* * * *
توی اتاق خودم بودم و داشتم اماده میشدم تا برم خونه که همون لحظه در اتاق باز شد …
هینی کشیدم و دستامو جلوم گرفتم چون تازه یونیفرم پزشکیمو در آورده بودم و میخواستم لباس خودمو بپوشم ! …
در حالی که بالا تنم فقط یه سوتین تنم بود …!
نگاهمو به در دوختم که دیدم پارلا داره نگام میکنه و ریز ریز میخنده ! …
جیغ خفیفی کشیدم و گفتم :
+ پارلااااا …
کِی میخوای این اخلاق گَندتو کنار بزاری؟! …
بابا لعنتی ، در بزن خب … .
خنده ی بلندی کرد و همونطور که به طرفم قدم بر میداشت ، لب زد :
_ خودت که میدونی ، عادت کردم ! …
بعدشم ، تو که رفیقمی ، دیگه باز این سوسول بازیا چیه؟! …
حرصی نفسمو بیرون فرستادم و همونطور که مانتومو تنم میکردم ، گفتم :
+ از دست تو … .
دست به سینه به میز تکیه داد و گفت :
_ اما خداییش باید کم کم به فکر شم این اخلاقمو کنار بزارم ! … .
ابرویی بالا انداختم و حین بستن دکمه های مانتوم ، با تعجب لب زدم :
+ نه باباااا …!
درست شنیدم یا توهم زدم؟! …
تو و کنار گذاشتن این اخلااااق؟! …
اینو باید جوک سال کرد …!
به طرف مبل قدم برداشت و خودشو پرت کرد روش …
بهم زل زد و با خنده گفت :
_ آخه نمیدونی که چیشده ! …
چشمامو ریز کردم و گفتم :
+ چیشده مثلا؟! …
_ هیچی بابا ، با دکتر جانسون کار داشتم …
حواسم نبود ، بدون در زدن داخل اتاق شدم …
لامصب داشت لباس عوض میکرد ! …
واییی کلاراااا نبودی ببینیش فقط …!
لعنتی چه تیکه ایِ ! …
بازوهاش از اونایی بود که آدم دلش میخواد دستشو دورش حلقه کنه ! …
تازه بهتر از اون ، پایین تنش بود …!
هینی کشیدم ، پریدم وسط حرفش و با هیجان لب زدم :
+ لخت بود؟! …
ابرویی بالا انداخت ، یکم ساکت نگام کرد و در آخر با خنده گفت :
_ نه بابا …
شرت پاش بود ! …
هر دوتامون زیدم زیر خنده …
+ وا … وایی از دست تو پارلاااا …
خب بعد چیشد؟! …
شونه ای بالا انداخت و حین جوییدن آدامسش ، لب زد :
_ هیچی دیگه …
یه جیغ کشیدم و اومدم بیرون ! … .
سری به نشونه ی تاسف براش تکون دادم ، به طرف کیفم که روی میز کارم بود قدم برداشتم و گفتم :
+ دیوونه ای بخدا ! …
کیفم رو برداشتم و رو بهش ادامه دادم :
+ خب ، من دیگه میرم …
امروز بدجور خسته شدم ، عملای سنگینی انجام دادم …
سری تکون داد و گفت :
_ باشه … .
+ تو نمیخوای بری؟! …
از روی مبل پا شد و خیره به ساعت دیواری ، گفت :
_ نه ، یکم دیگه میمونم …
سری تکون دادم ، به طرف در قدم برداشتم و گفتم :
+ اوکی ، پس فعلا … .
یکدفعه انگار چیزی یادش اومده باشه ، عجله ای لب زد :
_ کلارا یه دیقه وایسا … .
ایستادم ، چرخیدم سمتش و پرسیدم :
+ چیه؟! …
رو به روم ایستاد و گفت :
_ اَه …
کلا اومده بودم بهت اینو بگم یادم رفت …
ابرویی بالا انداختم و متعجب پرسیدم :
+ چیو بگی؟! …
_ ببین فردا شب پارتی دعوتیم … .
+ پارتی؟! …
چشماشو به نشونه ی آره ، آروم باز و بسته کرد و لب زد :
_ اوهوم …
سرمو کمی کج کردم و متعجب گفتم :
+ کی دعوت کرده؟! … .
_ فردا شب تولد دکتر تاد …
همه ی همکارا میخوان واسش تولد بگیرن و سوپرایزش کنن …
اخم غلیظی کردم و گفتم :
+ اوکی ، تو برو ولی من نمیام … .
متعجب نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت :
_ واااا … چرااا؟! … .
دستامو مشت کردم و حرصی لب زدم :
+ من اصلا از دکتر تاد خوشم نمیاد …
دوست ندارم باهاش چشم تو چشم شم چه برسه به اینکه بیام توی جشن تولدش شرکت کنم و بهش تبریک بگم ! … .
_ واااا ، کلاراااا …
دیوونه شدی!؟ …
همه ی دخترا چشمشون پی همین آقاس …
باز تو اومدی میگی ازش بدم میاد؟! …
زبونی روی لبام کشیدم و گفتم :
+ پارلا این بحثو ادامه نده …
من نمیام ، تمااام … .
_ تو میای خوب هم میای …
اگه نیای دیگه نه من نه تو ! …
خسته نالیدم :
+ پارلااااا … .
یکهو بغض کرد و با چشمای لبریز از اشکش بهم خیره شد …
با لحن مظلومانه ای که میدونس وقتی اینطوری میکنه ، دلم به حالش رحم میاد ، لب زد :
_ کلارااا …
من بجز تو با دکترای دیگه صمیمی نیستم ! …
اگه تو نیای من با کی باشم؟! … .
کلافه پوفی کشیدم و گفتم :
+ آخه …
پرید بین حرفم و لب زد :
_ آخه ماخه نداریم …
میای … با هم میریم ، باشه؟! …
نفسمو محکم بیرون فرستادم و بعد از یه سکوت طولانی ، به اجبار لب زدم :
+ فقط بخاطر تو ، باشه … .
دیووونه 😂
ساری؟
آشتی؟ 😆
اگه ادرین مال من باشه آشتی …😌
باشه مال تو😂 فقط ۸۰ درصد تو ۲۰ درصد من یه مدت دیکه ۱۰۰ درصد واس خودت میشه😂
الان رو یکی دیگه کراشم ولی دلم پیش آدرین هم گیره
ولی اگه میخوای اون پسره رو گیر بیامر تو پینترست برات میفرستم (همینی که عکسش آدرینه)
حله 👍
فقط … رو کی کراشی؟!!؟؟!؟؟!؟!
بگم دعوا نمیشه؟ 😂
بنال …. زووود
فرستادما
عکسشو واست میفرستم ولی اگه روش کراش بزنی جرت میدم😂
روی این شوخی ندارم😂
مال خودت باو 😒
من دیگه اصلا روی یکی های تو کراش نمیزنم 😑
این ادرینم کم کم ازش میکشم بیرون خیالت راحت 😑
نشد ک.. 😐من خیارام؟
شاید… 😂
آخه جریان داره این آدرین نکبت
اصن پسری که دوستارو به جون هم بندازه پسر نیست دختره😂
خاصیت بیشتر دختراست😂
😑😑😑
به ادرین نگو نکبتااااااا که خفَت میکنم😑💔
مگه تو رو کی کراشییی؟! …
ادرین مال منه هااا گفته باشممم😒
سلام میشه منو راهنمایی کنین کجا پارت های رمانمو میتونم بزارم ؟
سلام عزیزم …
تل داری؟!
اگه داری ایدی بدم اونجا پی ام بده
دلوین میخوام خدمو بکشم:)
دلوین 😐😂😂😂
دیوانه شدی رف …😂
عرررر😐🙌🏻اوضام وخیمه…😂💔
خیییلی خیییلی وخیمه 🙄😂
منظورم ساراس:/
سارا میخوام خودمو بکشم🥲💔🤌😂
ریاضیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💩🖤….
😂 درکت میکنم ریاضی عن ترینننن درسه ! …🤧
واقعانم ریاضی مزخرف ترین درس😬🤧
میگم سارایی میخوای دبیرستان چه رشته ای بری؟ 🤓
اوهوووم🥺
نمیدونم ، اما به احتمال قوی ریاضی
اجباره اجباااار😑🤒🥺🥺🥺🥺
🥲الان جدی دکتر تاد…توماس نیست؟
نه 😬
دکتر تاد ماجرا ها داره کلا توماس یکی دیگس 🥲
ساری شادتو نگاه کن یه دقه😂
اوک🚶♀️
ساریییی
منو اونجا کاشتی نیومدی؟
بیا دیگه
بصبر الان میام 😂
سارا کتاب(گوه هایی که نباید خورد) رو کی منتشر میکنی؟ 🥂😂
😑😑😑رفتی بیوی شادمو خوندی؟! …😂
دهنت … .
خب آیدی تو نمیدادی🤦😂🙄
در ضمن خیلی خوب میشه یه کتاب باشه ب اسم گوه هایی ک نباید خورد 🚶🏻♀️😂
😒برو بچه برووو 😂
فلووور😑😑😑😑🗡💔