رمان سودا پارت ۱۸

4.6
(38)

 

محمد داشت فاصله رو تموم میکرد اما با باز شدن ناگهانی در سریع از هم فاصله گرفتیم.

 

به سمت در نگاه انداختم رادمان با دیدن ما تو اون وضع لحظه ای خیره شد و بعد دستش رو جلوی چشمش گذاشت.

 

_ببخشید ببخشید فقط میخواستم برای شام صداتون کنم ، من میرم

 

رادمان از اتاق خارج شد و در بست محمد خواست به سمت در بره که مچ دستش گرفتم.

 

_تو میخواستی چیکار بکنی؟

 

با اینکه نمیخواستم اونی که فکر میکنم باشه اما ته دلم مشکلی هم باهاش نداشتم.

 

محمد دوباره بهم نزدیک شد ، دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و سرشو جلو آورد.

 

چشمام بستم منتظر شدم بعد چند لحظه ، داغی لباش پیشونیم رو سوزوند.

 

محمد ازم جدا شد چشمام باز کردم نگاهش کردم

 

_چادرتو در بیار بریم شام بخوریم

 

با لبخند چادرم رو در اوردم یه نفس عمیق کشیدم.

 

خدارو شکر اون چیزی که تو ذهنم بود ، نبود.

 

نمیدونم چرا نسبت به محمد انقدر آروم و مطیع بودم و هرلحظه دلم میخواست کاری بکنم تا محمد ازم تعریف کنه.

 

جانمازم رو جمع کردم و با محمد از اتاق خارج شدیم.

 

وقتی وارد سالن غذا خوری شدیم همه نگاهی بهمون انداختن ‌و بی هوا خندیدن.

 

سر سفره کنار هم نشستیم ، در سکوت غذامونو خوردیم.

 

وقتی تموم شد به مامان کمک کردم میز رو جمع کردیم.

 

چندتا چایی ریختم وارد سالن شدم به همه تعارف کردم در آخر به محمد و همونجا کنارش نشستم.

 

گوشی محمد زنگ خورد نگاهی به صفحه کرد با اجازه ای گفت و ازمون دور شد.

 

با کنجکاوی نگاهش کردم ، یعنی کی بود که نمیتونست جلوی ما حرف بزنه؟ نکنه دوست دختر داره؟! ولی نه محمد همچین آدمی نیست؟

 

با برگشتن محمد سوالی نگاهش کردنم

_کی بود؟

 

محمد دوباره کنارم نشست

_منشیم بود فردا صبح ساعت هفت یه جلسه دارم تو کرج

 

متعجب نگاهش کردم و لب زدم:

_الان خبر داد؟

 

محمد سری به نشانه مثبت تکون داد

_اره آخه ساعتش معلوم نبود

 

بابا با مهربونی رو به محمد گفت:

محمد جان ساعتش خیلی زوده تا کرجم کلی راه خسته میشی که!

 

 

 

 

محمدگوشه پیشونیش خاروند و لبخند کوچیکی زد

_دیگه مجبورم مشتری قدیمی و بزرگمونه اصلا نمیتونیم از دستش بدیم

 

رادمان همینجور که داشت برای سها پرتقال پوست میکند رو به محمد گفت:

داداش تو کی میخوابی پس؟

 

محمد خنده ریزی کرد

_هرموقعه وقت داشته باشم

 

مامان لبخند بزرگی زد و با لحن مهربونی و تحسین آمیزی گفت:

محمد پسرم خیلی خوبه که اینجوری برای آیندت تلاش میکنی و از هیچ کاری نمیزنی

 

محمد تشکر آرومی کرد و مشغول صحبت کردن راجب کار با بابا شد.

 

از روی میز یه سیب برداشتم و پوست کندم گذاشتم روی پام.

 

یه تیکه برداشتم خواستم بزارم دهنم که نگاهم به سها افتاد.

 

به محمد اشاره کرد اروم گفت اول به محمد تعارف کنم.

 

سیب توی دستم رو گرفتم جلوی دهن محمد ، یه نگاه مهربون بهم کرد یه گاز از سیب زد.

 

بی خیال یه گازم خودم به سیب زدم که سها با بهت بلند گفت:

_سودا باورم نمیشه اولین باره دهنی خوردی!!

 

خودم هم تعجب کردم خندیدم.

 

از فرصت استفاده کردم با عشوه گری خاصی لب زدم

 

_محمد فرق میکنه

 

مامان چشم غره ای بهم رفت لبشو به دندون گرفت

_دختر زشته ، یکم حیا کن

 

رفتم خط بیخیالی حق به جانب گفتم:مامان ما هنوز عروسی نگرفتیم ولی محمد الان شوهرمه ها

 

محمد سرشو کنار گوشم آورد پچ زد

_سودا زشته اینجور چیزارو نگو

خنده شیطونی زدم چیزی نگفتم.

 

محمد از جاش بلند

شد

 

_من دیگه کم کم برم صبح باید زود پاشم برم یکم استراحت کنم

 

همه از جامون بلند شدیم لبخندم کمرنگ شد دلم نمیخواست محمد بره و من کنار اونا تنها میموندم.

 

مامان با لبخند و لحن مهربونی گفت:

محمد پسرم امشب اینجا بمون میخوای استراحت کنی هم برو اتاق سودا بخواب کسی کاری بهت نداره

 

محمد سری تکون داد

_ممنون هدی خانم فردا باید صبح برم و اینجا بمونم تا برم خونه لباس عوض کنم دیر میشه مدارکمم خونست

 

مامان اخمی کرد

_باشه هرجور راحتی ولی یه شب منتظرم و اینکه هدی خانم چیه؟ بگو مامان دیگه

 

محمد لبخند ریزی زد

_چشم مامان جان

 

مامان چشماش برق زده و با خوشحالی محمد بغل کرد.

 

محمد با همه خدافظی کرد.

_به مامان سلام برسون

 

کفشاشو پوشید برگشت سمتم

_چشم نمیای کیفتو بگیری؟

 

تازه یاده کیفم افتادم گفتم:چرا چرا صبر کن

 

کفشامو پوشیدم از خونه زدیم بیرون.

از حیاط گذشتیم در حیاط باز کردم رفتم بیرون محمدم پشتم اومد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 38

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x