💙مهراب💙
هنوز دلخور بودم ازش …
ــ نظرت چیه عشقم؟!
بی حوصله سری تکون دادم و گفتم
+خوبه ، اگه خوشت میاد تا همینو بگیریم
زبونی رو لبای صورتیش کشید
ــ من که دوسش دارم خونه قشنگیه
خونه رو که گرفتیم ، جلوی آینه وایستادم و گوشیمو در اوردم
بنگاهیه هنوز تو خونه بود ، دست بنیتا رو گرفتم و کشوندمش تو بغلم
برخلاف اون که حسابی خودشو ناز کرده بود؛اخمامو تو هم کردم و یه عکس گرفتم
گارد گوشیم عکس خودم و بنیتا بود …
همه جا کنارم داشتمش ، همه جا … !
از خونه که زدیم بیرون ، دستامو گرفت ، حسابی یخ زده بود
+چرا لباس نپوشیدی؟
ــ هوفف..
اینهمه پوشیدم ، فقد دستام یخ زده ولکن مهم نیست …
شونه ای بالا انداختم و یه تاکسی گرفتم
به محض ورودمون راننده یه اهنگ ناب پلی کرد
بنیتا گوشیشو در آورد و گذاشتش جلومون تا فیلم بگیره
عینکمو برداشتم و بعضی جاها باهاش همخوانی کردم ..
وسط خوندن بوسه عمیقی رو صورتم نشوند …
فیلمو قطع کرد
ــ آخرشو باید کات بزنم ، خم شدم تو دوربین
دستمو گذاشتم رو شونش
+بنیتا …
نمیدونستم چی باید بگم ، فقط میخواستم باهاش حرف بزنم
ــ جونم؟
نگاه تاسف باری بهش انداختم و پیشونیمو ماساژ دادم
سرمو به شیشه تکیه دادم …
ــ مهراب نبینم غمتو عشقم ، چیشده؟
از جواب دادن بهش تفره نرفتم
+صبح …
بد جور ترسونیدم
هنوز تو شوکم ، اگه یه لحظه تعادلتو از دست میدادی…
بدبخت میشدم !..
🙌🏿کوروش🙌🏿
+اوممممم … چه خوشمزه ای تو!
با عشوه خندید و خودشو بیشتر بهم چسبوند ، لباشو گذاشت رو گردنم و بوسه خیسی روش نشوند…
ــ کِی برم سمت مهراب؟!
دو دل نگاهی بهش انداختم ، نمیخواستم از دستش بدم …
ولی مجبور بودیم ، مجبور …!
+رزیتا …
نمیخوام از دستت بدم ، لطفا یه کاری نکن که بعدا واسمون پیشمونی بمونه …
قول بده ، قول بده اون یارو رو به من ترجیح نمیدی!..
اخمی کرد و از بغلم بیرون اومد
دلخور و شاکی گفت
ــ چی فکر کردی؟
اینجوری منو تو ذهن خودت تصور کردی کوروش؟
+عشق از گذشته و اتفاقاش چیزی سر در نمیاره …
یهویی اتفاق میوفته ، نمیخوام اینجوری بشه داستانمون