رمان به تلخی حقیقت پارت 21

5
(3)

ساعت 8 صب بود که یه وحشی دوس داشتنی پرید روم …

+ای کسااااافت!
تو کدوم خری؟!

ــ ای بیشعووور!
قل دومتم!

اریک🥺♥ (آخرین باره عوضش میکنم…)

(شخصیت اریک عوض شده🖤😶👆🏻)

وختی فهمیدم اریکِ موهاشو گرفتم تو دستم و محکم کشیدمش

ــ واااااییی وحشییی موهامو ول کننننن

ولش کردم و خواستم از رو خودم بلندش کنم ولی زورم بهش نمیرسید…

+ارییییک گمشو حداقل برم یه چیزی کوفت کنم!

تو گلو خندید و تن لششو تکون داد …
خرس گنده!

دست و صورتمو شستمو رفتم پایین
کارولین و اریک ، مارسل و آرتا و شایلی جون با مامان و بابا پایین نشسته بودن …
نمیدونم مارسل چی بهشون گفت که داشتن بازوی همدیگه رو گاز میزدن …

با تعجب رفتم پایین و گفتم

+سلااام!
چه خبره؟!

آرتا ــ داریم تاریخ ازدواجتونو انتخاب میکنیم

ذوق زده پریدم بغلش …

+واییی بلخره موافقت کردین؟!

ــ آووورع حالا برو پایین تا نکشتیمون!

از بغلش بیرون اومدم و پریدم کنار مارسل …

💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕

☆اریک☆

خدایا مگه چقد دوسش داره که از غرور خودشم میگذره؟!
اسکل عسل مغز!…

همینجوری با لبخنددپلید که و لبم جا خوش کرده بود تو دلم داشتم فوش بارونش میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد …

زنگ خوردن گوشی من همانا و برگشتن همه به سمتم و ساکت شدنشون همانا!

کارولین با چشای ریز شدش پرسید

ــ کیه؟!

از تعجب داشتم میمردم..!
چیکار کردم که انقد مشکوکه؟

بهت زده بلند شدم و گفتم

+یکی از طرفا معاملس ، چتونه؟!

منتظر جوابشون نموندم و تماسو وصل کردم ، پا تند کردم سمت حیاط …

اسکات ــ صب بخیر آقای ناشناس!

+بگو چیکار داری؟!

ــ جنس میخوام

+چه جنسی؟!
همه شو یه جا بگو حوصله ندارم هی بپرسم ، زود باش!

ــ باشه باشه، آروم باش!
100 تا دختر میخوام …

بی حوصله خندیدم و در آهر عصبی گفتم

+خل شدی اسکات؟؟
من هیچی به جز مواد و دارو به ایران قاچاق نمیکنم
حالیته؟؟

ــ دستمزد خوبی میگیری …

دستی تو موهام کشیدم و کلافه دور خودم چرخیدم …

+چقد؟!

خنده شیطانی سر داد و با رقم پیشنهادیش معامله رو قبول کردم…

ــ 50 ملیارد دلار…

💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕
☆آرژان!☆

شاهین با عصبانیت زیادی که تو صداش موج میزد داشت تو اتاقش رژه میرفت …

ــ آرژان !
این سرمایه بزرگیه چرا میخوای حرومش کنی؟؟

پوزخندی زدم و پوک عمیقی به سیگارم زدم …

+اگه حروم شد منم یه گوله حرم میکنم …
واسه خودم …

ــ ما یه بار ازشون ضربه دیدیم … یادت رفته؟!
یادت رفته به چه بدبختی خودمونو جمع و جور کردیم؟
با چنتا معامله دوباره تونستیم سرمایه رو زیاد کنیم!؟
هزار تا! هزار تا معامله بدون سود!

این بار دیگه تحمل نیاوردم و داد زدم

+اَههههههههه
تو اگه میترسی برو یه گوشه خودتو قایم کن!

عصبی اومد سمتم و یقمو تو دستاش گرفت…

ــ حواست باشه چی بلقور میکنی ، که هرچی داری از منه!

پوزخندی زدم و دستاشو محکم از یقم کشیدم ، پا تند کردم سمت ماشین و رفتم عمارت خودم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
atena
atena
2 سال قبل

مگ شاهین نمرده بود؟؟
داره هیجانی میشه!
خدا صبر بده

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

فلور رفتم اسم اریک رو تو نت زدم اورد واییییی تو یکی از عکساش خیلی چندش بود حالم بهم خورد عوععع

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  atena
2 سال قبل

اره جیگره…
ولی تو یکی از عکساش زیربغلش …😂😂

Helya
Helya
2 سال قبل

عرررر
این هلو کیه من دارم میبینمممم😂
این پسره توی فیلم الیت هم بازی کرده بود😂ازش خوشم میاددو

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂جوووون باشه

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x