رمان پسرخاله پارت 165

4
(28)

 

 

سفارشات پسره رو از یکی از گارسنها گرفتم و بعدهم خلاف میلم به سمت میزی که پسره اونجا نشسته بود و گرم صحبت با بابا بود رفتم.

اصلا دلم نمیخواست دوباره ببینمش.

پشت دستمو که بو نکرده بودم بدونم آشناس و برادر نامزد پدر جان!

ولی کار منم خیلی بد بود.

به خاطر بابا محمد رضا هم که دشه بود نباید با پسره همچین رفتاری بدی میکردم.

نباید‌….

نزدیک که شدم درحالی که از چشم تو چشم شدن باهاش در فرار بودم فنجون نوشیدنی رو پیش روش گذاشتم و پرسیدم:

 

 

-چیز دیگه ای میل ندارید !؟

 

 

از ادبم تعجبم کرد.ابروهاش رو داد بالا و با کنایه و طعنه گفت:

 

 

-اوووه! سرعت تبدیل شدنت به یه گارسن با ادب قابل تحسین…

 

 

بابا لبخندی شل و ول زد خیلی زود به من اشاره کرد و گفت:

 

 

-امیرحسین جان ایشون سوفی هستن…دخترمن

 

 

خود پسره هم تعجب کرد.اون هم مثل من فکرش رو نمیکرد که من دختر محمدرضا باشم.

مردی که قراره باخواهرس ازدواج بکنه!

با تعجبی که یه نمه توی صورتش نمایان بود جواب داد:

 

 

-واقعا !؟

 

 

بابا سرش رو تکون داد و گفت:

 

 

 

-اهوم!

 

 

با کمی شرم دستشو پشت گردنش کشید و بعد گفت:

 

 

فکر میکردم بکی از گارسنهای اینجاست!

البته از نوع زبون درازهاش!

 

 

بابا خندید و بعد به من اشاره کرد که بشینم و همزمان انگار که حدس زده باشه چی پیش اومده گفت:

 

 

-عه! پس تَرکشهای زبون درازی سوفیا خانم به شما هم اثابت کرد ؟

 

 

با خجالت روی صندلی نشستم و بعد هم سرم رو پایان انداختم و دستهامو روی میز گذاشتم.

پسره که سنگینی نگاهشو کاملا روی خودم احساس میکردم جواب داد:

 

 

-نه! گارسن خیلی خوبیه! به نظرم که باید جایزه ی گارسن سال رو بهش بدن بخاطر خوش برخوردی زیادشون!

 

 

از گوشه چشم نگاهش کردم.

کم کم داشت از خجالتم در میومد و تلافی میکرد.

در هر صورت به حاطر بابا سر به زیر انداختم و گفتم:

 

 

-ببخشید بابت رفتارم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 28

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیوشا
2 سال قبل

یکی از بچه ها گفت سوفیا مدتی دوستدختریا م•ع•ش•و•ق•ه این پسره هم میشه 😐😕😯😑🤐😟🙁😔😳😵 واقعن 🤔😕

Maryam
Maryam
2 سال قبل

نویسنده لطفاً اینجوری نباشه که این دوتا عاشق هم بشن و سوفیا بگه این یک عشق خالصانست کلا رمانت و اسمش به فنا میر

تهش نشه معذرت خواهی سوفیا از یاسین رمانت طرفداراشو از دست میده

آگرین
آگرین
2 سال قبل

خب این چی بعد این همه روز؟
همین متنو به عمت بده میکوبدش تو سرت
نمینوشتی سنگین تر بودی

نیکا
نیکا
2 سال قبل

نویسنده لطفاً این دوتا عاشق هم نشن سوفیا بگه این عشق خالصانست

یاسین و سوفیا بهم برسن

Sarina
Sarina
2 سال قبل

لطفا عاشق هم نشن ک ریده میشه تو رمان😐💔

Nafas
Nafas
2 سال قبل

جون هر کی دوس داری نویسنده سوفیا و یاسین رو بهم برسون باز سوفیا شل نشه بیاد عاشقه ای بشه جون هرکی دوس داری🥺❤

مهسیما
مهسیما
پاسخ به  Nafas
2 سال قبل

واقعا لایک
حرفش درسته
سوفیا سست نباشه
نره اسکول بازی هم در بیاره بره پیش یاسین

malekanaderi19
2 سال قبل

پارت جدید کی میزارید

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x