رمان مادیان وحشی پارت 24

4.7
(6)

💙مهراب💙

هنوز دلخور بودم ازش …

ــ نظرت چیه عشقم؟!

بی حوصله سری تکون دادم و گفتم

+خوبه ، اگه خوشت میاد تا همینو بگیریم

زبونی رو لبای صورتیش کشید

ــ من که دوسش دارم خونه قشنگیه

خونه رو که گرفتیم ، جلوی آینه وایستادم و گوشیمو در اوردم

بنگاهیه هنوز تو خونه بود ، دست بنیتا رو گرفتم و کشوندمش تو بغلم
برخلاف اون که حسابی خودشو ناز کرده بود؛اخمامو تو هم کردم و یه عکس گرفتم

Sweet Boy&Wild mares

گارد گوشیم عکس خودم و بنیتا بود …
همه جا کنارم داشتمش ، همه جا … !

از خونه که زدیم بیرون ، دستامو گرفت ، حسابی یخ زده بود

+چرا لباس نپوشیدی؟

ــ هوفف..
اینهمه پوشیدم ، فقد دستام یخ زده ولکن مهم نیست …

شونه ای بالا انداختم و یه تاکسی گرفتم
به محض ورودمون راننده یه اهنگ ناب پلی کرد
بنیتا گوشیشو در آورد و گذاشتش جلومون تا فیلم بگیره
عینکمو برداشتم و بعضی جاها باهاش همخوانی کردم ..

وسط خوندن بوسه عمیقی رو صورتم نشوند …

فیلمو قطع کرد

ــ آخرشو باید کات بزنم ، خم شدم تو دوربین

دستمو گذاشتم رو شونش

+بنیتا …

نمیدونستم چی باید بگم ، فقط میخواستم باهاش حرف بزنم

ــ جونم؟

نگاه تاسف باری بهش انداختم و پیشونیمو ماساژ دادم
سرمو به شیشه تکیه دادم …

ــ مهراب نبینم غمتو عشقم ، چیشده؟

از جواب دادن بهش تفره نرفتم

+صبح …
بد جور ترسونیدم
هنوز تو شوکم ، اگه یه لحظه تعادلتو از دست میدادی…
بدبخت میشدم !..

🙌🏿کوروش🙌🏿

+اوممممم … چه خوشمزه ای تو!

با عشوه خندید و خودشو بیشتر بهم چسبوند ، لباشو گذاشت رو گردنم و بوسه خیسی روش نشوند…

ــ کِی برم سمت مهراب؟!

دو دل نگاهی بهش انداختم ، نمیخواستم از دستش بدم …
ولی مجبور بودیم ، مجبور …!

+رزیتا …
نمیخوام از دستت بدم ، لطفا یه کاری نکن که بعدا واسمون پیشمونی بمونه …
قول بده ، قول بده اون یارو رو به من ترجیح نمیدی!..

اخمی کرد و از بغلم بیرون اومد
دلخور و شاکی گفت

ــ چی فکر کردی؟
اینجوری منو تو ذهن خودت تصور کردی کوروش؟

+عشق از گذشته و اتفاقاش چیزی سر در نمیاره …
یهویی اتفاق میوفته ، نمیخوام اینجوری بشه داستانمون

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اسطوره

خلاصه رمان: شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج…
رمان کامل

دانلود رمان کاریزما

    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x