رمان نیمه گمشده پارت 11

4.3
(11)

⚡☄⚡☄⚡☄⚡☄⚡☄⚡☄⚡☄⚡

بدو بدو خودشو بهم رسوند و با گرفتن بازوم ، منو سر جام نگه داشت … .
کلافه پوفی کشیدم که عصبی گفت :

_ فلور ، من فقط یه سوال ازت دارم ! … .

دستی به صورتم کشیدم و بی حوصله لب زدم :

+ اوکی ، بگو …

زبونی رو لباش کشید و با کمی مکث ، خیره به چشمام جدی گفت :

_ چرا؟! … .

ابرویی بالا انداختم و دست به سینه ، سرد لب زدم :

+ چی چرا؟! …

نفسشو محکم بیرون فرستاد و محکم لب زد :

_ چرا از من بدت میاد؟! …
چرا؟! … مگه من چیکارت کردم که اینقدر ازم متنفری؟! … .

پوزخند تلخی زدم و گفتم :

+ ببین رها …
من ، من از … از آدمای دو رو به شدت بیزارم ! … ‌
از آدمایی که خودشون نیستن ، بلکه یه تقلیدی از دیگرانن … .

نفسشو عصبی بیرون فرستاد و حرصی گفت :

_ اینقدر تیکه نپرون فلور …
مثل آدم دلیل اینکه چرا باهام بدی رو بگو … .

لبامو رو هم فشردم و با کمی مکث ، لب زدم :

+ یادم نمیاد جایی رو امضا کرده باشم
که همیشه باهاتون خوب باشم ! … .

نفسشو محزون بیرون فرستاد که دستشو از بازوم جدا کردم و با زدن یه تلخند ، گفتم :

+ شما خیلی گلی ولی ما باغچمون دیگه جا نداره:)… .

خیره به چشماش ازش فاصله گرفتم ، برگشتم و بعد از انداختن کلاه هودی رو سرم ، دستامو توی جیبای هودی مشکی رنگم فرو بردم … .
داشتم به طرف پرورشگاه قدم بر میداشتم که با صدای کسی ، سر جام ایستادم :

_ فلور … .

برگشتم طرفی که صدا اومده بود و با امیر چشم تو چشم شدم … .
اخم غلیظی کردم و با دندونای چفت شده ، غریدم :

+ تو ! … .

با نفس نفس خودشو بهم رسوند …
چند تا نفس عمیق کشید و لب زد :

_ باید باهم حرف بزنیم … .

دندونامو رو هم سابیدم و گفتم :

+ من هیچ حرفی با تو ندارم … .

_  ولی من دارم … !

خسته بهش زل زدم که با التماس ، گفت :

_ توروخدا ، چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیرم ! … .

نفسمو محکم بیرون فرستادم و با کمی مکث ، لب زدم :

+ اوکی ، میشنوم … .

زبونی روی لباش کشید و بعد کلی مِن و من کردن ، گفت :

_ من دوستت دارم فلور …
هم من تورو دوست دارم و هم حامد سارا رو …
هر دومون شما ها رو میخوایم … .

دروغ چرا ، یکم کپ زده بودم ! … .
به خودم اومدم ، پوزخندی سردی زدم و عادی گفتم :

+ من یه قانونی دارم ، اونم اینکه
” گوه نخور تا بهت نرینم ” ! … .

نگاهش پر تمنا شد و با التماس گفت :

_ فلور من باهات جدیم ، حرفام …
حرفام از ته دلمه ! … .

پوزخندی زدم و حین خاروندن گوشه ی لبم ، گفتم :

+ تو و اون رفیقت ، بهتره لبنیاتی وا کنید … .
آخه همه حرفاتون ، از دَم کشکه ! … .

نفسشو حرصی بیرون فرستاد و با دو گام بزرگ خودشو بهم رسوند ، شونه هامو گرفت و خیره به چشمام ، جدی و محکم گفت :

_ من دوستت دارم و تو مال منی …
می فهمی؟! … .

پوزخند سردی زدم و همونطور که دستاشو از رو شونه هام کنار میزدم ، گفتم :

+ من که حضرت سلیمان نیستم ،
زبون هر حیوانی رو بفهمم ! … .

خسته بهم زل زد که ازش فاصله گرفتم ، برگشتم و قدم زنان ازش دور شدم …
دو قدم بیشتر برنداشته بودم که سرجام میخ شدم …
نفسمو محکم بیرون فرستادم ، سرمو از رو شونه چرخوندم سمتش طوری که حالا اون نیمرخم رو میدید :

+ دور و ور من نیا امیر ! …
من مثل دخترای دورت لطیف و مهربون نیستم ، میزنم جرت میدم ! … .

تیر خلاصو با نشون دادن یه فاک زدم و به سمت پرورشگاه پا تند کردم … .

🔥سارا🔥

خسته و کلافه لب زدم :

+ دست از سرم بردار حامد ، دست از سرم بردار ! … .

رو به روم ایستاد و با خواهش و التماس ، لب زد :

_ سارا من بخاطرت غرورمو کنار گذاشتم ،
ببین چقدررر دوستت دارم ! … .
رو من حساب وا کن … .

چشمامو رو هم فشردم و شروع به نفس کشیدن عمیق کردم … .
سعی داشتم شعله ی خشممو اینطوری خاموش کنم ولی نمیشد …

حامد بدجور با حرفاش رو مخم راه رفته بود ! … .
چشمامو باز کردم و شمرده شمرده گفتم :

+ حساب وا کردن رو بعضیاتون ، مثه شرط بستن رو خر تو مسابقات اسب سواریه ! … .

عصبی هوفی کشید و دستی روی چشماش کشید …
از کنارش رد شدم و با زدن یه تنه به شونش ، سرد گفتم :

+ داش تو فاضلاب باشی بهتر از اینه که
تو فاز Love باشی ! … .

یه فاک واسش نشون دادم و به طرف پرورشگاه پا تند کردم تا دیگه نیاد سراغم … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
50 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Darya
2 سال قبل

فلور و سارا اگه از بعضی جاهای رمانتون انتقاد کنم ناراحت که نمیشید؟

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

راستش نمیدونم این حرفی که میزنم انتقاد یا سوال هر چی که هست امیدوارم ناراحت نشید
من شنیدم حتی دیدم که بچه ها پرورشگاه زیر نظر مدیر هستن و جایی نمیتونن بدون مدیر یا مسئولین پرورشگاه برن بعد تو این رمان راحت و تنهایی بیرون میرن حتی مدرسه هاشون هم با اتوبوس مخصوص خودشون میرن نه تنهایی
و اینکه یه آدم جلو هر کسی حرف از رابطه و مسائل داخلش مثل فاک و کیری و از این جور چیزها نمیگه چون واقعا چیزی خوبی نیست بعد تو این رمان یه بچه پرورشگاهی خیلی راحت راجبش با پسر جماعت حرف میزنه به خصوص که پرورشگاهی چون بچه ها پرورشگاهی بهشون این چیز ها یاد نمیدن و نمیگن که بلد باشن و گوشی هم وقتی بزرگ بشن خودشون میخرن یه مسئله دیگه فکر میکنم امیر و حامد نهایت ۱۴ و ۱۵ سال باشن یعنی یه پسر انقدر لاشی که بخواد تون این سن بیاد سمت دخترا تا بوس و رابطه داشته باشه این یه حرف آخرم در رابطه با چند پارت پیشه
بچه ها اینا بیشتر برام سوال تا انتقاد امیدوارم ناراحت نشید من واقعا قصد ناراحتی شما ندارم

Darya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نمیدونم شایدم شما راست میگین و اینکه من نگفتم که رمانت بد اگه دیده باشی من همیشه میگم رمانت عالی حالا هم بیخیال

Darya
2 سال قبل

امیدوارم اشتباه تایپی نداشته باشم

اتنا واحدی
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

دریا حرفای تو کاملا درسته…
ولی پرورشگاه هایی هستند ک مدیر مهربون دارند و از هیچ امکاناتی بچه هارو دریغ نمیکنند.تو فک کن تو روزهای کرونایی مدرسمون مجازیه با گوشی درس میخونیم اونا چون بچه پرورشگاهی هستند باید دیگ درسو بزارند کنار؟!الان دیگ همه چیز پیشرفت کرده اگ به اونا ازادی ندن عقده ای بار میان و جامعه رو نابود میکنند.

اتنا واحدی
2 سال قبل

زبون درازیتون عشخههههههههههههههههه…

Zahra
Zahra
2 سال قبل

مثل همیشه عالی☺💔

sannaaaa
sannaaaa
2 سال قبل

آقا دمتون گرم جرررر 🌚😂😂
وای ولی این امیرشون بد کراشههااا 😂😂👍🏻

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

حامد سوسوله😂
بنظر من. جذبه امیرو نداره😂
البته آرتا و آرکا رو باید ببینیم کیه که نظر بدیم و در حال حاضر روی هیچکدوم کراش نیستم😂✌🏻

sannaaa
sannaaa
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نمد والا چرا بیشتر امیر تو چشمم اومد 😂😂😂

اتنا واحدی
پاسخ به  sannaaa
2 سال قبل

نکنه با امیر کات کردی؟
سارا این سنا خیلی مارموزه هاااا با امیر رل بوده حال کات کرده میدونی چرا چون امر عاشق فلور بوده و سنارو نخاسته اخیییییییییییش دلم خنک شد…
سنا جون….
حقته حقته قورباغه هم قدته….

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

جووووووووووون بابا…

اتنا واحدی
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

حامد رو عشقه اونو بچسب…

n.b 1401
2 سال قبل

بچه ها من فعلا کامنت نمی زارم چون دارم رمانم رو می نویسم

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

سن الله گوی دا نسی منی دع یازها رمانین دا اوندا سنن توسرم…

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

یاخچی حله دی

بچه های یار گیری تمام شد دیگه نگید ✨✨🖤🖤

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

من یوخام؟

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

وار سان شانسین واری دی 🖤 چون اوش نفر داوطلب گله بیلی دی لر

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

جانسان…

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

الع اوز ادیم اولسون هااا😂

n.b 1401
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

پوس پس کله مبارکت 🖤🖤

n.b 1401
2 سال قبل

شادمم حذفیدم دیگه اونجا بهم پی ام ندیدد 😪😪

Elena .
پاسخ به 
2 سال قبل

چرا پاکیدی

n.b 1401
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

هیچی چون تو اینم شاد داشتم گفتم چرا دو تا شاد داشته باشم 😜😜

Elena .
پاسخ به 
2 سال قبل

همون آیدیته یا تغییر دادی؟

n.b 1401
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

متاسفانه آیدی این و نمی تونم بدم

Elena .
پاسخ به 
2 سال قبل

اوکی
برای رمانت گفتم😃❤

n.b 1401
2 سال قبل

اوکی الع اوز ادین دان گتی جام

n.b 1401
2 سال قبل

با راهنمایی هایی که کردی دارم جلو میرم مرسی 🖤🖤

Asal
Asal
2 سال قبل

دمت جیز سارا خعلی خوب بود و اینکه دریا بعله خعلی پسر ها هسن الانا ک به قول سارا طعم هزار تا دختر رو چشیدن و اینکه دخترا عم کرم میریزن گه خوردن میرن خودشون در اختیار اینو اون میزارن دیگ ب هر دو طرف بستگی داره مه خدم یه رفیق دارم یه داداش داره کلاس دومه هشت سالشه میگف عاشق دختر خاله شه اون کلاس اوله میگف یه بار دختره رفته مغازه پسره دیده گفته ک**کش واس چی رفتی دم مغازه گه خوردی رفتی خدایی چ نسلین این نسل ده نودی هاا گودرزیلان گودرزیلااا

50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x