رمان مربای پرتقال پارت 158

4.2
(36)

 

 

 

– سیاوش گفته من کیم؟ شریک تجاری؟

اخم های سوگند درهم می‌رود.
اینکه زنی دیگر، با این حجم از راحتی و صمیمیت نام سیاوش را بر زبان بیاورد، آن هم زنی که هیچ صنمی با هیچکدامشان ندارد؛ اصلا به مزاقش خوش نمی‌آید!

با سردی جواب می‌دهد:

– بله.

لبخند مینا عمق می‌گیرد.

– دروغ گفته!

اخم های سوگند بیش از پیش درهم می‌رود.
اصلا حس خوبی به ادامه‌ی این مکالمه ندارد.

– چی؟

– می گم دروغ گفته! من اصلا حتی نمی‌دونم کار و تجارت سیاوش چی هست!

سوگند بزاق دهانش را به سختی فرو می‌دهد.
تمام تنش عرق سرد می‌نشیند.
نفسش به سختی بالا می‌آید.

مردد است برای پرسیدن سوالش.
اما می‌پرسد:

– پس… کی هستی؟

چشمان مینا شیطانی می‌شود.
لبخندش شیطانی تر!

 

سمت سوگند خم می‌شود و شمرده شمرده می‌گوید:

– دختر خاله‌ی سیاوش!

ابروهای سوگند متعجب بالا می‌پرد.
به هیچ عنوان دلیل پنهان کاری سیاوش برای این ارتباط فامیلی را درک نمی‌کند!

– دختر خاله؟

مینا با سرگرمی به این حال پریشان سوگند می‌نگرد.
انگار که مفرح ترین و هیجان انگیز ترین برنامه‌ی کل عمرش را دارد تماشا می‌کند.

سری تکان می‌دهد و تایید می‌کند.

– آره دختر خاله‌ش….

مکث کوتاهی می‌کند.
با مکثی که کنجکاوی سوگند را برانگیخته کند ادامه می‌دهد:

– دختر خاله‌ش و …

ترس سوگند هر لحظه بیشتر از قبل می‌شود.
بی خود و بی جهت دوست دارد دستش را روی گوشش بشنود تا مابقی جمله‌ی مینا را نشنود.
دوست ندارد بداند.
خودخواهانه، سیاوش را برای خودش می‌خواهد!

هیچ علاقه‌ای به ادامه‌ی جمله ندارد.

اما بی اختیار می‌پرسد:

– و؟

 

– همسرش! زن عقدیش!

تن سوگند کرخت می‌شود.
قلبش نمی‌زند و نفس کشیدن یادش می‌رود.

چشمش گشاد می‌شود و با رنگی پریده، با صدایی خفه زمزمه می‌کند:

– چ… چی؟

– زن عقدی سیاوش!

دوست دارد درون دهان زن بکوبد.
او حق نداشت روز عروسی‌اش مقابلش بنشیند و این خزعبلات را به خوردش بدهد!

او حق نداشت حتی یک درصد ذهنش را نسبت به سیاوشِ عاشق ذهنش، مسموم کند!

به سختی دستش را به دسته‌ی صندلی می‌گیرد و روی پاهایش می‌ایستد‌.

– واقعا برای خودم متاسفم نشستم اینجا به مزخرفات شما گوش می‌دم.

مینا سریع خم می‌شود و مچ دستش را می‌گیرد.
آن نقاب خونسردی از صورتش می‌افتد و با لحن خشنی می‌گوید:

– کجا؟ بمون. جاهای قشنگش مونده!

 

سوگند با حالتی که هر لحظه ممکن است گریه کند، نگاهش می‌کند.
دوست ندارد بداند!

اما مینا ادامه می‌دهد:

– زنش بود. زنش هستم هنوز هم! یادم نمیاد طلاقم داده باشه.

سوگند می‌نالد:

– دروغ می‌گی!

مینا دست پر آمده بود.
صیغه نامه‌ی محضری را مقابل سوگند می گیرد.

– بگیر… خودت نگاه کن. صیغه شش ساله خونده بودیم. فکر نمی‌کنم شش سال گذشته باشه! هنوز یک سال از مدت زمان محرمیتمون مونده. سیاوش شرایط ازدواج نداشت. قرار بود صیغه بمونیم تا عروسی بگیریم….

سوگند با دست لرزان، صیغه نامه را از دست مینا چنگ می‌زند.

با عجله پاکت را باز می‌کند.

انگار که حکم اعدامش را دیده باشد، با دیدن نام سیاوش صرافیان و مینا ابراهیمی، در کنار یکدیگر و عکس های چسبیده در سربرگ و مهر رسمی دفترخانه، دنیا بر سرش آوار می‌شود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 36

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه.…
رمان کامل

دانلود رمان زئوس

    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و…
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
1 ماه قبل

اینجوری پارت گذاشتن اصلا فایده نداره
من الان یادم نمیاد ک داره راست میگه یا نه
باید بشینم دوباره چند پارت بخونم ببینم داستان چی بود

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x