&& کلارا &&
آروم چشمامو باز کردم …
همه جای بدنم درد میکرد ، بهشتم میسوخت …
اوفی گفتم و دستمو به سرم گرفتم …
بی حواس به اطرافم نگاهی انداختم …
کم کم اتفاقایی که افتاد یادم اومد …
تجاوز تامی ! … .
بغض به گلوم چنگ زد ، لبام شروع کردن به لرزیدن …
نگاهی به وضع خودم انداختم …
ست شلوار ، پیراهن سفید و ساده تنم بود …
همه جای اتاق مرتب و تمیز بود … .
معلوم بود خدمتکار همه جارو تمیز کرده ! … .
آهی کشیدم که همون لحظه در اتاق به ارومی باز شد …
سرمو بالا گرفتم و به کسی که توی چارچوب در ایستاده بود ، زل زدم …
همون ، همون پسره بود …
ایلیاد ! … اره ، خودش بود … .
ساکت بهش زل زده بودم که داخل اتاق شد و در رو بست …
اروم و قدم زنان به طرفم حرکت کرد و لب زد :
_ کِی به هوش اومدی؟! … .
زبونی روی لبای خشکم کشیدم و به زحمت لب زدم :
+ ه … همین الان … .
سرشو اروم و به نشونه ی فهمیدن چند بار تکون داد …
کنار تخت روی مبل نشست و بهم زل زد …
روی تخت با درد نشستم ، بدجور زیر دلم درد میکرد …
اخم ریزی روی پیشونیم به وجود اومد که ایلیاد لب زد :
_ من ایلیادم … .
با کمی مکث ، گفتم :
+ خیلی وقته می شناسمت … .
ابرویی بالا انداخت و متعجب گفت :
_ ما همو تا حالا جایی دیدیم؟! …
لبخند ریزی زدم و اروم گفتم :
+ نه ، ولی خب …
تا حالا گاهی اوقات با تامی دیدمت …
هم تو و هم ، و هم اون یکیه دیگه … افشین ! … .
زبونشو توی دهنشو چرخوند و گفت :
_ اها ، که اینطور … .
با تیری که از زیر دلم رد شد ، چهرم تو هم فرو رفت و بی اختیار آخی از بین لبام خارج شد …
متعجب لب زد :
_ چیشد؟! … .
دستمو گذاشتم زیر دلم و همونطور که میفشردمش ، به سختی گفتم :
+ هی … هیچی … .
اخم ریزی کرد و گفت :
_ درد داری؟! … .
بهش ساکت زل زدم که ادامه داد :
_ من ، میدونم تامی چیکارت کرده … .
خجالت زده سرمو پایین انداختم …
از روی مبل بلند شد و اومد روی تخت …
کنارم نشست و با گرفتن دستم توی دستای گرمش ، با لحن محکم و آرامش بخشی لب زد :
_ مثه یه داداش روم حساب کن کلارا …
دیگه اجازه نمیدم تامی بهت حتی دست بزنه …
واقعا بابت این اتفاق ، متاسفم … .
لبام شروع کردن به لرزیدم و قطره اشکی از گوشه چشمم افتاد پایین …
چقدر خوب بود این پسر ! … .
آهی کشید و با انگشت اشارش قطره اشکی رو که روی گونم جاری شده بود رو گرفت … .
گونمو نوازش کرد و گفت :
_ آروم باش … .
با درد لب زدم :
+ هرچی التماسش کردم انگار کر شده بود …
اخری اینقدر محکم توم فرو کرد که …
که در جا بیهوش شدم ! ...
من ازش میترسم ، از تامی میترسم … .
سرشو جلو آورد و بوسه ای روی پیشونیم کاشت …
به چشمام زل زد و گفت :
_ نترس ، بهم اعتماد کن …
دیگه نمیزارم یه نگاه چپ بهت بندازه …
با بغض لب زدم :
+ من خیلی بدبختم … .
اخم ریزی کرد ، دستمو فشرد و گفت :
_ نه ، تا وقتی منو داری …
حق نداری همچین لقبی به خودت بدی …
حالام اروم باش … .
چند تا نفس عمیقی کشیدم و خیره به چشمای سیاه رنگش ، گفتم :
+ میشه داداش صدات کنم؟! … .
لبخند دلگرمی زد و با مهربونی گفت :
_ آره ، آره … .
با دودلی بهش خیره شدم و لب زدم :
+ می … میشه ، میشه … .
سکوت کردم که ابرویی بالا انداخت و گفت :
_ خب … .
نفسمو محکم بیرون فرستادم و حرفمو زدم :
+ میشه بیام بغلت؟! … .
لبخند مردونه ای زد و گفت :
_ این چه سوالیه؟! …
معلومه که اره … .
بی طاقت خودمو انداختم تو بغلش …
سرمو گذاشتم رو شونش ، اونم دستاشو دورم حلقه کرد …
چقدر عطر خوبی داشت تنش …
کاش جای این آغوش ، الان ارسلان پیشم بود …
ارسلان …
پوزخند تلخی زدم ، اصلا ازش خبری نداشتم ! … .
چقدر دلتنگش بودم ! … چقدرررر … .
چ زیبا🥲ناینگی میقولی😂🍊🍊
😂😂😂
وای این جمله🤣
سارا
😂نکن اینکارو
منم بغل میخوام
عرررر🥲تف به این زندگی
من برادر میخوام
😂😂بگرد پیدا کن
من با هر پسری ک رفتم دوست بشم و چت کنم و اینا آخرش رسید ب سکس چت😂لامصبا فقط دنبال اینن ک جواب سلامشونو بدی بعد دهنتو سرویس کنن
😂😂😂😂👌
تو هم کم نیار دیگ دهنشونو سرویس کن یبار یکی بهم پیام داد بعدش شروع به زر زدن منم گفتم وقت این چیزارو ندارم برو ننتو بکن😂
😂😂😂ایول کیف کردممم😎💪😂
😂😂😂آتنا دهنت
😂😂عجب
من دارم بیا بهت بدمش😂🥲
منم داداش میقام هیق🥺
خو ادم به کسى که نمیشناسه این حرفارو میزنه؟!😂😂
ساراااا کلارا گناه داشت این دخترا هم عجب بدبختی دارن این بکارت شده نقطه ضعف
😂😂😂از چه لحاظ داری میگی مراقب باشم؟!
پارت بعد رو کی میزاری؟
گذاشتم گلم 😊💗
😂😂😂نخییییرررر ….
ایلیاد خیانتکار نیس ، اون فقط میخواد کلارا رو هم مثه سارا حمایت کنه … چقدر خوبه این پسررر🙂🙂🤤😂
😂😂😂باید ببینیم توی پارت بعد عکس العمل الیسمونوووو😎😎😂