رمان. او_را پارت دوازدهم ☆

5
(4)

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

او_را … 💗
#قسمت_دوازدهم

شب حسابی به خودش رسیده بود.
البته منم کم نذاشته بودم،اونقدری که همه با چشمشون دنبالم میکردن…
شب هر دومون از خودمون گفتیم.
عرشیا تا میتونست زبون ریخت و منو خندوند😂
واقعاً چهره جذابی داشت…
موهای مشکی که همیشه،یه حالت خیلی شیکی بهشون میداد،
و ته ریش یه چهره ی مردونه و جذاب بهش میداد…
با این حال به پای خوشگلی و جذابیت من نمیرسید…😌
عرشیا اونقدر اون شب صحبت کرد که حتی اسم بچه هامونم مشخص کرد!!
قبل خداحافظی یه جعبه کوچیک و خوشگل گذاشت جلوم.
-این چیه؟؟
-یه هدیه ناقابل برای باارزش ترین فرد زندگیم…🎁
-یعنی برای من؟؟😳
-مگه من باارزش تر از توهم تو زندگیم دارم؟؟😉
-وای ممنونم عرشیا…
-قابل شمارو نداره خانومی😉
حالا نمیخوای بازش کنی؟؟
-چرا😉
با دیدن گردنبند برلیان ظریف و خوشگل داخل جعبه چشا#م برق زد😍
-وااااایییی….
عرشیا…این برای منه؟؟؟
چقدرررر نازه….
وای ممنونم…
-خواهش میکنم عزیز…
قیمتش یه بوس میشه😉
-بی ادب لوس😡🤬
نخواستم اصلا…
-شوخی کردم بابا…. 😨
یعنی تو یه بوسم نمیخوای به ما بدی؟؟؟😜
-عرشیا آقا !یادت نره که این رابطه،کوتاه مدت واسه آشنایی😡
-باشه بابا…نده…فقط با این حرفات دلمو نلرزون…
لطفا😞
-تقصیر خودته…😡
کی تو دیدار اول چنین حرفی میزنه به یه خانم؟؟
-بله ببخشید…😔
-خواهش میکنم حالا☺️
ممنون،خیلی خوشگله…
فقط داره دیرم میشه،
ممکنه بابام توبیخم کنه.
دیگه باید برم.
-چقدر زود😞
باشه عزیزدلم…
کاش حداقل ماشین نمیاوردی،خودم میرسوندمت…
-نه ممنون.
زحمتت نمیدم…
بابت امشب ممنونم.
خداحافظ👋
-من از تو ممنونم که اومدی خانومی…
دوستت دارم ترنم…
خداحافظ گل من👋
از پیش عرشیا که برگشتم حالم خوب بود،چند روزی شارژ بودم…
تا اینکه رفتم سراغ دفترچم…

#ادامه_دارد…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان کنعان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام…

دانلود رمان نمک گیر 4 (19)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی موهای او باشدو یک دستش دور…

دانلود رمان ارباب_سالار 2.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری رو نداشته همیشه له…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x