رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 101

      بی‌اختیار دستش را از مقابل دهانش برداشت و چشمانش درشت شد. پریسا آمده و منتظر معین نشسته بود‌ . دخترخاله‌ای که…

دسته‌ها