♡✓آرسام✓♡
هوا تاریک شده بود و دلوین کنارم نبود …
سریع از رو تخت بلند شدم و همه جا رو گشتم
+دلوین کجایی ، دلوییییییین
نه … دوباره از دستش دادم؟!
این یه کابوسه …
چنتا سیلی به خودم زدم و رفتم تو آشپزخونه تا یه لیوان آب بخورم که دیدم خانوم داره آشپزی میکنه!
ــ دلوین سه ساعته دارم صدات میکنم مردم از نگرانی…!
هیچی نمیگفت …
رفتم نزدیک تر و دیدم هندزفری تو گوشاشه
دستشو که گرفتم جیغ بلندی کشید …
اونقد بلند که گوشام سوت کشیدن!
کشیدمش تو بقل خودم و سرشو تو سینم قایم کردم
ــ آ..آرسام ت…تویی؟!
سرشو بالا آورد و بعد اینکه فهمید منم نفس راحتی کشید …
+انتظار داشتی کی باشه عشقممم؟!
ناراحت لب زد
ــ برایان…
اخمام تو هم رفت و شونه هاشو گرفتم و از خودم جداش کردم
+برایان کیه؟!
ــ برایان!
همون پسری که با من و تو و بقیه بچه ها آموزش دید ولی بعد گفتن شاهین اونو کشته…
اون … اون الان آرژانه و شاهین بزرگش کرده
ناباورانه نگاش کردم و زدم زیر خنده
+داری.. داری شوخی میکنی دیگه؟!
چند لحظه بعد جدی شدم و منتظر جوابش موندم
+دِ بگو دلوین!
داری شوخی میکنی؟!
آب دهنشو پایین فرستاد و گفت:
ــ نه…
من تقریبا دو ماه برده جنسی اون بودم
اون موقه مریضیم خیلی شدید شد…
یه هفته و نصفی بیهوش بودم
بعدش که آرژان میخواست بره و برای شاهین جاسوسی کنه…
داداشش آراشیدو پیشم گذاشت تا مواظبم باشه
آراشید همه جوره هوامو داشت …
آخرشم خودش از دست آرژان نجاتم داد
بعد اونم من همه جا رو دنبالت گشتم
کل اروپا رو گشتم ولی نبودی …
تصمیم گرفتم بیام ایران ولی بازم پیدات نکردم
اومدم پیش عمارت خودم که اونجا دیدمت و بقیشم که خودت میدونی …
قطره اشک سمجی از گوشه چشمش چکید و سرشو انداخت پایین
چقد سختی کشیده بود و من چقد ساده بودم که به آرژان اعتماد کرده بودم
+م..من اون سمی که واسم ساخته بودنو …
به همه دادم …
آرژانم جزوشون بود!
نگران نگام کرد و میخواست حرفی بزنه ولی هیچ صدایی از گلوش خارج نمیشد
بریم فرانسه خودم میدونم چیکار کنم …
لبخند زورکی زدم و نگاهی به ماهیتابه انداختم
+گوشتا سوخت!
انگار که از شوک بیرون اومده باشه برگشت سمت گاز و لعنتی به خودش فرستاد
تو گلو خندیدم و گفتم:
+اشکال نداره …
میریم .. میریم..
ــ نه ما جایی نمیریم چون شاهین الان میدونه کجاییم
سری تکون دادم و منتظر نگاش کردم که لبشو پایین داد و گفت:
ــ مجبوریم اولین شام عاشقانه دونفرمونو و همینطور دستپخت منو با تخم مرغ امتحان کنیم
نظر مثبتت چیه عشقم؟!
خنده ریزی کرد و سه تا تخم مرغ از تو یخچال برداشت
+وختی گند میزنی من باید پاش وایسم دیگه…
جدا از شوخی تو الان سنگم بذاری جلوم میخورمش
زبونی رو لباش کشید و چپ چپ نگام کرد
ماهیتابه گوشت سوخته رو جلوم گذاشت و منتظر نگام کرد
ــ بخورش!
چه غلطی کردم …
این گوه رو سگم نمیخوره!
آب دهنمو با صدا قورت دادم و با دستم پسش زدم
+اوممم…
این دیگه ذغاله
من گفتم سنگ میخورم
ساکت همو نگا کردیم و چن ثانیه بعد با همدیگه زدیم زیر خنده
♡✓دلوین✓♡
امشب شامو تخم مرغ خوردیم که باز آرستم هزار تا ایراد ازش گرفت …
بعد یه سال اولین بار بود که بدون گریه میخوابیدم …
کنارم بود ولی بازم دلتنگش بودم برای همین سفت چسبیدمش و سرمو تو سینش قایم کردم
بوسه ی نرمی رو موهام نشوند و کم کم چشام گرم شد و خوابیدم …
بازم جون🥲💖
بیژعور💖🤨
نه🥲💖
عالییی بوددد ادامه بده❤️😁
دلم بغل عشقمو خاست عررررر
فلور مراعات حال منه بدبخت رو هم بکن…
اتنااااا … بابا گوه خوردم دیگه اصلا قهر نمیکنم …
تو فقط قهر نباش لنتی …
فکر نکن نمیفهمم چند روزه واسه پستام اصلا پی ام نمیدیااااا …
برم خودمو دار بزنم راضی میشی؟! …
هوفففف ! …
اتنااا ، من طاقت ندارماااا …
بخدا اگه سین زدی جواب ندادی فردا اعلامیه ی مرگمو تو سایت ، قادر میزاره هااا … از من گفتن بود ! …
😂😂😂وای قهریننن
بذارین من میانجی گری کنم پس😂😂😂😂😂😂😂