رمان پسر بد پارت 8

4.7
(29)

* * * *

آروم چشمامو باز کردم …
هنوز توی خواب بودم و هنگ …
نگاهی به اتاقی که توش بودم ، انداختم …
جیغ خفیفی کشیدم و با ترس سر جام نشستم …
پتو رو گرفتم تو مشتام و مضطرب تا روی گردنم بالا کشیدمش …
اما تا چشمم به طرحای روی پتو افتاد ، جیغ دیگه ای کشیدم و از روی تخت پریدم پایین …
با استرس به پتو زل زدم …
تصویر یه ققنوس روش بود که بال هاشو وا کرده بود و با چشمای به خون نشسته به نقطه ی نامعلومی خیره شده بود ! … .
دندونام با استرس بهَم برخورد میکردن ، دستام مشت شده بود و بدنم سرد …
عرق سردی از پیشونیم سرازیر شد …
من کجا بودم؟! …
دیشب که توی اتاقم خوابیده بودم ! … .
دست راستمو گذاشتم روی قلبم ، قلبی که محکم خودشو به سینم می کوبید … .
کم مونده بود سکته کنم که در اتاق باز شد …
نگاهمو از پتو گرفتم و به کسی که توی چارچوب در ایستاده بود ، زل زدم … .
لبای لرزونمو از هم وا کردم و با لکنت گفتم :

+ و … ویلی ، ویلیام ! … .

نفسشو محکم بیرون فرستاد و با نگاه یخیش بهم زل زد …
توی چارچوب در ایستاده بود و دستش روی دستگیره ی در بود … .
بغضم شکست و زدم زیر گریه … .
به طرفش دوییدم و پریدم تو اغوشش …
پاهامو دور کمرش سفت حلقه کردم و دستامم دور گردنش …
اشکام به سرعت از روی گونم پایین میومدن و میریختن روی شونش … .
دستشو از رو دستگیره ی در ور داشت و دور کمرم حلقه کرد …
آروم پشتمو نوازش کرد و گفت :

_ هیس آوین ، آروم باش دختر … !

حین گریه ، لب زدم :

+ ویلیام ! …

سرشو گذاشت رو شونم و گفت :

_ جانم؟! …

با هق هق نالیدم :

+ من کجام؟! …
اینجا کجاس؟! …
من می ترسم ویلیام … .

دستشو نوازش وار روی موهام کشید و گفت :

_ نترس ، اینجا خونه ی منه … .

با شنیدن این حرف ؛ سرمو عقب کشیدم و خیره به چشماش ، متعجب لب زدم :

+ خونه ی تو؟! …

چشمای قهوه ای رنگشو آروم به نشونه ی تایید حرفم ، باز و بسته کرد که با بغض گفتم :

+ اما … اما من که …
من که دیشب ، دیشب …

پرید بین حرفم و گفت :

_ آره ، آره …
ولی الان ، الان هر دومون اینجاییم … .

نفسمو لرزون بیرون فرستادم و گفتم :

+ مامان و بابام کجان؟! …

لبخند ریزی زد و گفت :

_ جایی که باید باشن …

هقی زدم و نالیدم :

+ ما کجاییم ویلیام؟! …

سرمو گذاشت رو شونش و حین نوازش موهام ، گفت :

_ پاریس … .

ناباور لب زدم :

+ پ … پاریس؟! … .

_ آره ، آره آوین …
پاریسیم ، اینجا پاریسه … .

با نفس نفس سرمو عقب کشیدم و خیره به چشماش لب زدم :

+ چطور من اومدم پاریس؟! …
چجوری آخه؟! …
من … من که ایران بودم ، تو خونمون ! …
م … من قرار بود امروز عقدِ ، عقدِ …

اخم غلیظی کرد ؛ پرید بین حرفم و با فشردن پهلوهام ، گفت :

_ ادامه نده آوین … .

ساکت ، با چشمای اشکیم بهش زل زدم که آروم لب زد :

_ من دزدیدمت … .

با بهت لب زدم :

+ چی؟! … .

جدی به چشمام خیره شد و گفت :

_ دزدیدمت …
نصفه شب وقتی مامان و بابات خواب بودن ؛ وارد خونتون شدم و توی همون خواب ، بغلت کردم و زدم بیرون … .
با هواپیمای شخصیم ، آوردمت پاریس … .

نفسام به شمارش افتاده بود …
مات زده بهش خیره شدم و نالیدم :

+ ویلیام ! … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ارتیاب

    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می…
رمان کامل

دانلود رمان یاسمن

خلاصه: این رمان حکایت دختری است که بعد از کشف حقیقت زندگی اش به ایران باز می گردد و در خانه ی عمه اش…
رمان کامل

دانلود رمان گندم

    .خلاصه : داستان درباره ی یک خانواده ثروتمنده که بیشتر اعضای اون کنار هم زندگی میکنن . طی اتفاقاتی یکی از شخصیت…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…
رمان کامل

دانلود رمان باوان

    🌸 خلاصه :   همتا دختری که بر اثر تصادف، بدلیل گذشته‌ای که داشته مغزش تصمیم به فراموشی انتخابی می‌گیره. حالا اون…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
53 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yeganeh
2 سال قبل

سیلام ☘🍃
عالی مثل همیشه 🌸🌼

Yeganeh
2 سال قبل

چقد خوب شد که دزدیدش
اینجوری هم عشقش رو به آوین نشون میده هم اینکه دیگه دست کارن و افشین بهشون نمیرسه !…

2 سال قبل

کسی هست من و بدزده و ببره پاریس؟😂🐒

z
پاسخ به  مهدیه
2 سال قبل

آدرس بده بیا بدزدمت😂✌🏿

پاسخ به  مهدیه
2 سال قبل

لطفا اگه بود منم سر جهازی ببرین
با تشکر 😂😂

z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا تو خودت جزو سوژه هایی که قراره بیام سراقشون😈😂💋

Narges
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ادرس بدم؟😂😂😂😂منم سر جهازی ببرین😂😂🖐😌

z
پاسخ به  Delaram
2 سال قبل

تورم میبرم😉😂

🙃Rahajoooon
2 سال قبل

مای گاد زندگی یعنی این😂😂

Sna
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عرررر خعلی کشنگ بود پارت بعدی کی میزاری🥺😂

z
2 سال قبل

دیدی اول بهت گفتم اینا واسه همن سارا🙂❤😂

z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اگه بیشتر پارت بزاری زود معلوم میشه ها😉🤭😂❤

Helya
2 سال قبل

سارا من دارم میمیرم🙂😂😂😂
امیکرون گرفتم😂😂😂دهنم سرویس شد

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اره
دیشب تب و لرز و …..
الانم دلم میخواد عق بزنم

z
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

منم گرفتم🤭😂💔

. 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑺𝒘𝒂𝒏 .
2 سال قبل

OMG🍃😯😍

Helya
2 سال قبل

😆سارا میگم ایشالا پارت بعد پروژه داریم یا ن؟😂
بخاطر گل روی من ی فعالیت مثبت ۱۸ بزار😂

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

گمشووو ایش😂نمیخواممم یعنی چییی
اع

🙃Rahajoooon
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

راست میگه سارا 😂😂
بیا یکم هلیا حالش بهتر بشه😂😂

Helya
پاسخ به  🙃Rahajoooon
2 سال قبل

سارا اگه من مردم ناراحت آخرین خواستم به عنوان ی صحنه ی مثبت ۱۸ رو عملی نکردی😔😔😔😔😂😂😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂میزنمتاااا
بعد تازه اون بمب اتمی رو نمیشه خوردا😂

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂😂سعی میکنم

🙃Rahajoooon
2 سال قبل

من ی رمان خوندم ی جن با ی انسان ازدواج کرده بود از اون موقع منتظر ی جنم بیاد باهاش ازدواج کنم 😂😂😂
البته از همون نوعش ک تو رمانه بود😂😂😂😂
ولی هر چی منتظر می مونم نمیاد😢😂😂😂

🙃Rahajoooon
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

بدیش اینکه نمیاد منم در راهش سنگل بگورم😂😂

Arshida
2 سال قبل

وااااااااای ویلیام چقدر خوبه 😁🤤😅

Queen 👑😇
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

واعو چه خفن بردش پاریس 😃💃💃💃

Queen 👑😇
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اقا یکم هم از کارن تعرف من اینقدر از ویلیام تعریف کردی من کارن رو ی لاغر مردنی هوس باز و ویلیام و فرشته تصور میکنم 🙁😶💔

Yeganeh
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
تو سردسته مونی سارا جون😘😝

دسته‌ها

53
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x