* * * *
روی صندلی نشستم و اونم روی صندلی رو به روم نشست ، با چشمای اشکیم بهش خیره شدم …
همونطور که خودکار رو گرفته بود لای انگشتاش و نگاهش خیره به برگه های روی میز بود ، گفت :
_ یه بازجویی کوچیک ازت بکنم ، بعد میریم خونه …
با بغض لب زدم :
+ ویلیام …
سرشو بالا گرفت و با برداشتن عینکش ، مهربون لب زد :
_ جانم …
با لکنت نالیدم :
+ میشه بزاری واسه یه وقت دیگه …
الان حالم اصلا خوب نی ! … .
لبخند ریزی زد و با گرفتن دستم توی دستش ، گفت :
_ فدات شم خانومی …
یه چند تا سوال بیشتر نیس ، زودی کار رو تموم میکنم بریم …
باشه؟! …
نفسمو لرزون بیرون فرستادم و سری به نشونه ی اوکی تکون دادم …
فشار گرم و آرومی به دستم آورد و دستشو پس کشید …
خودکار رو گرفت لای انگشتاش و با گذاشتن عینک روی چشمای قهوه ایش ، گفت :
_ خب …
این یه هفته ای که عمارت کارن بودی ، چیز مشکوکی توجهتو جلب نکرد؟! …
آب دهنمو به زحمت قورت دادم و لب زدم :
+ م … مثلا چه چ …
چیزی؟! ..
انگشتاشو تو هم گره زد و گذاشت زیر چونش …
بهم خیره شد و متفکر گفت :
_ اوممم ، خب مثلا گفتگویی بین کارن و افرادش ایجاد نشد که باعث کنجکاویت شه؟! …
یا مثلا یه وسیله یا مکان عجیبی؟! …
سری به نشونه ی نه تکون دادم و مظلومانه لب زدم :
+ نه ، من …
من کلا تو اتاق حبس بودم …
سری به نشونه ی فهمیدن تکون داد و اوکی آرومی گفت …
به برگه خیره شد و با لکنت ، آروم ادامه داد :
_ ت … تا حالا ، ب …
بهِت ، بهت …
پوزخند تلخی زدم و پریدم بین حرفش :
+ میخوای بپرسی دست زدن بهِم یا نه؟! …
آب دهنشو به زحمت قورت داد و سری به نشونه ی آره تکون داد …
لبخند تلخی زدم و گفتم :
+ خب آره ، خیلی …
کم کم اخم غلیظی رو صورتش نشست …
خووکار از لای انگشتاش افتاد رو میز و مات زده بهم زل زد …
از لای دندونای چفت شدش ، غرید :
_ چه غلطی کردن؟! …
ابرویی بالا انداختم و تلخ گفتم :
+ میخوای بدونی؟! …
محکم و جدی سری به نشونه ی آره تکون داد …
خنده ی بی جونی کردم و سری تکون دادم …
زبونی روی لبام کشیدم و با کمی مکث ، لب زدم :
_ خب …
بزار باهات رو راست باشم ، تو این یه هفته …
تمامه مردای اون عمارت ، از خدمتکارشون گرفته …
تا نگهبان و مقام های بالا تر …
همشون طعمه منو میدونن ، همشون باهام سکس داشتن …
ناباور لب زد :
+ د … داری شوخی میکنی دیگه ، نه؟! …
پوزخند تلخی زدم و سرد گفتم :
_ شوخی ! …
تنها چیزیه که این روزا اصلا حوصلشو ندارم …
دستاش مشت شدن …
صورتش قرمز و کبود شد ! …
به سختی ، با خشم لب زد :
_ نگو که دختر نیستی ! …
نگو لطفا … .
چینی به بینیم دادم و گفتم :
+ به حالت فرقی میکنه؟! …
پوزخند تلخی زد و گفت :
_ اگه نمی کرد ، الان اینجا نبودم ! …
سری بالا انداختم و با طعنه و کنایه لب زدم :
+ نوچ ، اگه به حالت فرقی میکرد …
زودتر از اینا میومدی نه بعد یه هفته ! …
لباشو رو هم فشرد و لب زد :
_ من …
پریدم بین حرفش و با بلند شدن از رو صندلش ؛ با خشم و عصبانیتی که خیلی فوران کرده بود ، لب زدم :
+ هیچی نگو ! …
هیچی ! …
ساکت شد که با چشمایی ریز شده ، عصبی وار ادامه دادم :
+ میدونی چقدر منتظرت بودم؟! …
میدونی؟! ….
میدونی چقدر رنج کشیدم؟! …
اصلا از این چیزا خبر داری و اینقدر دیر اومدی؟! ...
غم ، چهرشو در بر گرفت …
دلخور بهم زل زد و گفت :
_ قضاوت نکن اوین وقتی از هیچی خبر نداری ! … .
دیوانه وار لب زدم :
+ چرا اتفاقا …
از همچی خبر دارم ! …
از اینکه واست هیچ اهمیتی ندارم …
از اینکه اصلا دوستم نداری …
از تمامه اینا مطلعم جناب شلبی ! …
سرد و تلخ گفت :
_ اما اینا واقعیت نیس …
واقعیت چیزایی دیگس ! …
سرمو چند بار تکون دادم و بعد با طعنه گفتم :
+ اصلا حرف تو قبول …
ولی … ولی من دیگه ذره ای دوستت ندارم ! …
ذره ای ! … .
خسته بهم خیره شد که به طرف در پا تند کردم و از اون اتاق بیرون زدم … .
سارا چه مرگت شده بود من از ترس سکته کردم
هیچی …
یه رگ زنی بی فایده ! …🙂💔
خوبم ، فعلا خوبم 😪🔪
سارا دیوانه شدی؟
اگه مشکلی داری سعی کن حلش کنی
نه اینکه خودتو بکشی مرگ فقط کار سخت تر میکنه
مشکل من بزرگتر ع اون چیزاس …
سارا نباید خودکشی کنی…
اون دنیاتو تباه نکن عشق من…
تو که واست من اصلا اهمیت ندارم ، برو به فکر همون فلور و افسانه جونت باش … 🙂
زر نزن…
ما هرچی میگیم گوش نمیدی حرف حرفه خودته ینی برات اهمیتی نداریم اگ اهمیت داشتیم یه درصد از حرفامون رو عملی میکردی…
ببین اتی … میدونم دوستم نداری …
میدونم ، بالاخره نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار ولی … ولی من امروز که تازه یخورده حالم بهتر شده بود پیاما رو چک کردم ؛ و واقعا از دستت دلگیرم و میدونم هیچ اهمیتی واست نداره …
در هر صورت ، من که به زودی ع اینجا میرم …
تو میمونی و تمومه کاربرا دیگه یه مگس به اسم سارا نیس هی در گوشِت ویز ویز کنه …
موفق باشی ، خداحافظ
افسانه تو کجایی یه خبر از خودت بده
راستی دیشب چیشد
من از دیروز بفکر افسانه ام…
اگه میدونستین من چقدر بدبخت تر ع افسانه ام ، اینطور نمیگفتین …
سلام عزیزم رمانت خیلی عالیه
اگه دوست داشتی میتونی نام کاربریت را بدی باهم حرف بزنیم که هم یکم آروم شی و اینکه من درکت میکنم .
خیلی وقت بود پیگیر رماناتم ولی به صورت ناشناس
😂😂😂هعی
زهرمار 😑🔪
😑😑🔪
چرا باید براش مهم باشه ک آوین دختره یا ن
مگه میخواد با اونجاش ازدواج کنه؟
ما توی قرن ۲۱ایم
شیطونه میگه برم ویلیامو پاره کنم عا
واااا ، پرده داشتن دختر خیلی مهمه …
سارا یعنی اگه به دختری به ناحق تجاوز بشه باید اون دختر طرد بشه😑
پرده مهم آره ولی اگه به دختری به ناحق تجاوز بشه باید اینجا نادیده گرفته بشه
اما در مسائل دیگه پرده مهم
نهههه تو دیگه نگوووو😭😂 اونوقت باید پسرم آزمایش بده داداش چیزی ک عوض داره گله نداره😂
🙄🙄😑
هیچ جای دنیا مهم نیست
😐توی ایران فقط مهمه
و ما هم ایرانی ایم ، اینو یادت باشه 😉
هلی یه قرن عقبی الان ۲۲ ایم 🤦♂️
۲۰۲۲😐
میشه قرن ۲۱😐
چی زدی تو😂
سلام بچه ها. چرا من نبودم اینقد غیبت کردین درمورد من . سارا الهی فدات شم عشقم همه چی درست میشه نگران نباش
مرسی ، غیبت نکردیم فدات شم 🙂🕯
مرسی عشقی🙂❤💋
عااالی🚶🏿♀️❤
بوس بت
هعی … من ع بچگی بدشانس بودم اجی سنا ، ع بچگی ! … .
بمیرم
بمیرم برا حال بدت….
خدانکنه 🙂💔
هعی ، ما دخترا هممون بدبختیم …
هممون ! … 😪💔🤦♀️
حقق:)
سارا چرا داری بهم خیانت میکنی؟؟؟
🙄🙄چیکار کردم مگه اجی؟
روز خوش خدا حافظ!!!
بای💓
افسانه دیشب چیشد؟
یه خبر از خودت بده از دیشب منتظرتم
سارا جون میتونم تو شاد بهت پیام بدم؟
حتما گلی 🙂💛
سلام دریا جون حل شد دیشب. برو تو کامنت های رمان ارمیتا نوشتم دیشب چی شده عزیزم.سلام سارا خوبی ب دل نگیر من دیشب تا ساعت پنج بیدار بودم هزیون میگفتم رفتم خواب شدم الان بهتر شدم.
سلام عزیزم مرسی بهترم ، اوکی حله 🙂💔
خوندم پیامت و جواب دادم
بازم میگم انشاالله خوشبخت بشی
فدات شم مهربون
سارا 👍🏻درکت میکنم من یه چی میگم لطفا بهم نخندی منم مث تو همین فکرا افتاده بود تو سرم میخواستم خودمو دار بزنم که زدم اما زنده موندم میخوام بگم تو این اتفاقات یه حکمتی هست توش که خیلی خوبه من بعد از این که خودمو دار زدم و زنده موندم اینم میگم هیچ کس نجاتم نداد خدا نجاتم داد گردنم از تو شال سر خورد و با مخ اومدم فرود اومدم زمین بعد باخودم فکر کردم گفتم رها میخواستی به همین سادگی دستی دستی بمیری تو باید برای آیندت بجنگی و تلاش کنی سارا این نکترو یادت باشه یونانیای قدیم میگفتن یه الاهه هست که اونایی که گذشته بدی و غمگینی داشتن آینده شادی میده اما اونایی که گذشته خوبی داشتن آینده درد ناکی میده یه مثال میزنم کورش کبیر گذشته خوبی داشت بدون غم زندهگی میکرد اما هنگام مرگش زنده زنده کلشو میکنن اینارو یادت باشه سارا متمعن باش که بدردت میخورن 😁🥺❤️🧚🏻💪🏻💎🌈
مرسی گلی ، مرسی ع همتون 🐛🍂
سارا تاحالا آدم خر و روانی از نزدیک دیدی نمونش خودم من ۵یا۶ سالم بود تختم ۲ تبقه بود اومدم از بالا خودمو انداختم پایین میخواستم ببینم دردم میگیره یانه هیچی دیگه نزدیک بود دستم بشکنه فکنم مخمم تاب برداشته یکم 😜🤪😁😈🥴 از همین تریبون اعلام میکنم نمونه بارز یک روانی و خر روبه روتون داره پیام میده 😁😈🥴🤪😜
😂نگو اینطور ! …
بمیرم برات ! …🙂🍂
خدا نتونه 🥺
باز تو خوبی من کلاس هفتم بودم امتحان علوم داشتیم نخونده بودم شب شد رفتم پله های خونمون به خاهرم گفتم منو هل بده بیوفتم یه جام بشکنه امتحان ندم اون هل میداد من دوسه پله میرفتم پایین بعد دوباره اخرش اومدم خابیدم گفتم بدرک ۰ میگیرم.😅
سارا عالی عالی همینطوری ادامه بده دادا
مرس خوشگلم 🐛🍂
رمانت خوبه بد نی به نظرم بیشتر داری خودت رو خالی میکنی و سعی میکنی عواطف درونت رو یه جوری بو نوشتن بروز بدی اینم بگمهمه ما دخترا بدبختیم سارا کار ما اع خودکشی گذشته باید بریم خودمون رو زنده زنده اتیش بزنیم
موافقم بات … :((
سنت کمه چرا انقد خودتو زجر میدی
هعی ؛ سنم کمه ولی اندازه یه ادم ۷۰ ساله زجر کشیدم 🍂🙂💔
بدون هر کی از سنش بیشتر میدونه از این روزگار بیشتر کشیده
نمد تو زندگیت چیه ولی منم درد مث ت 🙂
هعی💔🍂🚶♀️
نچ من کاملا مخالفم خدارو چه دیدیم شاید یه کی پیداشد مارو ازین بدبختی نجات بده که متمعنم پیدا میشه💪🏻
ایشالله 🐛🍂
مگه اینکه امام زمان ظهور کنه و ع مرد گرفته تا زنمونو نجات بده 🙂💔🚶♀️
نچ یه مرد مارو نجات نمیده اونی که من میگم زنه اما بعدا میفهمید کیه من میدونم کیه اما نمیگم 😁
عععع🙄😑
میدونم منم
من قراره اولین رئیس جمهور ایران باشما😂
نچ هلی تو نیستی سبکن ببینیم اصلا جمهوریه یا پادشاهی تو دوباره هروقت رعیس جمهوری شد بشو 😜
کی حتما شاهزاده خر سوار رهااا!!!
اگ به امید یه عده لاشی ن ک باید بگم خاک به سرتون
حق🥲
وای سارا این کارو نکنی
خودکشی دیگ #خز شدع اگ میتونی# زندگی کن
من به فکرم افتاده بود اما میخوام برای آینده تلاش کنم و انتقاممو بگیرم میخوام بدونن اون سالهایی که منو از خودشون ترد میکردن چه جواهریو از خودشون دور میکردن اما انتقام اصلیو خدا میگره ازشون 😁🌈💎💎#مادخترا الماسیم #💎💎چون الماسارو نمیشه شکست
رها دور شو اصن فازت با ما نمیخونه ما دپیم ت بمب انرژی
دقیقا 💔🙂
خودکشی دیگ #خز شدع اگ میتونی #زندگی کن
ولی رمانت خعلی سکسیه چن سالته بشر انقد اطلاع داری خخخخ!!
سنتو میدونم
همه میدونن .. همه ! …
😂دعنت …
تو خودت چندسالته عمویی😂
۱۵ خاله ژون نه بوا هم سنیم
بروبچز درد نکشیدین حرف نزنین هیچکس سارا رو درک نمیکنه ت زندگیش نیسین
هیچکی نمیتونه هیچکیو خوب درک کنه ، چون جای اون نفر نیس که حالشو بفهمه ! … :))
از نظر من میتونه
البته اونی که دردی بدتر از طرف کشیده
آره تو زنده گیه من نیستید که پدرتون بخواتر یه سوال چرتو پرتیکه پرسیده بخواد دستتونو باساتور قط کنه 😢😪😖
🙂💔بمیرم برات …
قربونت 💔
ت زندگب منم نیستین 🙁
رفقات یه چی میگنا مه ک واس حرف بقیه تره عم خورد نمکنم بیشترم تنهام تنهای تنها
همه رومخن و زر مف میزنن بعضی وقتا ادم دلش میخواد نباشه همیننن(:
دقیقا 🐛💔
سارا یه چی چشا اوین سگ داره عن مصب منم چشام شبیهشه پدسگ منتها یکم پر رنگتره عسلی چشام اینجور چشا مث چشا ببره
خخخخ دلتون بسوزه
هعی ، واقعنم دلم سوخ 🙃💔😂
نسوزه باوا شوخیدم هی چش واس مه دل نمیشه دلی ک شکس و دم نزد
هعی 💔🖤
😑دوررررر شووووو
عمرا هلی ژاننن خخخ
😅اصل میدی؟
چشای خودم عین مروارید میدرخشه دلم نسوخت هه😅😅😅