رمان هیلیر پارت148

4.5
(88)

◄●● HΣΔLΣƦ ●●►:
🎆HEALER
🖤#PART_743

برگه رو برداشت و نتای اون قسمتو پاک کرد و گفت:

– کار تمیز تحویل بده دلیار! این واقعا به کل قطعه نمیخوره…. ببین باید این طوری باشه….

و شروع کرد اصلاحش کردن. حق باخودش بود مثل همیشه!
اون بابایی که منتظر بود تا کارو ضبط کنه از این که میدید ما تازه داریم نت اصلاح می کنیم حرصی شد و رفت بیرون!

بلاخره روز موعود رسیده بود. اومده بودیم تا موسیقی متن و موسیقی تیتراژ رو ظبطشون کنیم. البته اگر می رسیدیم دوتا توی یه روز.
استودیویی که بهمون معرفی کرده بودن کارش خیلی درست بود و خیلی مجهز…ولی صاحبش واقعا اعصاب نداشت. رویین هم کوچک ترین کمکی به این آسایش اعصاب یارو نمی کرد…

حدود نیم ساعت باهم پشت پیانو سر و کله زدیم.. یک ساعتم رویین گیر داده بود که این صداش انگار کوک نیست و کلی پیانوی طرفو دستکاری کرده بود و حرصشو بیشتر در آورده بود.

من از این که می دیدم این قدر غرق کار شده لذت می بردم! مهم نبود چی میشه… مهم این بود که رویین الان توی رویین ترین حالت خودش بود.

– دل آ این! این! ببین! این… عالیه! نه؟ وایسا…

یه تیکه اشو زد. با همون بالا پایینایی که میخواست! بشکنی زدم و گفتم:

– خود خودشه!

🎆HEALER
🖤#PART_744

غرق کار بودیم. رویین گفت:

-خب… از اول یه دور می زنمش… خوب نگاه کن که بعدش بریم برای ضبط…

سری تکون دادم و گفتم:

– اوکی! بزن..

یه دم عمیق گرفت… چشماشو بست و آروم آروم شروع کرد به نواختن… لبخندی از سر شوق نشست روی لبم. حتی اگه یک میلیون سال هم روی این ثطعه وقت میذاشتم نمیتونستم این قدر به نیجه ای که میخوام برسم!
بهتر از همه کارام شده بود… حتی بهتر از رویال پلازا…

زل زدم به رویین که با انگشتای معجزه گرش کاتایا رو می نواخت… بدون رویین محال بود اینی بشه که الان شد! محال محال محال بود…

علیرغم مخالفتای رویین میدونستم که قطعا میارمش توی عوامل موسیقی… این که فقط اسم من بیاد وجدانمو آزار می داد.
حس دزدی بهم دست میداد چون من فقط یه بیس کلی از این قطعه داشتم.
بقیه ریزه کاریاش همه به عهده اون بود و برای همین از اون حالت خام اولیه در اومده بود…

انقدر خوب زد که وقتی تموم شد با شوق رطوبت زیر چشمامو پاک کردم و گفتم:

– عالی بود….! فوق العاده!

یهو چشمم افتاد به رویا، یکی از بچه های استودیو که با گوشیش، با چشمایی که گرد شده بود داشت از رویین فیلم می گرفت…. توی قسمت تاریک ایستاده بود تا ما نبینیمش…

🎆HEALER
🖤#PART_745

آروم به رویین گفتم:

– تابلو بازی در نیاری ها! نگاهشم نکن! ولی رویا داره ازت فیلم میگیره!

بی اهمیت گفت:

– گور باباش! پس فهمیدی چی شد دلیار؟ این قسمتش تغییر کرده!

وقتی برای رویین اهمیت نداشت پس برای منم مهم نبود! به جهنم! بذار هر چی میخواد فیلم بگیره. تهش میذاره توی پیجش دیگه! سری برای رویین تکون دادم و گفتم:

– برو ضبطش کن. بازم معتقدم خودت باید می زدی! میدونی که من به خوبی تو نمیتونم بزنم!

لبخندی بهم زد و قاطع گفت:

– تو از منم بهتر می زنی. بهت اشاره که کردم شروع کن.

از این که این قدر بهم امیدواری می داد خیلی خوشم میومد. نشستم سر جاش و رویین رت پشت دستگاه ضبظ.
تمام مدتی که میزدم خیره بودم به رویین. تموم مدت نگاهش کردم که با تایید توی نگاهش خیالم راحت باشه که خوب می زنم. توی تمام اون دقیقه ها فقط منتظر یه اشاره ازش بودم تا بگه یه جایی رو دوباره بزنم ولی تموم مدت با لبخند مشغول ضبط کردن بود و قطعه رو بدون هیچ مشکلی تمومش کردم!
وقتی تموم شد دستشو به نشونه لایک گرفت بالا و دکمه قطع رو زد.

صادقانه گفت:

– عالی شد دل آ!

🎆HEALER
🖤#PART_746

از جام بلند شدم و گفتم:

– تشویق خشک و خالی؟

ابرویی بالا انداخت و گفت:

– دوربین داره این جا!

رفتم جلو و گفتم:

– دورت بگردم که این قدر ماخوذ به حیایی! اونی که منو تو فروشگاه وسط جمعیت بوسید، اونی که منو به فجیع ترین شکل ممکن جلوی مافوقش بوس کرد من نبودما!

و دستامو حلقه کردم دور گردنش. گوش ذهنم درگیر رویا بود که ایا هنور داره فیلم میگیره یا نه؟

– خم شد و پیشونیشو تکیه داد به پیشونیم و گفت:

– حس معرکه ای بود! بعد از ده سال دل آ…. بعد از ده سال حرفه ای فعالیت موسیقی انجام دادم.

لبخند زدم و گفتم:

– تا ده سال آینده فعالیت فوق حرفه ای موسیقیتو تضمین می کنم اگه از خر شیطون پیاده شی و بری پیش یوجین!

خواست جواب بده که صدا تک سرفه ای باعث شد لب بگزم و سریع ازش جدا بشم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 88

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x