مربارمان مربای پرتقال پارت 134

4.5
(46)

 

 

فرانک هم با دل خنک شده، سر تکان می‌دهد.

 

– درسته… در و گوهره که از دهن بچم می‌چکه!

 

آرش هم ذوق زده از مورد تحسین قرار گرفتنش، پررو می‌شود و جلو می‌رود.

کله‌ی دو نفرشان را می‌گیرد و سمت یکدیگر می‌برد.

 

– آفرین حالا مثل بچه های خوب همدیگه رو بوس کنید، آشتی کنید تا دو تا طفل صغیر و کبیرتون برگردن خونه….

 

و بعد جدی شده و بی حواس ادامه می‌دهد:

 

– یه گندی سیاوش بالا میاره اگه بیشتر از این خونه سوگند بمونه!

 

جهانگیر و فرانک بهت زده نگاهش می‌کنند و آرش تازه می‌‌فهمد چه گندی زده!

کلا این بشر محرم اسرار بود….

 

جهانگیر می‌خواست حرفی بزند که آرش سریع انگشت اشاره‌اش را بالا می‌گیرد.

 

– نه! نه! هیچ جوابی نمی‌دم تا آشتی نکنید. مامان تو هم سر کیسه بخششت‌و شل کن دیگه.

 

فرانک چپ چپی نگاهی به جهانگیر می‌کند.

جهانگیر هم که خودجوش اصلا بدون راهنمایی آرش، می‌پرد و فرانک را درآغوش می‌کشد.

 

و آرش در دلش گفت:

 

– الان فقط یه خرتم نوکرتم عشق منی باید بگی بابا تا چاشنی کامل شه.

 

و بعد از افکار احمقانه‌اش ریز ریز می‌خندد.

فرانک هم بعد از ناز و پشت چشم نازک کردن، بالاخره رضایت می‌دهد و قائله ختم بخیر می‌شود.

 

و تازه معضل اصلی شروع می‌شود.

 

 

جهانگیر و فرانک در یک تیم می‌روند و منتظر توضیح می‌شوند.

 

– خب گفتی سیاوش و سوگند همخونه شدن؟

 

قبل از اینکه آرش جوابی بدهد، صدای وحشت زده‌ی سوگل از پشت سرشان بلند می‌شود:

 

– سوگند و سیاوش چی شدن؟

 

آرش با لبخند ملیح سمت سوگل می‌چرخد.

 

– گل بود، به سبزه نیز آراسته شد. خونمو مباح می‌کنه سیاوش!

 

* * * * * *

 

سیاوش و سوگند سر به زیر جلوی خانواده‌هایشان نشسته بودند.

 

جهانگیر با اخم و تخم می‌گوید:

 

– منِ ساده‌ رو باش فکر می‌کردم تو فقط یکم شیطنت داری! نگو کار آقا از شیطنت گذشته رسما خود ابلیس شدی!

 

سیاوش یک لحظه موقعیت یادش می‌رود و خونسرد سر بالا می‌آورد.

با نیشخندی که گوشه‌ی لبش جا خوش کرده می‌گوید:

 

– طبق تجربه های شخصی به این نتیجه رسیدید دیگه شکر خدا؟ همون جریان پسر کو ندارد نشان از پدر و این داستانا…

 

 

 

سوگل حرصی از دست سیاوش، چشم غره‌ای به سوگند بخت برگشته می‌رود.

 

و آرش هم که طبق معمول گند را زده بود؛ حالا بیخیال روی دورترین مبل لش کرده و خیار نمک می‌زد و قرچ قرچ می‌خورد.

 

– ساکت باش. فقط بهم بگید تا کجا پیش رفتید؟

 

سوگند “هین” خفه‌ای می‌کشد و سرخ شده، سر پایین می‌اندازد‌.

سیاوش اما با بی حیایی که کلا در خاندانشان ارثی بود، تک خندی می‌زند و جواب می‌دهد:

 

– تو روحیه لطیفتون تاثیر می‌ذاره. بذارید تصویرتون همینقدر پاک باقی بمونه!

 

سقلمه‌ی سوگند و چشم غره‌ی جهانگیر نسیب حالش می‌شود.

 

سوگل‌ دهانش بهت زده باز می‌ماند و فرانک سری به نشانه‌ی تاسف تکان می‌دهد.

 

جهانگیر متاسف می‌گوید:

 

– ما کی قرار بود بفهمیم؟ لابد وقتی سوگند حامله می‌شد! چقدر تو بیشعوری… مگه بی کس و کارید شماها که انقدر سرخود شدید؟ همین روزا کارهای نامزدی و عقد و عروسیتون رو می‌کنیم. تا اون موقع هم حق ندارید نزدیک هم بشید. مفهومه؟

 

نگاه غضبناک سیاوش، آرش بی غم را نشانه می‌گیرد‌.

آرش هم خونسرد شانه بالا می‌اندازد.

لب می‌زند:

 

– به من چه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 46

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان فودوشین 3.5 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند. خواهرش بخاطر آرامش مدام عروسیش را…

دانلود رمان قفس 3.8 (16)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان:     پرند زندگی خوبی داره ، کنار پدرش خیلی شاد زندگی میکنه ، تا اینکه پدر عزیزش فوت میکنه ، بعد از مرگ پدرش برای دادن سرپناهی…

دانلود رمان بومرنگ 3.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم می‌گیرد از خانواده کوچک برادرش جدا…

دانلود رمان خدیو ماه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در مسیری می‌گذارد که از لحظه به…

دانلود رمان تاروت 4.8 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار میشه که درنهایت بعداز مخالفت هر…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x