پارت شیشم
سمت ما اومد
بدون اینکه نگاهی به من بندازه گفت
+حواست کجاس پسر جون
_مگه ماشینتون آسیب دیده که حواسمو جمع کنم
+اگه آسیب میدید که باید جفت کلیه هاتو خرجش میکردی
کم کم داشت دعوا میشد چشم غره ای به امیر رفتمو گفتم بسه دیگه
اه اه پسره چندش حالا چیزی نشده بود که بخاطرش از ماشینش پیاده شه
دانیال تک خنده ای کرد رو به من گفت
+این یارو تو شرکته؟
-ا..ره شریکه با رئیس
نمیخاستم بدونه رئیسه چون ممکن بون بابت اتفاق چند روز پیش دعوا بشه
+اهان، رئیستون کجاس؟
-چیزه رئیسو میگی
+اره
-همین چند روز پیش رف آلمان و همچیو سپرد دست شریکش
درحالی که در ماشینو باز کردم گفتم
ازش تشکرو خداحافظی کردم
بعد از خداحافظی سمت شرکت رفتم
یه جورای با ورود امیر یکی بودم
من ده دقیقه بعد از امیر وارد شدم چرا منتظرم مونده بود؟؟؟.
همزمان وارد آسانسور شدیم
دکمه طبقه سه رو زدم
بدون حرفی کنارش وایستادم
+برادرت بود ؟
نگاهمو سمتش برگردوندم گفتم
_خیر، ولی فک نکنم به تو مربوط باشه
خواست سمتم حمله ور شه در آسانسور باز شد
خدا رحم کرد ایندفعه ای
نمیدونستم چرا
ولی میخواستم کرم بریزم یکم اذیتش کنم
راس میگم خب ب اون چه مربوط که چیکارمه
با سرعت از آسانسور خارج شد
و سمت اتاقش رفت
منم سمت میزم رفتم
که صدای تلفن شرکت اومد
+بله
_صدای امیر به گوشم رسید که گفت :بیا اتاقم
هوفف این باز میخواست تلافی کنه
ادامه دارد🫀