رمان به تلخی حقیقت پارت 2

3.5
(4)
اریک😎🍃🙌🏻
اریکا😎🍃🙌🏻

سرشو جلو آورد و بوسه گرمی رو پیشونیم نشوند که کم مونده بود بالا بیارم بلخره یه خیری از فلور بهم رسید و اومد تو جمع!

با نفس نفس رو به همه گفت:

ــ سلامی به گرمی نان و تنور

سلامی به یاران سنگ صبور

سلامی به عشق وبه عاشق سلام

سلامی به یار بی نظیرم ، سلام

خاله راشل که همیشه زیادی بهش توجه میکرد با لحنی که یه خورده خنده توش بود پرسید :

ــ اوه اوه!

یار بی نظیرت کیه ما خبر نداریم؟ هووم؟!

کلافه دستی تو موهاش کشید و آب دهنشو قورت داد

فلور ــ مامان جان مث اینکه فایده نداره!

باید تک تک سلام کنم

رو به مامانم گفت:

ــ سلام، این چه اخلاق بدیه که تو داری؟

چرا هر چی از آدم برمیداری دیگه نمیدی؟!

نمیگی من دلمو لازم دارم؟

مامان ــ سلاااام خب نمیتونم بدم بهت!

مهرش افتاده به دلم در نمیاد!

رسید به من …

ــ سلام گوگولی مگولی !

سلام نون تنوری!

سلام کتری و قوری!

سلام پری و هوری!

سلام پیرهن توری!

تو که سنگ صبوری !

کریستال و بلوری !

فدات بشم چه جوری?!؟

تو گلو خندیدم و در جوابش فقد یه ممنون خشک و خالی گفتم

رسید به بابام!

ــ سلامی به کیفیت سینجر گاز با ضمانت پنج ساله!

بابا ــ سلام عزیزم خسته نباشی

رفت سمت عمو تونی

ــ بگم سلام دل میگیره بگم علیک دل میمیره فقط میگم دوست دارم این جوردل آرام میگیره

تونی ــ فداتشم منم دوست دارم دخترم

نوبت آیهان بود

ــ سلام ای خوشمل گیسو طلایی

با اون شلوار راه راه حنایی

که میگن خیلیم نازیو بلایی

بگو بینم کجایی؟ها؟ کجایی؟ها؟ کجاییییی؟

ریز خندیدم و منتظر جواب آیهان موندم

آیهان ــ اولن گیسو طلایی نیستم موهام نقره ایه…

دومن!

شلوار مشکیو حنایی میبینی؟؟

آخریم که میبینی ، اینجا پلاسم

تو دلم گفتم

“میخوام خبر مرگت بیاد!

میخوام صد سال سیاه اینجا پلاس نباشی!”

فلور ــ خب اخه …

الان یه چیزی بهت میگما!

بگم سلام ای خوشمل گیسو نقره ای

با اون شلوار مشکی

که میگن خیلیم ناز و بلایی

اینجایی ها اینجایی ها اینجایییییی

دستشو به نشونه خاک تو سرت بالا آورد و دیگه هیچی نگفت

اریک ــ فلور من چی؟!

بیخیال کنارم نشست و گفت:

ــ عزیزم تو که آدم نیستی…!

ولی باشه برا دلخوشی تو ام که شده میگم

سلام گوریل چطوری؟!

اریک پوکر فیس نگاش کرد و مشغول ورق بازی کردن شد …

+فلور خرماتو بخورم کدوم قبرستونی بودی؟!

چپ چپ نگام کرد و گفت:

ــ من خودم حلواتو پخش میکنم …

زبونی رو لباش کشید و با ذوق ادامه داد

ــ آماده میشم واسه ماموریت

چشامو ریز کردم و پرسیدم

+ه..هان!

مگه میذارن تو بری؟!

چشاشو آروم باز و بسه کرد …

+باباااا

ببین فلور چی میگه!

بابا برگشت سمت من و فلور

ــ فلور چی میگه؟!

فلور ــ ای بابا گوه خوردم اصن بهت گفتم!

عصبی نگامو تو چشای بابا دوختم وبا صدای تقریبا بلندی گفتم

+فلور داره میره ماموریت!

اون وخت من نباید برم؟هووم؟!

اخم ریزی رو پیشوتیش نشوند و خواست حرفی بزنه که همون لحظه اریک اومد پیشم و خودشو انداخت تو بغلم

اریک ــ راس میگه بابا ما که بچه نیستیم!

کم کم میخواست کوتاه بیاد که مامان لب باز کرد …

ــ نه خیر!

لازم نکرده شما برین جایی

+خاله راشل تو یه چیزی بهش بگو

با لحن خندانی گفت

راشل ــ آخه کجای دنیا به زن دایشون میگن خاله؟!

یا به داییشون میگن عمو؟!

(تو فصل قبل فمیدیم تونی برادر ناتنی هیلدا و دلوینه…)

کلافه پوفی کشیدم و با کف دست آروم زدم رو پیشونیم

+از بچگی اینجوری گفتیم دیگه عادت کردیم

ببخش … حالا تو بهش یه چیزی بگو باشه؟!

راشل ــ خب هیلدا بذار برن دیگه

بازم مامان خواست مخالفت کنه ولی با حرفی که بابا زد کوتاه اومد …

بابا ــ باشه!

شما میرین ولی تکی تکی …

یعنی دو روز دیگه اریکا میره

وختی برگشت اریک

خب؟!

البته!…

اریکا تو باید با مارسل بری

(مارسل = پسر شایلی و آرتا)

واییی چی از این بهتر بود که با مارسل برم؟!

مارسل عشق خالص بود!

زبونی رو لبام کشیدم و اوکی رو دادم

راشل ــ بیاین شام بخورین دیگه حاضره !

+فلور گمشو بریم دوتا صندلی کنار هم میشینیم اوکیه؟!

ــ باشه گوزخر

+زهر مار و گوز خر

نشستیم رو صندلیای کنار همدیگه ولی آیهانم نشست کنار من رو صندلی خالی …

ای خدا!…

داشتم غذامو میخوردم که به قول راشل… دایی تونی گفت:

ــ خب ، اریکا!

سرمو بالا گرفتم و نگاه مهربونی بهش انداختم

+جونم دایی

با صدایی که یه خورده خنده توش بود پرسید

ــ عروسم میشی یا قصد ادامه تحصیل داری؟!

چنتا سرفه پشت سر هم کردم و زدم رو شونه فلور که یه لیوان آب بهم بده …

بهو اینکه یه خورده از آبم خوردم صدامو صاف کردم و با خنده گفتم:

+شوخی قشنگی نبود!

این دفه جدی بود …

قاشق و چنگالشو گذاشت تو بشقاب

ــ نه خیلی جدی دارم میگم

من که از آیهان متنفر بودم بشم زنش؟!

نه نه نه من کس دیگه ای رو دوس دارم هیچ جوره نمیخوام از دستش بدم ..!

برای همین عصبی گفتم:

+نه خیر من خودم کسی رو دوس دارم

صدای نفسای بلند و عصبی آیهان باعث شد آب دهنمو قورت بدم …

بابا نجاتم داد و با گفتن یه جمله کارو تموم کرد

ــ بسه دیگه، فعلا غذاتونو بخورین

🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐

 

فلور ــ خببب بچه ها بیاین بازی کنیم

بی حوصله رفتم کنار فلور نشستم و اریک و آیهانم اومدن …

فلور ــ یه کلمه میگین به نوبت توصیفش میکنیم یا در موردش حرف میزنیم…

خب اول از همه آیهان بگه

بعد یکم فک کردن بلخره دهن مبارکو باز کرد….

آیهان ــ رفاقت!

فلور کف دستاشو به هم کوبید و گفت:

ــ خب اول من میگم…

ما کلن دو جور رفیق داریم!

یکی رفیق خوب!

یکی رفیق بد!

حالا تشبیهشون میکنم به شورت و سوتین…

دوست خوب مثل سوتین میمونه به قلب نزدیکه، از افتادنت جلوگیری میکنه همیشه بالا نگه میدارتت وبزرگترازاونی که هستی نشونت میده.                 ولی دوست بد مثل شورت تنگه هرکاری کنی آخرش میره تو کونت.

هین بلندی کشیدم و محکم زدم تو سرش که آخش در اومد

+خاک تو سرت بوزینه نگا کن اونارو !

خجالت نمیکشی؟!

نگاهی به اریک و آیهان انداخت که از خنده کف زمین پخش شده بودن و داشتن پارکتا و گاز میزدن

ــ چیه خب بابا بذار کیفشو ببرن

ضربه محکمی به سرش زدم و خاک تو سرت ی نثارش کردم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
19 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

احسنتتتت … خیلی فرا تر از خوب بود فلوری 😍😘

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

همششش … من عاشق اریک شدمم😍😋

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من اصلا قیافه واسم اهمیتی نداره …
فقط این اعتماد به سقفش منو کشته دادا 😍😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بعععله😌😪😂

z
z
2 سال قبل

عااااااااااالی😌✌🏿
اریکو بدین دیگ منو نمیبینین😢❤😂💋

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  z
2 سال قبل

هوی هوی ، اون کراش منه هاااا …
فلور ، بیا یه مبادله ی کالا به کالا کنیم …
اریک مال من ، ویلیام مال تو 😌
چطوره؟! … هوممم؟! …🙄😂

z
z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هیچ کدومو نمیدی ک🥲💔
قبلا ایلیادو نمیدادی
الان اریکو ویلیام
😭😂😂چیکارت کنم من؟

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  z
2 سال قبل

😂😂😂همینه که هست …

z
z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😔😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ایوللل 💪🤤
بزن قدش 🖐🤛🤤😎😂

z
z
2 سال قبل

فلور اسم شخصیت اریکو نمیدونی🥺❤😂

z
z
پاسخ به  z
2 سال قبل

😭😂

حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

🙄قاچاق آدم؟! …
یعنی چی؟! …🙄😂

z
z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اریکو میاره میده به ما😔😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂😂😂😂🔞

z
z
2 سال قبل

فلور پارت نمیزاری😶😂❤

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  z
2 سال قبل

😑😑😑😑عع … داشتیم فلور؟!

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

به من ربطی نداره ، باید هرطور شده زوووود خودتو بهم برسونی و گرنه …😑🔪

z
z
پاسخ به  z
2 سال قبل

یکم مثل سارا باش😶💔😂

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x