رمان انرمال پارت ۵۹

4.4
(10)

 

 

 

دستهاش رو بالا و پایین کرد و عاجرانه گفت:

 

 

-ای بابا…

 

 

با مکث کوتاهی آهسته تر و زمزمه کنان گفت:

 

 

-عجب گیری افتادیما!

گفتم از شرش راحت میشم باز شب سر راحت رو بالش میزارم باز این مخل آرامش و آسایش سرو کله اش پیدا شد! تف تو این وضعیت!

 

 

گرچه بخش دوم حرفهاش رو بیشتر باخودش داشت زمزمه میکرد اما برای من نامفهوم نبودن.

من تک به تک اون کلمات لعنتی رو شنیدم واسه همین گفتم:

 

 

-هووووی شنیدم چی گفتی بی ادب!

 

 

با بی ادبی و بد دهنی گفت:

 

 

-به درک

 

 

از لحن و نوع حرفهاش خوشم نیومد با این حال ولش نکردم و همچنان بهش چسبیدم.

درسته ازش بدم میومد اما از سوسک بیشتر.

پوفی کرد و پرسشی اسمم رو به زبون آورد :

 

 

-شیلوووو…

 

 

جواب دادم:

 

 

-هاااا ؟

 

 

با لحنی تقریبا میشه گفت دستوری پرسید:

 

 

-خودت ولم میکنی یا خودم دست به کار بشم؟

 

 

متفکرانه لبهامو روهم فشردم و بعد چونه ام رو تکیه دادم به کمرش و پرسیدم:

 

 

-اگه دست به کار بشی چیکار میکنی؟

 

 

یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و پرسید:

 

 

-اونی که زدم به باسنت درد داشت یا نه!؟

 

 

یکم فکر کردم و با یاداوریش جواب دادم:

 

 

-داشت!

 

 

کنج لبشو داد بالا و گفت:

 

 

-خب…ده تای دیگه همونجوری میخوری!

 

 

مهم نبود.ده تا که هیچی صدتا هم میخوردم مهم نبود.سرم رو به کمر لختش فشار دادم و گفتم:

 

 

-من از سوسک و مار و مارمولک میترسم.

حتی از عنکبوت و نود درصد حشرات دیگه….

از خزنده اش بگیر تا پرنده اش.الان هم ولت نمیکنم چون جایی که یه سوسک باشه حتما یه سوسک دیگه هم هست! من امنیت جانی ندارم

 

 

کفری شد و به زور دو تا دستم رو از بدن خودش جدا کرد و پرسید:

 

 

-خب میگی الان من چیکار کنم !؟

 

 

یک گام عقب رفتم و گفتم:

 

 

-تو باید مراقب من باشی.باید مواظب باشی سوسکا نیان سراغ من! وووویش! اسمشم میاد بدنم مور مور میشه!

 

 

نیششو یه وری کرد و با تنش یه بلرزون رفت و گفت:

 

 

-وای مامانمینااا…میگم تو با این ادا اصولات بهتر نیست برگردی پیش بابات و با یه غلط کردم برگردی به آغوش و کانون گرم خونه ی مجللتون!؟ هوم !؟

 

 

این حرفهای طعنه دار رو زد و بعد هم ازم رو برگردوند و روی تخت دراز کشید و گفت:

 

 

-اون چراغو خاموش کن !

 

 

این جواب فقط یه معنی میداد. اینکه حرفهای منو به هیچ وریش نگرفته.

پامو زمین کوبیدم و گفتم:

 

 

-من عمراااا اگه رو زمین بخوابم.عمرااااا…

 

 

عصبی شد و قبل از اینکه پتورو روی تنش بالا بکشه پرسید:

 

 

-الان میگی من چه غلطی کنم ؟ میخوای بیای رو کله ی من بخواب!

 

 

دست به سینه شدم و با طمانینه نگاهش کردم.

چرا اینقدر گیراییش در مقابل فهمیدن منظور من مقاومت میکرد آخه !؟

چرا نمیخواست بفهمه من تمام این مقدمه هارو رفتم که اون حالیش بشه باید خودش رو زمین بخوابه و من رو تخت….!؟

 

 

 

 

 

لبهامو رو هم فشردم و بعد نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

 

 

-تو رو زمین بخواب من روی تخت! هوشیار هم بخواب که اگه سوسک و جونور دیگه ای خواست بیاد سمت من بفهمی و باخبر بشی!

 

 

چپ چپ و معنی دار نگاهم کرد.

این از اون نگاه ها بوداااا.

نگاه هایی که کاملا قابل تعبیر بودن.

باز نیم خیز شد.

با دماغش نفس عمیقی کشید و بعد پرسید:

 

 

-من بیام رو زمین بخوابم وکشیک بدم که تو رو تخت من با خیال راحت بخوابی !؟

 

 

سرم رو تکون دادم و در جواب سوال معنی دارش گفتم:

 

 

-اهووووم!

 

 

دستشو بالا برد و حین خاروندن چونه اش پرسید:

 

 

-بعد اونوقت چرا من باید واسه تو همچین کاری بکنم؟ تو مگه دقیقا هستی؟ چی هستی؟ دختر رئیس جمهوری؟

جانشین ملکه انگلستانی؟

 

 

با اعتماد بنفس و غرور نگاهش کردم و گفتم:

 

 

-از هیچ کدوم از اینایی که گفتی کمتر نیستم…

 

 

نگاهی سراسر حرص به صورتم انداخت و گفت:

 

 

-شیلو…من نوکر باباتم !؟

 

 

پلک زدم و جواب دادم:

 

 

-خیر!

 

 

آهسته گفت:

 

 

-آفرین…حالا بگو میخوابی یا بخوابونمت!؟

 

 

نگاهش اونقدر ترسناک بود که نتونستم به حرفهای حق به جانبم ادمه بدم و فقط پرسیدم:

 

 

-اگه دراز کشیدم و یه سوسک اومد رفت تو لباسم یا اگه گازم گرفت یا اگه رفت تو گوشم چی؟

اونوقت مسئولیتش باکیه؟

با تو ؟

 

 

با عصبانیت زیادی گفت؛

 

 

-شیلو من دو جا اعصابم تخمی میشه وقتی گشنه ام میشه وقتی خوابم بهم میریزه الان هم داره کم کم اون روی سگم بالا میاد.

برو بتمرگ تا چک مالیت نکردم!

 

 

نه!

واقعا دیگه ترسناک شده بود.

رو پاشنه پا چرخیدم و بعد سمت دیوار رفتم و چراغ رو خاموش کردم و برگشتم سمت رخت خواب.

نگاهی بهشون انداختم.

واقعا اینجا خوابم نمیبرد برای همین تعارف رو گذاشتم کنار.

خم شدم و با برداشتن بالش و پتو رفتم سمت تختش….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Heli
Heli
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمیاد ؟؟

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x