با تمام وجود به اغوشم فشردمش
که با خوشنت تمام از دو بازوهام گرفت و منو به عقب هدایت کرد
طوری ک تعادلم و از دست دادم، داشتم پرت میشدم که از کمرم گرفت و منو به جلو هدایت کرد طوری ک تو اغوشش پرت شدم
اروم سرم و ک رو سینه اش بود و بلند کردم و به صورتش نگاه کردم
اونم با چشم های نافوذ مشکیش بهم نگاه میکرد
اب دهنشو قورت داد و نگاهش و بین چشم هام و لب هام چرخوند
حراست: به به اینجا رو، دانشگاه جای اینطور کار هاست؟
از هم جدا شدیم و دو تایی با چشم های گرد شده به مسعول حراست نگاه کردیم
…
سر به زیر از اتاق حراست بیرون اومدم رو به روی بابا ایستادم و همینطور سر به زیر سکوت کردم
بابا با چشم های به خون نشسته نگاهم میکرد
همون لحظه هرمس از اتاق حراست بیرون اومد و اول نگاهی به من و بعد نگاهی به بابا انداخت
ببخشیدی گفت و ازمون دور شد با نگاهم دنبالش کردم تا از دیدم خارج شد
به بابا نگاه کردم ک حالا اخمش دو برابر شده بود
…
تو کل مسیر دانشگاه تا خونه بابا لام تا کام صحبت نکرد متوجه ی عصبی بودنش شدم
ولی کاش حداقل داد میزد سرم ، دعوا میکرد، کتک میزد، فحش میداد این سکوتش بیشتر دلم و میلرزوند
تا وارد خونه شدم رفتم تو اتاقم در و هم قفل کردم و گوشه ی اتاقم کز کردم
اشک هام رو گونه هام سرازیر شد
تهمینه:( خدایا این روزا بیشتر از هر وقت دیگه احساس تنهایی میکنم، خدایا دلم اشوبه، خدایا خسته ام، خسته از گریه های بیصدا، خسته از دردای نا تموم، خدایا ارومم کن، خدایا ارومم کن)
وسط درد و دل کردن با خدا بودم که صدای تق تقی تو اتاق پیچید
گوشام و تیز کردم و به اطراف نگاه کردم که دوباره صدای تق تق بلند شد
دقیق تر ک شدم متوجه شدم صدا از کمدمه
سلام نویسنده عزیز ، ببخشید بابت سوال های طولانیم :
۱_شما حالتون خوبه ؟ یعنی مشکل روحی یا فکری خاصی بعد از این اتفاقا براتون نیومده؟
۲_من خیلی تنهام دوست دارم با یه جن دوست بشم ، آیا دوستی سالم با جن ها امکان پذیره ؟
۳_قصد محمد چی بود واقعا ، چرا شما رو توی بازی کشوند ؟
۴_اون گنجی که محمد ازش حرف میزد هنوز وجود داره ؟
۵_شما بعد از این اتفاقات پیش اومده ، هدف تون چیه ، میخواین در آینده به چی برسین ؟
سلام و علیکم
در مورد سوال اولتون باید بگم بله
در باب سوال دوم تنهایی دلیل نمیشه علم ماورا و علوم غریبه یکی از سخت ترین علم هاست ک شما درگیرش بشی دیکه نمیتونی خودتو نجات بدی از قضا کل این علم ارتباط برقرار کردن با یه موجود ماورایی نیست علم تاکید میکنم به علممم نیازمنده جه بسا کسانی بودند که کنجکاوی هاشون و بی علمیشون اون هارو مجنون کرده پس لطفا خواهش میکنم بدون علم و بدون وجود استاد دست به کاری نزنید❤🙂
من در مورد محمد در جلد یک سانسور زیاد داشتم چون دست و بالم بسته بود نیازی هم نیست شما بدونید اون گنج هم هنوز موجوده
و هدف من از زندگی هم زندگی کردن🍃 و زندگی بخشیدن هست 💚 ۱۵ سالگیه من هیچ وقت تکرار نمیشه میخام الانم و زندگی کنم میخام شاد باشم
اردیبهشت امسال جلد یکو شروع به نوشتن کردم فقط برای رهایی از تومخی هام نه دنبال بازخورد رمان بودم نه دنبال دیده شدن فقط برای خودم نوشتم و نوشتن و برای خودم تجویز کردم و خوشبختانه جواب هم داد برای نوشتن جلد دو هم هدف داشتم جلد دوم نشون میده من به زندگی عادیم برگشتم 😃
راستی میخواستم بابت جلد یک تشکر کنم .
یه سوال : اون جن واقعا با شما رابطه جنسی داشت ؟
نویسنده عزیز دسته رمان جلد دوم رمان نیستی تو قسمت دسته ها اضافه شد از این به بعد دسته خودشو انتخاب کن مرسی
سلام چهار پارتی که گزاشتم هم دوباره بزارم؟!
نه اونارو خودم گذاشتم از این به بعد تیک دسته جدید رو انتخاب کن
مچکرم 🙂💚
قادر سایت رو یه نگاهی بنداز جواب بده 🥲مرسی
قاصدک جان الان درست شد