رمان مادیان وحشی پارت 22

3.7
(7)

سر میز شام بودیم

بابا ــ مادیان؟!

+جون؟

یه لیوان دلستر هلو که مثل مامان دوست داشتم بهم داد

ــ سیاوش بهم زنگ زد ، گفت فردا با مهراب برین خونه ببینین

با ذوق کف دستامو به هم کوبیدم

+یعنی زود تر از یه سال دیگه ازدواج میکنیم؟

مامان ± نه خیررر
به قول مهراب ملکه زیبا شما هیچ جا نمیری فعلا ور دل خودم و پدرتی
فقد میرین خونه انتخاب کنین

+همینشم خوبه
به شما بود منو ترشی مینداختین!

⛓️1 ساعت بعد⛓️

+ها؟!
عین بز زل زدی به من!

حتی این لحن حرف زدنمم باعث نشد دست از نگاه کردنم بکشه …

دستشو تو موهای کوتاهم تکون داد …

ــ چه گوهی خوردی!
مو به اون قشنگی داشتی رفتی ریدی توش؟

نیش خندی زدم

+تو فعلا به موهای من کار نداشته باش ، مهراب باید خوشش بیاد که میاد!..
تو فعلا بگو ببینم آسناتُ چیکارش کردی امیر؟
اون کوروش ازش خوشش بیاد زندش نمیذاره بقرآن!

ــ فعلا خبری ازش نیست

بیخیال خنده ای سر داد و نشست رو تختم

ــ فقد میدونم عاشق کوروش شده!

+نه!

ــ آره

مات نگاهش کردم و در نهایت تو کهکشون چشماش غرق شدم …

༺༽روز بعد༼༻

بازم کرمام گل کرده بود …
رفتم رو پشت بوم شرکت …
شماره مهرابُ گرفتم و زدم زیر گریه

ــ به به
مادیان وحشیِ من
چه خبر؟

+مهراب.. بیا
بیا پشت بوم شرکت یه چیزاییُ بهت بگم

ــ چیشده چرا گریه میکنی؟
بنیتا ، بنیتا جواب بده

گوشیو قطع کردم و نفسمو کلافه بیرون فرستادم
چقد سخته آدم بخواد الکی گریه کنه
پدرم در اومد!

ده دیقه نگذشته بود که مهراب سراسیمه اومد …
فورا دویدم سمت لبه پشت بوم

ــ چیکا میکنی احمق؟
گمشو پایین بنیتا
بدووو

لبخند تلخی زدم و کلاهمو کشیدم بالا

+میترسی؟

اومد طرفم که دستمو بال اوردم

+نیا جلو

ــ آ..اره .. آره میترسم
بیا .. بیا پایین

+از چی میترسی؟
ارتفاعش زیاده ولی سرعتشم زیاده
از چی میترسی؟
خونم رو آسفالت؟
باشه ، تو فکر کن اگه پریدم کی ناراحت میشه؟
کی واسه اینکه بم برسه میپره؟
بیا .. بیا باهم بپریم !
بپریم زندگیای شیشه رو تو 30 ثانیه ببینیم …

کلافه ، چهار زانو نشست رو زمین و ملتمسانه نگاهم کرد

ــ من واسه رسیدن بهت ، از همینجا میپرم
اخه تو فک کن!
پس من چی بیب؟!…

نیشام داشت باز میشد که جمعشون کردم

+دوسِت دارم

یه قدم عقب تر رفتم که دوید سمتم و دستمو گرفت
کشیدم سمت خودش و با قهقه افتادم روش

ــ عوضی چیکار میکردی؟
بزنم سرویست کنم؟

چماش تر شده بود ، عزیییزم.!

+خب شوخی نمیشه باهات کرد؟
تو بیا سرویس کن اصن!
سرویس کردناتم قشنگه عشقمممم!

اخم غلیظی کرد و محکم لب پایینمو گاز گرفت
واقعا اشکم در اومد ، عین وحشیا گازم گرفت

ــ غلط کردی کصشعر گفتی واسه من!
به وقتش سرویستم میکنم

زبونمو رو لباش کشیدم که صدای نوچ نوچ کسی به گوشیمون رسید…
سرمو بالا گرفتم
امیر ارسلان بود

هینی کشیدم و زود از رو مهراب بلند شدم

+غـ….غلط کردم داداش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…
رمان کامل

دانلود رمان اقدس پلنگ

  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
2 سال قبل

چلا پارت بعد نمیاد
مح پارت بعد و موخوام😐🥺

مهرسا
2 سال قبل

چرا انقد دیر ب دیر پارت میزاری خسته شدیم خب🙄

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x