🤍بنیتا🤍
لحظه ای بود که تمام عمرم انتظارشو میکشیدم …
از همون بچگی خودمو تو آغوشش فرض میکردم
جلوم زانو زد و جعبه مخملی قرمز رنگی که تو دستش بود رو گرفت سمتم
ــ مادمازل افتخار ازدواج با عشق بچگیتو بهم میدی؟
ریز خندیدم و دستمو گرفتم جلوی دهنم …
اعتمادش به سقف بود
تا اومدم جواب بله رو بدم در باز شد و آرمین اومد داخل …
لبام مثل یه خط صاف شد و نگاه مهراب رنگ خشم به خودش گرفت …
همه بهش خوش امد گفتن و جواب تک تکشونو داد … .
؞؞؞؞؞؞؞؞
ــ چه خبر بنیتا خانوم؟
خوش گذشت؟!
دست مهرابو تو دستام گرفتم و آروم فشردم …
+بد نبود
💜آسنات💜
خسته از این جمع کسل کننده که فقد چند نفرشونو میشناختم ، سرمو به مبل تکیه دادم
با بوی عطر تلخی که زیر بینیم پیچید ، چشمامو باز کردم و با یه جفت تیله مشکی مواجه شدم
+ترسوندیم!
ــ کیفش به همینه که بترسی
دستشو گرفتم و دنبال خودم بیرون کشوندمش
+میشه اسمتو بپرسم؟
اخه تو اون جمعیت من ته سیگار صدات کنم… یکم ضایع نیست؟
اخمی کرد و گفت
ــ یکم نه ، خیلی ضایس!
کشورای خارجی منو نمیشناسن ، اسمم با تحدید تاحالا لو نرفته …
دو دل نگاهی بهم انداخت و در نهایت خودشو معرفی کرد
ــ امیر ارسلان ، امیر ارسلان اتاش
+اسم قشنگی داری
ــ اوهوم
صبر کن الان میام
پا تند کرد سمت خونه و من همونجا تو حیاط ، اسمشو زمزمه میکردم …
🖤امیر ارسلان🖤
+آقایون ، خانوما!
من و آسنات باید بریم جایی ، کار واجب پیش اومده شرمنده
مامان ــ مواظب خودتون باشین
سری تکون دادم و بیرون اومدم … .
دستمو گذاشتم پشت کمرش و هدایتش کردم سمت ماشین خودم
ــ کجا میریم؟
+به تو چه؟
به چهره بهت زدش فقد یه پوزخند ساده زدم …
★★★★
ــ واو!
چقد شرکتت قشنگه
+خودم میدونم
ــ ※Wild mare※
اسمشم قشنگه ، لقب بنیتاس
+اینم میدونم
خودشو بهم رسوند و شونه به شونم حرکت کرد
ــ ببینم تو چرا انقد اعتمادت به سقفه؟
دکمه آسانسور رو زدم و دست آسناتو گرفتم
بردمش داخل و سرمو نزدیکش بردم
+من فقد حقیقتو میگم ، مگه نه؟
نفساش کوتاه و سریع شد …
چشماشو بست و سرشو جلو آورد برای بوسیدن
اخمی کردم و خودمو عقب کشیدم دستمو به قفسه سینش چسبوندم و اروم حولش دادم
+حد خودتو نگهدار
سرشو پایین انداخت و خجالت زده گفت
ــ ببخشید …