🏳چند سال بعد..
صنم 9 بچه از حنیف باردار شد؛که 4 تایشان فوت کردند و 5 تایشان هم زنده ماندند..
به ترتیب :
_ کوکب _ ماه لقا _ داراب _ بامی _ دامون
ماه لقا اکنون 15 سالش بود ، او نوجوانی مغرور و خاموش بود !..
نویسنده :
_ بچه ها شخصیت اصلی داستان؛ ” ماه لقا ” عه که از اینجا به بعد از زبان خودش داستان ادامه پیدا میکنه..
تا اینجا یکم این خونواده رو شناختین؛از اینجا به بعد وارد قسمت هیجانی داستان ، میشیم!..)
✓ ماه لقا..
کنار مادرم ایستادم..
با سری خمیده به صحبتهای مادر و اختر بانو گوش می داد..
اندکی گذشت؛پسری با هیکلی ورزیده ، نفس زنان به سویشان می امد..
ماه لقا اولین بار بود که در طول عمرش؛چنین پسری را مشاهده میکرد!
اخر ان پسر خیلی خوش چهره بود!..
ماه لقا بی حواس به پسر زل زده بود و در اخر..
با صدای بمِ پسر نیز به خودش امد … :
_ عاا؛مامان!
شما اینجایین!..!
بله..
او دومین پسرِ اختر بانو؛ بود !..
یعنی : ” اردلان “..
لباسهایش کثیف بودند و اغشته بر رنگ و گچ!..
اختر بانو _ عه ، اردلان!..
چیزی شده پسرم؟..
اردلان با بالا اوردن دستش ، با استین پیراهنش؛عرق روی پیشانی اش را خشک کرد و لب زد :
_ نه..
فقط چون لبِ دریاچه ، کنار زنای روستا؛ندیدمتون ، نگران شدم..
اختر بانو _ اها..
مثله اینکه خیلی خسته ای..!
اردلان با چهره ای درهم لب زد :
_ اوهوم..
امروز خیلی کار کردم..
بدجور خسته شدم!
اختر دستش را بر سینه اش کوبید و گفت :
_ مادر به فدات..
برو خونه استراحت کن؛برو…
اردلان با گفتن ” با اجازه ” جمع را ترک کرد..
اردلان حین حرف زدن با مادرش ؛ حتی برای یکبار نگاه به دخترک کنار زن همسایه نکرد!..
اما ماه لقا…
بگذریم!
اردلان به سمت خانه ای با درهای چوبی قهوه ای رنگی رفت و از دیوار خانه پرید بالا و داخل خانه شد..
با اینکارش ، ماه لقا را بیشتر جذب خود کرد!
یک پسر برای اولین بار توانسته بود ، قلب ماه لقا را تسخیر کند..
ماه لقا از همین حالا دلتنگش شده بود..
مشخص نیست دوباره؛چه زمانی میتواند او را ببیند ولی در هر صورت..
یک چیز این میان؛خووب مشخص بود!..
اینکه :
” ماه لقا دلبسته ی ان پسر شده بود “..
تازه رمانتو شروع کردم و خیلی قشنگه
و بخاطر این دارم دنبالش میکنم ک گفتی واقعیه
همینجوری پیش برو :)♡
عالییییی
سلام خوبی؟ هنو از من ناراحتی ،؟ منکه معذرت خواهی کردم..؟
س..نه
خآ خوبه
پارت بعدی که میاد.؟
معلوم نی…
اوهوم / پروفایلت ینی چی؟
به قاصدک بگم چت روم بزنه تو میایی؟
مصرف چت روم خالیتون زیاد شده🤨
خداوند اسراف کنندگان را دوس ندارد
😂😂 و لیللمطففین😐💔😂
چرا پارت نمیدی؟ پارت ها خیلی کمن🥺🥺
نویسنده رمان عوض شده؟قبلا کسی به اسم محمد امین مینوشت ولی بعداً گفتن اون نبوده الان نویسنده کیه؟