکن با من💖

Helya
Helya
2 سال قبل

۴۲ سالمه عجیجم😂

Helya
Helya
2 سال قبل

نه نه ۴۲ نه😂۴۵😂
۴۵ رند تره😂😂
جون باکلاس کی بودم مننننن😂

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

فک کنم هلیا هنوز تو شیکم مادرشه😂😂

Helya
Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

عههه آتنا😂😂😂

atena
atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

جونم؟

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂
۱۴ سالمه فعلا😂
البته پایه نهمم

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عه😂
هارتم
چرا هرکاری میکنم ضایع میشمممم😂😂😂😂😂
بگو متولد چ سالی چه ماهی چه روزی میباشی ای مارکو
شاید بنگرم که روزی چند ز تو بزرگترم

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا برو شاد حرصت بدم😂
در مورد عکس آدرینه 😈

Yaganeh
Yaganeh
2 سال قبل

سارا جونم عالی بود
من پارسال کنکور دادم قبول شدم
الان ۱۹ سالمه
با منم دوست میشی 😅😂😄😍

Helya
Helya
2 سال قبل

هین😂ناچ ازت بزرگترممممم
۱۳۸۶/۳/۲۰

atena
atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

براتورو هم ثبت کردم
هلی اهل کجایی سال بعد نه اون یکی سال ینی ۱۴۰۲ بیام برات تولد بگیرم؟😂

Helya
Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

من مازندرانیم😄

atena
atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

جونمییی جونننن منم عاشق مازندران حتما میام😂

Helya
Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

جون جون
بیا بیا😂💖

atena
atena
2 سال قبل

سارا تولدتو ثبت کردم سال بعد میام بیرجند برات تولد میگیرم

56
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x