&& کلارا &&
توی اتاق استراحتِ دکترا بودم …
داشتم چاییمو مزه مزه میکردم که در اتاق باز شد و رابرت داخل اومد …
در رو بست و به طرفم قدم برداشت …
تن خستشو ، کنارم ولو کرد روی مبل …
صورتمو با چندش جمع کردم ، چقدررر بدم میومد ازش ! … .
دستشو انداخت پشتم و دورم حلقه کرد …
با فشار دادن پهلوم ، لب زد :
_ چطوری خانوم دکتر؟! …
یکم توی جام جا به جا شدم و همونطور که دستشو کنار میزدم ، حرصی گفتم :
+ اگه تو اجازه بدی ، خیلی خوبم ! … .
ابرویی بالا انداخت ، دستشو بالا تر آورد و همونطور که سینمو از روی اون روپوش میفشرد ، با شهوت لب زد :
_ همیشه حسرت به دلِ یه سکس ، با تو و توی این اتاق موندم ! … .
چشمامو درشت کردم و با تعجب گفتم :
+ دیوونه ای؟! …
من توی اتاق خوابم بهت نمیدم ، چه برسه به یه همچین جایی ! … .
خنده ی کوتاهی کرد و چند بار سرشو آروم تکون داد …
درست روی مبل نشست و گفت :
_ میخوای همین الان عملیش کنم؟! … .
با چشمای ریز شدم بهش خیره شدم که با کف دستش ، هلم داد …
منم که اصلا حواسم نبود ، کلا افتادم روی مبل …
اونم خم شد روم …
من حالا یه طورایی کاملا دراز کشیده بودم روی مبل ! … .
خواست لباشو بزاره رو لبام که سرمو با چندش کنار کشیدم و گفتم :
+ بلند شو از روم …
زود باش … .
خنده ای کرد ، دستشو گذاشت کنار سرم و سرمو برگردوند طرف خودش …
به چشمام زل زد و گفت :
_ ایندفعه دیگه دست از سرت بر نمیدارم ! …
کلارا ، باید بدی … .
میفهمی؟! … باااید بدی ! … .
حالا چه از عقب ، چه هم از جلو …!
با وحشت گفتم :
+ کثافت من باکرم ! … .
لبخندی زد و همونطور که گونمو نوازش میکرد ، لب زد :
_ اوکی ، پس بچرخ و دمر دراز بکش … .
عصبی گفتم :
+ چی داری واسه خودت ور ور میکنی؟! …
من تا حالا کی باهات رابطه داشتم که این بخواد بار دومم باشه؟! …
بلند شو … زود باش رابرررت … .
لباش رو گذاشت روی لبام و با شهوت شروع کرد به مکیدنشون … .
هر چقدر سعی میکردم دست بردار نمیشد …
در آخر عصبی سرشو بالا گرفت و با چشمایی که از شهوت می درخشیدن ، لب زد :
_ الکی تلاش نکن ! …
من ولت نمیکنم … .
+ برو کنار وگرنه جیغ میکشم … .
خنده ای عصبی کرد و انگار تو حال خودش نباشه ، گفت :
_ جیغ بزن ، اصلا واسم مهم نیس …
نفسمو حرصی بیرون فرستادم و عصبی بهش خیره شدم که همون لحظه ، در اتاق باز شد … .
رابرت زودی سرشو چرخوند طرف در و به فردی که توی چارچوب در ایستاده بود ، خیره شد …
با دهن باز به دکتر خیره شده بودم …
خدایا من چرا هی باید جلوی این خراب شم!؟ …
چراااا؟! … چرا میخوای کاری کنی که اون دربارم فکر بد کنه؟! … هوووومممم؟! …
دکتر تاد اخم غلیظی کرد و گفت :
_ چخبره اینجا؟! …
رابرت زودی کنار رفت …
کنار مبل ایستاد و با ترس و اضطراب لب زد :
_ هی … هیچی آقای دکتر … هیچی ! … .
روی مبل نشستم و مشغول بستن دکمه های مانتوم ، که رابرت بازشون کرده بود شدم … .
دکتر اخم غلیظی کرد و از لای دندونای چفت شدش ، غرید :
_ دکتر آبراااامز ….
گمشو از اتاق بیرون تا بقیه رو خبر نکردم ! ... .
رابرت زودی پرید بیرون از اتاق ، دکتر نفسشو محکم بیرون فرستاد و در رو بست … .
آروم به طرفم قدم برداشت ، سرمو پایین انداختم و لبمو زیر دندون گرفتم … .
بالا سرم ایستاد و آروم لب زد :
_ این بود اون هیچ مشکلی پیش نیومده ای که دیروز تحویلم دادی!؟ …
من شک کرده بودم مزاحمت میشه ، ولی وقتی خودت میخواستی دروغ بگی … نمیشد کاریش کرد ! … .
کنارم روی مبل نشست و بهم خیره شد …
سرمو متاسف پایین انداختم و گفتم :
+ نمیخواستم بهت دروغ بگم …
ولی تهدیدم کرد ، مجبور شدم …
و اینکه فکر میکردم خودم میتونم از پسش بر بیام ! …
قصد نداشتم بهت دروغ بگم دکتر تاد … .
لبخند ریزی زد …
نزدیکم شد و همونطور که چند تار مو هامو از روی صورتم کنار میزد ، گفت :
_ تا حالا بهت دست هم زده؟! …
منظورمو که متوجه میشی؟! … .
آره ، گرفته بودم منظورش چیه ! …
منظورش رابطه از جلو یا عقب بود …
آب دهنمو به زحمت قورت دادم و با خجالت لب زدم :
+ نه ، تا حالا نزاشتم باهام کاری کنه ! … .
فقط … .
ابرویی بالا انداخت و پرسید :
_ خب ، فقط چی؟! … .
آهی کشیدم و با یادآوری اون روز کذایی ، غمگین لب زدم :
+ فقط یه بار ، یه بار مجبور شدم واسش ساک بزنم … .
اخم غلیظی کرد و گفت :
_ چی؟! …
سرمو پایین انداختم …
عصبی دستاشو مشت کرد و گفت :
_ کثافت عوضی ! …
چطور به خودش اجازه داد بهت دست بزنه؟! … .
متعجب سرمو بالا گرفتم و به نیمرخش خیره شدم …
صورتش از عصبانیت قرمز شده بود ! …
زبونی روی لبای خشکم کشیدم و لب زدم :
+ چرا تو جوش میاری؟! …
یکدفعه عصبی سرشو چرخوند سمتم و با صدای نسبتا بلندی ، گفت :
_ تو نباید به حرفش گوش میکردی کلاراااا …
میفهمیییی!؟ …
بغض کردم ، ازش توقع نداشتم سرم داد بزنه ! …
اصلا به اون چه؟! …
به اون چه ربطی داشت!؟ …
از سر جام پاشدم و لب زدم :
+ اولندش ، مجبور شدم …
وادارم کرد وگرنه من خودم وقتی میبینمش حالت تهوع میگیرم ! …
دومندش ، به تو هیچ ربطی نداره …
اصلا دلم خواس این کار رو بکنم …
حالا که اینطوره ، هم از جلو هم از عقب بهش میدم ببینم مثلا میخوای چه گوهی بخوری؟! …
از روی مبل پا شد و دستشو بالا برد …
و بعد فقط سوزش بدی بود که توی یه طرف گونم حس کردم …
دستمو گذاشتم روی گونم و ناباور بهش خیره شدم …
بهِم سیلی زد ! …
واقعا سیلی زد …!
انگشت اشارشو به نشونه ی تهدید توی هوا تکون داد و گفت :
_ دوباره چرت و پرت تحویل من بدی ، بدترین از این چک میخوری؟! …
حالیته دختره ی گستاخ؟! … .
نفسمو حرصی بیرون فرستادم و عصبی بهش خیره شدم …
اینم مثه همون رابرت بود ، تازه از اونم بدتر …
کلا پسرا ، همشون حال بهم زنن …
همشون !…
با نفرت لب زدم :
+ ازت متنفرم ! … .
پوزخندی زد و گفت :
_ برات متاسفم ، خیلی بچه ای ! … .
اتاقو ترک کرد ، منو تنها گذاشت و رفت … .
😂اوه مای گاچ😂
بگم عاشق فصل سوم رمانت شدم یهویی یکی دیگه رو نمیکشی که؟😂
😂 آقا بخدا تقصیر من نیس ! …
من کلا مرض دارم باید یکیو بزنم لت و پار کنم این وسطااا😎
تازه توی فصل یک هم چون خیییلی زیاااد بچه های سایت و تل اصرار کردن افشین رو نکُشتم وگرنه کلا قصد دیگه ای داشتم 😥😂
😑ساراااا
میکشتی من افسردگی قبل از بارداری میگرفتم😂😂
الهییی😓😂
عاییییییی عالی😂🤣 ناموسن الان خوندمش خندم گرفت…
جای دستت درد نکنس اخه؟
چه گوهی میخوای بخوری چیه!
🤣🤣🤣😂🙌🏻🍃برگام ریخت…!
میفهمی؟ برگااااام؟😂😂😂😂🤣
😂خب آخه فلور جونم ، کلارای قصمون از اون دخترای حرف گوش کن و مودب نیس که …
فوضول و سر به هواااا … اونقدرام غرور داره که حتی اگه رابرت میخواس بکُشتش هم دکتر تاد نجاتش میداد ازش تشکر نمیکرد ! …😎😂
ناموسن از سم گذشته شده اسید 😂🍃🙌🏻
اوه مای ننه داره جذاب میشه منتظر پارت بعدی ام خانومی:)
😘💕
ادم و تو خماری میزاری جا حساس تموم میکنی 😐
عاقا من قاطی کردم این دکتر تاد کیه یا همین رابرت کیه و اگر کلارا نقش اصلی رمانه و نقش اصلی مرد توماس هستش چرا اصلا باهم روبه رو نشدن ؟ یا همین دکتر تاد همون توماس هستش ؟
صبرررر عزیزاان صبررررر😆😂
اینا بی صبر و طاقتن 😂
من که به این اخلاقشون عادت کردم 🤷♀️😓😂
Wow😂داشتم انگلیس ترجمه میکردم میخوندم آخراش که میگه متنفرم اونجا خیلی خفن میشه😂🔥
دیوونه😂
ریدی که.. 😂
من اینطوری فک میکنم که حالا توماس یا افشین یا ایلیاد یا کسی که به توماس ربط داشته باشه طی یه ماجرایی در حال مرگ میشن بعد اینا میان کلارا رو میدزدن تا اونو درمان بکنه و برای اینکه چیزی به بیرون درز نکنه میخوان بکشنش ولی تصمیم میگیرن نگهش دارن و حالا یه جریاناتی پیش میاد و میشه دست راست توماس
بیخیال بابا سارا بیا یکم پیچیده کن مثلا تامی و تاد عاشق کلارا باشن و جنگ اینا…:))))))
و اینکه ازونحاییکه نویسنده ش ساراعه یکیشون میمیره😈
اینجاشو خوب اومدی 🙂😂
آشتی؟ 😆😂
حالا شماها بصبرید کم کم قضیه رو متوجه میشید 😓😂
بازم اشتباااه😓😂
النا چرا رمانت اینگار رفته توی یه سایت دیگه از اول داری میزاری؟بعد سارا یکم پیچیده شده رمانت😑😂
عزیزانم یکم بصبرید متوجه میشید هنوز پارتای استارتیم ، بزارید راه بیوفتیم یکم بعد متوجه اصل ماجرا میشید ! …
فعلا خوب شخصیتارو بشناسید که بعدا کلی باهاشون دنگ و فنگ داریم ! …
اون فصل یک قبلا میزاشتم اونجا ولی با قادر حرف زدم اوردم اینجا از اول پارت میزارم
اونجا نمیزارم دیگه
اولشو درست اومدی ولی بعد نه 😂
هیچکس جز توماس که خودش یه ماموره از این ماجرا خبر نداره 😂
اقا مگه الکیه؟! … میخواد پاریسو نابود کنه و بیاد به همه بگه؟!😂
😂👍
حداقل تو برو ۲ تا پارت بزار😐
نه پس من😐
خیلی خیلی رمانت خوبه جیگرررررررررر خیلیییییی🙂🙂😍😍😍😍😍وسوسه شدم رمان نویس شم 😂😂🙃میشه پیج اینستات بدی ؟؟
مرس گلیح 😅🌸
نظر لطفته ، پیج اینستا ندارم…
پارت گذاریم فق همینجاس 😄💜