دو روز بعد…
☆اریک☆
+نیکلاس برو افرادو آماده کن
سیگارشو تو حا سیگاری خاموش کرد و نگاشو از پنجره گرفت ، رفت بیرون و بعد ده دیقه زنگ زد که برم پایین …
دستگاه پلی گراف رو اماده کردن و یکی یکی از همه شون تست گرفتم …
کار خسته کننده ای بود!
+هوففف بگو ببینم ، با گروه شاهین همکاری میکنی؟!
ــ نه قربان!
+با اسکات یا آرژان یا برایان؟!
ــ نه قربان
+خود شاهین؟!
ــ نه قربان
+با گروه دیگه ای همکاری داری؟!
ــ نه ق…
خواست بقیه حرفشو بزنه که گفتم
+کافیه ، برو
اطاعت کرد و نفر بعدی نشست رو صندلی
همونطور که سیگارمو دود میکردم پرسیدم
+با اسکات ، برایان یا آرژان همکاری میکنی؟!
ــ نه
+با شاهین؟!
آب دهنشو قورت داد و با ترس و دلهره گفت
ــ نه…
به نیکلاس که نگا کردم پوزخندی زد و سری تکون داد
سیگارمو گرفتم بین انگشت اشاره و شصتم و رفتم نزدیک همون پسره که اسمش الکساندر بود …
نگاهی به سیگار تو دستم و بعد صورت دختر کشش انداختم و دستمو بردم نزدیک تر …
همونطور که سیگارمو رو صورتش خاموش میکردم و اون عذاب میکشید اسلحمو برداشتم و گذاشتم رو مخش
با یه گوله خلاص..!
رفت جهنم …
+تن لشو جمع کنین … .
همه رو امتخان کردم و فقد یه خیانتکار بینمون بود .که کشتمش …
تو اتاق کارم نشسته بودم که کارولین با روپوش پزشکیش اومد تو …
نفس زنون و بریده برید گفت
ــ اریک.. ی..یکی از
یکی از بیمارای تیمارستان حالش بد شده ، میگه .. میگه میخواد با من حرف بزنه …
زود باش منو برسون ، حالم خوب نیست… .
نمیتونم رانندگی کنم …
فک کنم خمون پسریو میگفت که چندین سال بد با کسی حرف نزده بود …
خودمم خیلی مشتاق بودم ببینم چرا آوردنش اینجا و جریانش چیه …
کتمو برداشتم و فوری رفتم پایین … .
☆کارولین☆
نشسته بودم رو به روش و اشک ریختنشو نگا میکردم …
نفس عمیقی کشیدم و بلخره لب باز کردم …
+رایا ، عزیزم …
نمیخوای چیزی بگی؟!
پرستارا گفتن میخوای باهام حرف بزنی …
سرشو بلند کرد و با چشمای سرخش بهم زل زد …
چقد معصوم بود این پسر …
پسری که از وختی 22 سالش بود آورده بودنش اینجا تا حالا که 27 سالشه …
میخواست چیزی بگه اما صدایی از بین لباش خارج نمیشد …
کسی که 5 سال حرف نزده …
چه انتظاریه که بخواد یه دفه به حرف زن بیوفته اونم بدون مِن و مِن؟!
یه لیوان آب براش ریختم و دادم دستش …
انگار گلوش نرم شده بود …
ــ خ..خیلی .این .. ح.حرفا رو دل..دلم سنگینی میکنه …
+میتونی به من اعتماد کنی ، من حرفاتو باور میکنم
بهت قول میدم رایا …
قطره اشکی از چشمای خاکستری رنگش رو گونش فرود اومد …
ــ اون روز ، سر قرار خیلی منتظر موندم …
نشسته بودم تو پارک و انتظار اومدنشو میکشیدم …
از ساعت 4 اونجا بودم تا 5 و 10 دیقه
ولی .. ولی خبری ازش نشد …
خوب یادمه ، روز ولنتاین بود …
خنده عصبی کرد و اشکاش به سرعت پایین میومدن …
ــ دیر شد .. خیلی دیر …
قرار ما ساعت 4 و 10 دیقه بود
خواستم برم که از پشت صداشو شنیدم …
برگشتم سمتش و با اخم نگاش کردم ، هنوز نرسیده بود بهم …
پا تند کردم سمت ماشینم که اون طرف خیابون بود ، تا اومدم دستگیره رو باز کنم …
لیوانی که تو دستش بود و انداخت و زمین و شکست …
همه پرستارا جمع شدن پشت در
ــ خانوم دکتر ، خانوم دکتر …
با بغضی که تو صدام بود داد زدم
+برین از اینجاااا
ــ صدای بلند ترمز یه ماشین اومد و نگام دوخته شد به خط ترمزی که کف خیابون کشیده شده بود و رد خون …
دویدم طرفش و مات و مبهوت خیره بهش وایستادم …
تو دستش یه جعبه بود …
نگام که به ساعتش برخورد کرد …
دیدم .. دیدم ساعت 4 و 10 دیقس …
ساعت راننده ماشینو هم که نگاه کردم همون ساعت بود …
خنده عصبی کرد و با دستاش اشکاشو پس زد
ــ ساعتم ، یه ساعت جلو بود …
سلام فلور عزیز رمانتون واقعا عالیه هم رمان النا ،سارا.ارمیتا هم عالیه انشاالله همیشه بدرخشین خواهران گرامی
خدا نکنه عزیزم .راحت باش منم مثل هیلا بدون اص بده
بمیرم براااااااااااش عررررررررررررررر
چرا مگ کیه؟
اره خره واقعا
اره هلیا .خوشبختم
مقصی فلورمن💙❣
مقصی فلورمن💙❣
برای تو و سارا ارزوی موفقیت در اینده رو دارم💟
خب خوبه فلو کینه نی بشیده ما رو آشتی
خب چی بگم ؟؟؟
مثل همیشه
افسانه جون دوست داری چی صدات کنیم ؟؟
اینجا همه یه لقبی دارن که اکثرا تهش به ی ختم میشه
یگی
هلی
آتی
آرمی و ….
به تو هم بگیم اِفی ؟؟؟
فقط برای خودمونی تر شدن جمع اینجوری میگم
نوچ ، افسی بهتره 😌👌💕
اک
خب افسی جون چطور مطوریایی ؟؟
فلافل جون خودم عجقم کجایی ؟؟
چرا پیش ما نیایی ؟؟
سلام یگانه جون همون (افسی)که سارا گفت خوبه بچه ها با من راحت باشین راستی من عاشق سارا شدم میخوام برم خواستگاریش
😂ارادتمندم واقعا
چشم افسی جون
منم یگی هستم
عشقم بیا بغلم ساراااااا
😂اومدم🙃🏃♀️👭
هم اکنون فلور جان میترکانند😂
جدی الان خیلی قشنک نوشتی
صحنه هارو چرت مینویسی😂
بچه من میخوام برم تو شهر بعدا جواب همه رو میدم ببخشید بچه فعلا
فعلا گلی 🙂😉
اخ عشقم
یلام یلام😂😂
فلور من اولین باره رمانتو میخونم، فصل اولشه؟
این پارتم که اولی بود که خوندم قشنگ بود😘💖
مرسی💜🙏 باشه اگه وقت کردم
چون درسا زیادن😖
تازه رمان سارایی هم هس😑
ولی نخونده میگم که حتما عالیه😗
آله …
رمان فلور از رمان منم درخشان تره 😪💔😂