رمان جادوی سیاه پارت 33

4.5
(13)

&& کلارا &&

آروم چشمامو باز کردم …
همه جای بدنم درد میکرد ، بهشتم میسوخت ‌‌‌…
اوفی گفتم و دستمو به سرم گرفتم …
بی حواس به اطرافم نگاهی انداختم …
کم کم اتفاقایی که افتاد یادم اومد …
تجاوز تامی ! … .
بغض به گلوم چنگ زد ، لبام شروع کردن به لرزیدن …
نگاهی به وضع خودم انداختم …
ست شلوار ، پیراهن سفید و ساده تنم بود …
همه جای اتاق مرتب و تمیز بود … .
معلوم بود خدمتکار همه جارو تمیز کرده ! … .
آهی کشیدم که همون لحظه در اتاق به ارومی باز شد …
سرمو بالا گرفتم و به کسی که توی چارچوب در ایستاده بود ، زل زدم …
همون ، همون پسره بود …
ایلیاد ! … اره ، خودش بود … .
ساکت بهش زل زده بودم که داخل اتاق شد و در رو بست …
اروم و قدم زنان به طرفم حرکت کرد و لب زد :

_ کِی به هوش اومدی؟! … .

زبونی روی لبای خشکم کشیدم و به زحمت لب زدم :

+ ه … همین الان … .

سرشو اروم و به نشونه ی فهمیدن چند بار تکون داد …
کنار تخت روی مبل نشست و بهم زل زد …
روی تخت با درد نشستم ، بدجور زیر دلم درد میکرد …
اخم ریزی روی پیشونیم به وجود اومد که ایلیاد لب زد :

_ من ایلیادم … .

با کمی مکث ، گفتم :

+ خیلی وقته می شناسمت … .

ابرویی بالا انداخت و متعجب گفت :

_ ما همو تا حالا جایی دیدیم؟! …

لبخند ریزی زدم و اروم گفتم :

+ نه ، ولی خب …
تا حالا گاهی اوقات با تامی دیدمت …
هم تو و هم ، و هم اون یکیه دیگه … افشین ! … .

زبونشو توی دهنشو چرخوند و گفت :

_ اها ، که اینطور … .

با تیری که از زیر دلم رد شد ، چهرم تو هم فرو رفت و بی اختیار آخی از بین لبام خارج شد …
متعجب لب زد :

_ چیشد؟! … .

دستمو گذاشتم زیر دلم و همونطور که میفشردمش ، به سختی گفتم :

+ هی … هیچی … .

اخم ریزی کرد و گفت :

_ درد داری؟! … .

بهش ساکت زل زدم که ادامه داد :

_ من ، میدونم تامی چیکارت کرده … .

خجالت زده سرمو پایین انداختم …
از روی مبل بلند شد و اومد روی تخت …
کنارم نشست و با گرفتن دستم توی دستای گرمش ، با لحن محکم و آرامش بخشی لب زد :

_ مثه یه داداش روم حساب کن کلارا …
دیگه اجازه نمیدم تامی بهت حتی دست بزنه …
واقعا بابت این اتفاق ، متاسفم … .

لبام شروع کردن به لرزیدم و قطره اشکی از گوشه چشمم افتاد پایین …
چقدر خوب بود این پسر ! … .
آهی کشید و با انگشت اشارش قطره اشکی رو که روی گونم جاری شده بود رو گرفت … .
گونمو نوازش کرد و گفت :

_ آروم باش … .

با درد لب زدم :

+ هرچی التماسش کردم انگار کر شده بود …
اخری اینقدر محکم توم فرو کرد که …
که در جا بیهوش شدم ! ..‌.
من ازش میترسم ، از تامی میترسم … .

سرشو جلو آورد و بوسه ای روی پیشونیم کاشت …
به چشمام زل زد و گفت :

_ نترس ، بهم اعتماد کن …
دیگه نمیزارم یه نگاه چپ بهت بندازه …

با بغض لب زدم :

+ من خیلی بدبختم … .

اخم ریزی کرد ، دستمو فشرد و گفت :

_ نه ، تا وقتی منو داری …
حق نداری همچین لقبی به خودت بدی …
حالام اروم باش … .

چند تا نفس عمیقی کشیدم و خیره به چشمای سیاه رنگش ، گفتم :

+ میشه داداش صدات کنم؟! … .

لبخند دلگرمی زد و با مهربونی گفت :

_ آره ، آره … .

با دودلی بهش خیره شدم و لب زدم :

+ می … میشه ، میشه … .

سکوت کردم که ابرویی بالا انداخت و گفت :

_ خب … .

نفسمو محکم بیرون فرستادم و حرفمو زدم :

+ میشه بیام بغلت؟! … .

لبخند مردونه ای زد و گفت :

_ این چه سوالیه؟! …
معلومه که اره … .

بی طاقت خودمو انداختم تو بغلش …
سرمو گذاشتم رو شونش ، اونم دستاشو دورم حلقه کرد …
چقدر عطر خوبی داشت تنش …
کاش جای این آغوش ، الان ارسلان پیشم بود …
ارسلان …
پوزخند تلخی زدم ، اصلا ازش خبری نداشتم ! … .
چقدر دلتنگش بودم ! … چقدرررر … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 13

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
20 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
..
2 سال قبل

چ زیبا🥲ناینگی میقولی😂🍊🍊

Helya
پاسخ به  ..
2 سال قبل

وای این جمله🤣

Helya
2 سال قبل

سارا
😂نکن اینکارو
منم بغل میخوام
عرررر🥲تف به این زندگی
من برادر میخوام

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من با هر پسری ک رفتم دوست بشم و چت کنم و اینا آخرش رسید ب سکس چت😂لامصبا فقط دنبال اینن ک جواب سلامشونو بدی بعد دهنتو سرویس کنن

atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

تو هم کم نیار دیگ دهنشونو سرویس کن یبار یکی بهم پیام داد بعدش شروع به زر زدن منم گفتم وقت این چیزارو ندارم برو ننتو بکن😂

Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

😂😂😂آتنا دهنت

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂عجب

..
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

من دارم بیا بهت بدمش😂🥲

Nafas
2 سال قبل

منم داداش میقام هیق🥺

مها
2 سال قبل

خو ادم به کسى که نمیشناسه این حرفارو میزنه؟!😂😂

atena
2 سال قبل

ساراااا کلارا گناه داشت این دخترا هم عجب بدبختی دارن این بکارت شده نقطه ضعف

..
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

پارت بعد رو کی میزاری؟

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x