رمان هیلیر پارت 150

4.5
(62)

 

 

🖤#PART_751

 

 

 

همون جا از خوندن بقیه ایمیل دست برداشتم و زل زدم به رویین.

خوابِ خواب بود.

من قرار بودم برای دوری ازش برنامه ریی کنم و اون خوابیده بود. حس بدی داشتم اما با این حال بازم نمیخواستم بیدارش کنم.

 

نه خودش میخواست بدونه من کی قراره برم. نه من طاقتشو داشتم اینو بازگوش کنم چون غم دنیا می ریخت توی دلم.

قطعا این به این معنی نبود که دارم ترکش می کنم. ولی بازم غمگین می شدم. بازم دلم میخواست بغضی که یهو میشینه توی گلوم رو بشکونم.

 

زل زدم به موهای ریخته توی پیشونی رویین.

من حاضر بودم بپرم جلوی گلوله ای که به سمتش شلیک می شد!

 

آهی کشیدم و سرمو وباره انداختم پایین و ادامه ایمیلو خوندم.

 

– دلیار تو تا کم تر از سه هفته دیگه باید بیای این جا برای صداپیشگی نینو. ما فردا کارو شروع می کنیم و واقعا به حضورت نیازه تا اون موقع! باید حتما خودتو برسونی.

 

نینو… دختر بچه پنج اله ای که من باید صداگذاریش می کردم… اگه این کار نبود میتونستم نرم آمریکا اصلا! من براشون آهنگو تموم کرده بودم و فرستاده بودم. همین براشون میتوسنت کافی باشه. دیگه نیازی به حضور من نبود!

 

ولی میدونستم نمیشه! بهم زدن برنامه بچه های تیم اصلا کار حرفه ای ای نبود من وقتی قول داده بودم باید هر جوری هم که می شد می رفتم. هیچ بهانه ای هم قبول نبود.

 

🎆HEALER

🖤#PART_752

 

 

 

زیرش برام تاریخ دقیق برگشتم رو نوشته بود….

 

– دل آ…

 

سریع و با استرس لپ تاپو بستم و گفتم:

– جانم!

 

رویین خواب آلوده بود و متوجه حرکت احمقانه من نشد. پرسید:

 

– فرستادی براشون؟

 

سری تکون دادم و گفتم:

 

– آره همین چند دقیقه پیش! سریع هم ایمیل زد که تا نیم ساعت دیگه لایو میگیره و همه باهم گوشش میدیم.

 

دوباره چشماشو بست و گفت:

 

– گور باباشون. بیا بخواب بدون نمیتونم بخوابم.

 

تا بیام جوابشو بدم دوباره وارد دنیای خواب شده بود. با خنده گفتم:

 

– چقدرم که بدون من نتونستی!

 

به صدای نفسای منظمش که به خاطر خواب عمیق و کش دار شده بود با لبخند گوش دادم. نمیدونم چقدر طول کشید که صدای زنگ پیچید توی خونه.

 

🎆HEALER

🖤#PART_753

 

 

 

رویین از خواب بیدار شد و نیم خیز نشست.

کفتم:

 

-هیششش! خبری نیست از آمریکاست.

 

و بعد تماسو وصل کردم. جیمز گفت:

 

– سلام دلیار! من و کاترین و بقیه بچه ها و عوامل این جاییم. آماده ای. پخشش کنم؟

 

سری به نشونه آره تکون دادم و یادم رفت اون نمیتونه حرکت سر منو ببینه. برا همین گفتم:

 

– پخشش کن.

 

و با اضطراب به فضای اون جا گوش دادم…

یکم طول کشید و بعدش صای آروم و آرامبخش ساز دهنی پیچید توی کوشی…

چشمامو با لذت بستم!

 

رویین هم داشت گوش می داد.

دستاشو پیچید دور تنم…

با لذت لبخند زدم…

 

برگشتم سمت رویین و بی صدا لب زم:

 

– عاشقتم…

 

🎆HEALER

🖤#PART_754

 

 

 

گونمو بی صدا بوسید و صورتشو همون جا کنار صورت من نگه داشت.

لب زدم:

 

– نکنه نپسندن؟

 

با خون سردی تمام لب زد:

 

– فدای یه تار موت!

 

خوب بود! به این جواب احتیاج داشتم! تموم که شد چشمامو بستم…

برای چند ثانیه عذاب آور، برای چند ثانیه جهنمی هیچ صدایی توی گوشی نیومد… سکوت محض بود و سکوت و سکوت…

 

برگشتم و نگران زل زدم به رویین که با اخم به گوشی خیره شده بود..

کم کم داشتم بغض می کردم.

نپسندیده بدن! احتمالا جا خورده بودن که این چیه!؟ چرا این قدر کیفیتش پایینه؟ چرا این قدر عجیب و خلوته؟

 

این تیتراژ یکی از انیمیشنای دیزنی بود.

آخه چا فکر کردم با چهارتا ساز دم دستی میشه سر و تهشو هم آورد؟ لب گزیدم تا جلوی رویین خورد نشم… اگه از اول رویین آهنگ سازیش می کرد قطعا بهتر می شد!

 

داشتم با ریزش اشکام مبارزه می کردم که یهو صدای کر کننده دست زدن یه چیزی حدود بیست نفر بلند شد…

 

🎆HEALER

🖤#PART_755

 

 

 

رویین محکم بغلم کرد و لبمو محکم و بی وقفه بوید و بعد لب زد:

 

– تبریک میگم عمرم!

 

تا خواستم جوابشو بدم جیمز گفت:

 

– دلیار! کاش این جا بودی و اشکای ما رو میدیدی!

 

با خنده گفنتم:

 

– دیگه داری زیاده روی می کنی.

 

جدی گفت:

 

– دختر اشک همه رو در آوردی! معرکه بود! فوق العاده! باورم نمیشه بتونی با چهاتا ساز مینیمال این قدر قطعه قشنگی تحویلم بدی.

 

با شوق گفتم:

 

– داری چدی میگی جیمز؟

 

گفت:

 

– من باهات شوخی ندارم دختر زیبای ایرانی. خوشحالم که با ما داری کار می کنی. خیلی خوشحالم که این استعداد مال ماست.

 

🎆HEALER

🖤#PART_756

 

 

 

 

لبخندی زدم و گفتم:

 

– ممون جیمز. ممنون از شما که این فرصتو بهم دادین.

 

کاترین گفت:

 

– دلیار من به نمایندگی از همه دارم حرف می زنم. لعنتی فوق العاده بود.. حالا میفهمم چرا نمیتونستی توی آمریکا حس بگیری! اگر میدونستم برگردی ایران تا این حد کار بی نقصی بهمون تحویل میدی سریع تر میفرستادمت ایران.

 

زل زدم توی چشمای رویین و گفتم:

 

– ایران همه چیز منه! ایران تموم احساسات منو توی خودش شکل داده! من عاشقم.

 

و هم من هم رویین می دوسنتیم منظورم ایران نیست! رویین لبخندی زد و آروم گفت:

 

– دیوونم نکن!

 

کاترین گفت:

 

– کسی پیشته؟

 

تک سرفه ای کردم و گفتم:

– نه. اگر اصلاحی لازم داره برام بفرستین تا ادیتش کنم.

– نه نمیخواد! تو فقط باید وسایلت رو جمع کنی و توی نردیک ترین زمان ممکن…

قبل از این که گند بزنه سریع تماسو از روی بلند گو برداشتم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 62

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
30 روز قبل

دستت درد نکنه قاصدک جووونم😘.دیر گزاشتی,ولی گزاشتی🤗😍

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x