داشتیم رقص مخصوص خودمونو انجام میدادیم …
نگاه کل جنعیت رو ما زوم بود و نور رو ما گرفته شده بود …
+مارسل …
اینا دارن مارو نگا میکننا!
لبخند شیطونی زد و زیر گوشم گفت
ــ کراشن رومون
+غلط کردن …
لبامو چفت لبای گرمش کردم و خم شدم رو دستاش …
🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻
ــ آاااخ اریکا چقد خستم!
لباسمو در آوردم و یه لباس خواب راحت پوشیدم ، رفتم رو تخت و خمیازه ای کشیدم ، با صدای خوابالوم گفتم
+منم خیلی خستم …
خوابم میاد!
دستشو باز کرد و دعوتم کرد که برم تو بغلش
لبخند ریزی زدم و همین که خواستم برم کنارش صدای زنگ گوشیش بلند شد …
ــ هوففف خروس بی محل!
گوشیشو برداشت و …
ــ بله؟!
… الان؟!
نچ، باشه میام …
+کی بود؟!
ابرویی بالا انداخت و متعجب گفت
ــ نیکلاس بود …
یه ادرس بهم داد گفت برم اونجا
+آخه الان؟!
منم بیام؟!
ــ تو کجا میخوای بیای آخه؟!
بگیر بخواب منم یکی دو ساعت دیگه میام
بوسه ریزی رو لبام نشوند و موقع رفتن گفت
ــ دوست دارم ، خوب بخوابی
+من بیشتر ، مواظبت کن
چشمکی زد و درو بست …
🪐💙🪐💙🪐💙🪐💙🪐💙🪐💙🪐💙🪐💙
“3 روز بعد”
از اون شبی که رفته بود پیشِ نیکلاس حال چندان خوبی نداشت …
نگاه غمگینمو به دستاش دوختم و گرفتمشون و دستام …
بابا ــ اریکا حواست هست؟!
با اخم ریزی که رو پیشونیش بود نظاره گر من و مارسل بود
حواستم پی مارسل بود و هیچی از نقشه نفهمیدم …!
دستی تو موهام کشیدم و کلافه گفتم
+راستش …
نه ، هیچی نفهمیدم
بابا ــ الان باید همه چیو از اول برات بگم؟!
خواستم چیزی بگم که مارسل کشوندم طرف خودش
ــ نه نیاز نیست …
خودم بعدا بهش میگم …
سرمو گذاشتم رو شونش و چند لحظه بعد چشمام گرم شد …
🍃🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🍃
+ت..تو کی هستی؟!
لبخند محوی زد و دستاشو گذاشت رو بازوم
ــ من ، من دلوینم …
دلم واست خیلی تنگ شده بود
ذوق زده نگاش کردم و پریدم تو بغلش
+ وااااای!
تو .. تو خالهی منی!
وختی داستان تو و آرسامو شنیدم خیلی گریه کردم …
متاسفم …
سرشو گذاشتم رو شونم و قطره اشکی از چشمای آبی رنگش چکید …
ــ یه جورایی..!
آرسامم دلش خیلی واست تنگ شده ، میگفت بهت بگم چقد دوست داره ..!
خودش رفته پیشِ اریک …
مارسل ، پسر عالییه…
به خاطر تو از خیلی چیزا گذشته
گفتم
+آرسام پیش اریکِ؟!
مارسل ، از مارسل بگو …
حرف میزد ولی من صداشو نمیشنیدم
+دلوین ، دلویییین
کجا داری میری
کشیده شد سمت تاریکی و کم کم محو شد …
🍃🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🍃
ــ اریکا ، اریکا پاشو
چشمامو باز کردم و فوری از رو تخت بلند شدم
+دلوین ، دلوین کجا رفت؟!
مارسل با چشای گشاد شده نگام کرد و چند قطره آب پاشید تو صورتم
ــ دلوین که اینجا نبود!
بگو دلوین زنده هسسسسسس بگوووووووووووووووووووووو
فلور بدجور می زنی تو ذوق آدم هاااا
عالی بود احسنت بهت یه دو پارت دیگه هم بزار بی زحمت امروز
خیلی عالی 😘
دلوینو تو خواب دیده بود چقد باحال 😍
سلام رمانت عالی هست💖
فلور قهر نباش توروخدا من دوس ندارم کسی ازم ناراحت بشه…
💜💔ممنون
بچه ها نیستین دلم برا همتون تنگ شده…