چشامو ریز کردمو کنجکاوانه پرسیدم :
+چه مشکلی؟!
چه دوراهی؟!
نفسشو بیرون فرستاد و درو بست .
اومد کنارم رو تخت دراز کشید …
دستشو بین موهام نوازشوار میکشید و باعث آرامشم میشد …
ــ خب…
به عنوان آخرین بار در این مورد باهات صحبت میکنم …
نمیخواستم چیزی بگم تا وختی حرفاش تموم بشه…
صداشو صاف کرد و ادامه داد:
ــ آرسام خودت میدونی چقد دوست دارم و حاضرم جونمو واست بدم …
تو مطمئنی پشیمون نمیشی؟!
من .. من خیلی عوض شدم دیگه اونی نیستم که تو فک میکنی
چرخیدم طرفش و دستمو گذاشتم زیر چونش … سرشو برگردوندم سمت خودمو گفتم:
+منم حاضرم جونمو واست بدم و دلیلی برای پشیمونی ندارم …
تو هرجوری باشی بازم عشق منی…
هرکاری بکنی بازم عشق منی …
زبونی رو لبای خوش تراشش کشید
ــ ممنونم که درک میکنی …
حوصله داری بقیه حرفمو بزنم؟!
به نشونه تایید چشامو باز و بسته کردم و دستمو گذاشتم رو سینش
ــ هوففف آرسام…
خیلی دل رحم شدم …
حس میکنم دیگه نمیتونم جدی باشم …
آره …
واقعنم همینطور بود و نمیدونستم چیکار باید براش بکنم که حس خوبی داشته باشه …
+میتونی جدی باشی …
ببین! تو برای دوستات آدم مهربون و پایه ای باش
ولی برای بقیه سرد و بی احساس …
همونطور که روز عروسی هیلدا و کیارش بودی
هوم؟!
ــ نمیدونم .. دیگه هیچی نمیدونم
دستمو گرفت تو دستاش و با انگشتام بازی کرد
+خودم کمکت میکنم
بوسهی خیسی رو گونش کاشتم و لبخند ریزی زدم
ــ من دیگه برم … تو ام بخواب
از رو تخت بلند شد و پتو رو کشید روم و بعد چند لحظه چشام گرم شد و…
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
رفتم حموم و حالا ساعت 6 شده بود و دلوین هنوز از اتاقش نیومده بود بیرون …
نمیدونم چرا خونه انقد سرد و بی روح بود !
همه جا تاریک بود و هیچ کدوم از نگهبانا و خدمتکارا نبودن …
+دلوین بیا دیگه کشتی منو !
5 دیقه دیگه گذشت و بازم جوابی ازش نشنیدم و موجی از نگرانی به وجودم حجوم آورد …
دیگه طاقت نیاوردم و رفتم سمت اتاقش و بدون در زدن وارد شدم …
شیشه پنجره شکسته شده بود و قطره های خون روش خود نمایی میکرد …
نگامو به زمین دوختم و دلوینو در حالی که یه تیر دقیقا مخالف جهت قلبش خورده بود و یه نامه رو قلبش با دارت سمی دوخته شده بود دیدم
دنیا داشت دور سرم میچرخید …
چشام سیاهی رفت و افتادم زمین …
“دو ساعت بعد”
اشک چشمام روان بود و قلبم داشت تیر میکشید
دستامو با تیغ خط خطی کرده بودمو داشتم به سرعت خون از دست میدادم
نامه ای رو که علامت گروه شاهین روش بود برداشتم و بازش کردم:
بهتون علامت دادم که خوشم ازتون نمیاد ولی گوش نکردین …
حالا ملکه مرده و تو تنها موندی !
نفر بعدی خواهرش و همه عزیزاتن آرسام وینسلت…
نامه رو پاره کردم و تیغو گذاشتم رو رگم و محکم کشیدمش …
واو چقد جالب
آرسام باید بره ننه شاهین رو جلوش بگاد ن ک رگ بزنه 🚶🏻♀️
موافقمممم👌👌👌
من اگه می بودم یه طوری مینوشتم که ارسام قوی به نظر بیاد نه یه آدم ترسو😂😂
به دل نگیریاااا فلور .. من کلا خیلی رک و راس میحرفم😑😂
بزارررررر😍😍😍😍😍😂😂
چی🙄😂
اها … خب هنو ننوشتم 🙂💔😂
فرزندم آفرین بر تفکرات تو😂👌🏻
ینیییییی چییییییی دلوین رف؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای ننه من دلوینی ایستیرممممممممممممممممممم
ارههههههه
فلور اهل کجایی؟؟؟؟
حله