پارت دوم ♥️
سرنوشت تلخ دریا🤍
پشت سر هم اشک هام روی صورتم میریخت
اون کاره خودشو انجام میداد
در یک ضربع همه چیز من نابود شد
دخترانگیم …..
نمیدونم تا چه موقعه بی هوش شده بودم
چشم هایم رو که باز کردم دیدم که داره نوازشم میکنه
تنم مور مور شد داره نوازشم میکنه؟
امیر داشت منو نوازش میکرد؟
نگام به چشای پر هوسش افتاد
حالم ازش بهم میخورد مردیکه عوضی
تو نگاش لذت رو هم میدیدم
درحالی که سعی میکردم صدام نلرزه گفتم:می میشه ول… ولم کن..
پاشدم سرم گیج رف هر لحظه انگار حس میکردم رحمم الان میوفته پایین
خودمو به دیوار تکیه دادم
تمام اتفاقات اون شب برایم مرور شد
تا به خودم اومدم
شروع کردم به زدن امیر
دیگ دردام برام اهمیتی نداشت
انگار دیوانه شده بودم
چشماش داشت از حدقه بیرون میومد مچ دستامو گرفت
گفت ببین دختر جون اتفاقات دیشب رو فراموش کن من هیچی یادم نمیاد
مست بودم
چی؟؟ فراموش کنم
به همین راحتی
بعد چکی از توی میزش بیرون اورده بود
رو به من گفت بابت جندگیت چقد میخوای
بغض نشست به گلوم
چقد یه آدم میتونه پست باشه
لباس هامو تند تند پوشیدم
با عصبانیت رو به روش گفتم
تو چی میگی هان
در حالی که سعی داشتم این بغض لعنتیمو قورت بدم
گفتم چقد تو روت زیاده
دیشب بهم تجاوز کردی آیندمو ازم گرفتی الانم میگی بابت جندگیت چقد میخوای
رو بهم گفت :من مثل تو زیاد دیدم که مثلا نقش بازی میکنی پول بیشتری بگیری
بگو چقد میخوای بدم بری پی کارت
چکی روبه روم گرفت بدون اینکه نگاهی به چک بندازم
پارش کردم
از اون اتاق نحس بیرون اومدم
باید نشونش میدادم که همچیو با پول نباید خرید
تصمیم گرفتم برم پیش پلیس
گفتم که بهم تجاور شده نامه ای بهم دادن که باید میرفتم پزشکی قانونی
که اثرات دیشب هرچی مونده بخوره تو پروندش
داشتن یک کار های انجام میدادن که من درست سر در نمیوردم
بلخره معلوم شد که تجاوز شده
امیر سرلک
توی سالن نشسته بودم که با چهره امیر روبه رو شدم
روبه رو هم ایستاده بودیم
که بهم گفت بازی بدی رو شروع کردی
بردنش توی اتاق
نیم ساعت بیشتر طول نکشید که گفتن آزاده
تعجب کرده بودم خیلی
این بود قانون که میگفتین
با یه پارتی بازی آزاد شد
اشک داشتم میریختم جواب روحیه آسیب دیده من چی میشه
دخترونگیم رفت
منه خرم باید میفهمیدم که این
آدم حسابیه هزارتا پارتی داره
وقتی آزداش کردن
درگوشم یواش گفت
واسه سرویس بعدی کی میایی
خندید رفت
عصبانی بودم اونم خیلی
میخواستم پیاده برم خونه راه زیادی بود درد بدی داشتم آژانس گرفتم ده دقیقه بود که آژانس هنوز نرسیده بود
اشک میریختم با عصبانیت دوباره شماره آژانسو گرفتم
_خانوم الان ده دقیقه هست که سرویستون هنوز نرسیده
+چشم الان پیگیری میکنیم
گوشی رو قط کردم آژانسیه رسید
وارد خونه که شدم خواهرم که ۱۰ سالشه با اشک پرید بغلم
گفت :آبجی کجا بودی
دیشب نخوابیدم تا تو بیایی
زنگ زدم به عمو گفتم شاید پیدات کنه اونم نتونست
اومدم که بگم ناراحت نباش با صدای عموم روبه رو شدم
تا اینموقعه کدوم گوری بودی کجا هرزگی میکردی
این چی میگفت
که کمربندشو دراورد سمتم حمله ور شد
تا میتوونست زد
موهامو گرفت دور تا دور حوض کشید
هق هق میزدم بابام با نگرانی نگام میکرد
و اونور میگف علی ولش کن
شاید مشکلی براش پیش اومده
عموم گفت :محمد مگ خودت نبودی که اون یارو عوضی اومده بود درخونه چی میگفت
مگ نبودی که میگفت تا الان زیر خواب من بوده
چی میگفت این
یعنی امیر اومده بود تا اینجا تلافی کنه
نفهمیدم چیشد که عموم رفته بود
با گریه به سمت بابام رفتم دستشو بوسیدم گفتم :بابا بخدا اون چیزی که فکر میکنی نیست
بابام همراه با من اشک میریخت
هیچی نمیگفت
یادمه عموم وقتی داشت میرفت گفت من عسل میبرم همراهم که پیش این جنده نباشه
رفتم تو اتاقم تا میتونسم گریه میکردم
باید شام درست میکردم
با کتک های که عموم زد جونی واسه راه رفتن نداشتم
با هزار بدبختی درد
سوپ درست کردم
رفتم دادم به بابام
روم نمیشد تو چشماش نگاه کنم
که صدایی در اومد ……..
ادامه دارد🫀
واو چقدر رمانت عالیه همینطور ادامش بده🙈🤎
مرسی فدات شم ♥️😘
😐این امیر سرلک کو
من پارش کنم
فقط نویسنده ی عزیز😂یکم رحم کن به ما
داستان ۱ ماه رو تو دوتا پارت نوشتی
میزنمتاااا😑😂
الان لنگ ی ص بودی ملعون؟😂😂
بابا با ادب با حیا😂
😂😂😂
پارت گذاری ب چ صورت هست ؟
شب ها پارت میزارم
ساعتای ۹
هرشب سه پارت قشنگم
آفرین به این دختربا اراده مستحکمش* 👏💪✌🤘👌👍✋👋👊
اما امیدوارم بعدن باعرض معذرت مثل این دخترخلوچلهای یسری رمانهاعاشق این پسره عوضی تمامعیار {رئیس مرحومش) نشه•••• امیدوارم بعدن یسری افراد پاک ودرستکارانساندوست خَیّر به پُستش بخورن بتونن به خودشو پدرش(کلن خونوادش) کمک کنن و بهش کمک کنن از اندوهوناراحتیوقصهو افسردگی و••••••• خارج بشه* و زندگی خوبی رو از نو بسازه 💓💕💗
😐 اشتباه شود•• غُصه