رمان نیمه گمشده پارت 14

4
(6)

🤍سارا🤍

بعد اتمام کلاس که برای من و فلور خیلی جذاب بود رفتم سمت استاد … .

+استاد پور مهر ، خیلی ممنون ازتون …
کلاس فوق العاده بود!

لبخند گرمی زد و گفت

ــ امیدوارم تا پایان ترم ، نظرتون همین باشه

تو گلو خندیدم و لب زدم

+اگه شما و بقیه استادا راه بیاین عالی میشه..!

ــ چشم من که هرکاری از دستم بر بیاد میکنم

تشکر کردم و بعد یکم حرف زدن در مورد چیزایی که باید تهیه میکردیم رفتم سمت فلور که داشت با یکی از پسرا حرف میزد

فلور ــ عررر دهنتو سرویس سامی

غش غش میخندیدن …
فلور تکیه داده بود به دیوار و اون پسره که اسمش .. اسمش اومممم اسمش چی بود خدایا!
سامیار .. سامیاااار شکوهی!
اره سامیار جلوش وایستاده بود و با لبخند گشادی نگاش میکرد

از اول معلوم بود بچه شر و شیطونیه

+جوووون بابا !
چی میگین شما؟!

سامیار تا لب باز کرد چیزی بگه ، یه دختر اومد سمتمون …
دختر خوبی به نظر میومد ولی اسمشو به یاد نداشتم ..!

ــ سامی نمیای بریم؟

سامیار ــ خب بذارین معرفی کنم بهتون…
ایشون دختر خاله منه
نجوا ملکی!

اهان حالا یادم اومد..!
نجوا ملکی.!

فلور بغلش کرد و گفت

ــ خوشحالم از اشنایی باهات!

دستی پشت کمرش کشید و همچنینی زمزمه کرد

اصلا ادم خجالتی نبودم ، رفتم جلو و باهاش دست دادم

+خودمم که عشق یه جمعیت 50 نفری ام!
سارا رادمنش

منظورم پرورشگاه بود …

ریز خندید و گفت

ــ از جمالت معلوم همه رو عاشق خودت میکنی!
حتی استاد پور مهرو

+هییین!
نع!

دریا ــ اره!

یا ابلفضل!
بعد یکم گپ زدن ازشون جدا شدیم و راه خودمونو گرفتیم
امروز همین یه کلاسو داشتیم …

ــ میگم …
سارا من .. من حالم از آرکا به هم میخوره
تو یه کلاسیم باهاش چه غلطی بخورم؟

با چشمای گرد شده نگاش کردم که سیگارشو بیرون آورد و گذاشت لای لباش
فوری برش داشتم و استرسی گفتم

+الاغ تو دانشگاه؟
جلسه اول؟
یکم ادم باش!

ریز خندید و همون موقع بود که سامیار و نجوا رسیدن کنارمون ، البته فاصلمون خیلی زیاد بود
فقد تو یه ردیف داشتیم راه میرفتیم …
خیره بهشون نگاه میکردم که دوتا پسر جوون و خوش هیکل نزدیکشون شدن و باهمدیگه خوش و بش کردن …
شونه ای بالا انداختم و به راه رفتنم ادامه دادم …

+خب؟
عشق من چرا حالش از آرکا ، نجات دهندش بدش میاد؟!

ــ آخه اون سال بهم گفت بچه
سیگارشو رو تنم خاموش کرد
جاش هنوزم مونده!

بهت زده نگاهش کردم و حرسی گفتم

+لامصب تو .. تو چجوری همه اینا رو یادته؟
من اسمشونم به زور یادم مونده

ــ من همیشه همه چیو تو دفتر خاطراتم مینویسم

راست میگفت …
ولی قیافه شون چی؟
هعی …

+منم دل خوشی ازشون ندارمااااا
اون روز که حامد بدبختو زد …
اصلا دلم کباب شد

من میگفتم و اون غش غش میخندید

+بمیری الاهی خرمگس گل زدی؟

دستشو انداخت رو شونم و گفت

ــ نه بابا گل کجا بود …
حالا بریم تا واست تعریف کنم …

شونه ای بالا انداختم و حرکت کردیم سمت پرورشگاه…

هیشکی تو حیاط بزرگمون نبود و همه چراغا خاموش بودن …

ــ یا جبرئیل!
گاز گرفتدشون؟

زدم پس کلش و با عجله دستشو گرفتن کشوندمش سمت در ورودی …

+خدانکنه ابله…

تا دستم رفت رو دستگیره در و بازش کردم
سکته ناقص کردم

من و فلور همچین جیغ زدیم کلا منصرف شدن از تولد گرفتن برامون
پخش شده بودم رو فلوری که حالا عصبانیت از سر و روش میبارید

ــ الاغاااااا پیشنهاد کدوم کُرِه خری بود؟

سنا اومد جلو و با خنده گفت

ــ ولاه قسم پیشنهاد من بود نه رها..!

میدونست فلور رو رها خیلی حساسه و همیشه وقتایی که تنها میشدیم همچین لقبایی بهش میداد …
بیچاره!

فلور ــ د برو بمیییییر عنتر لباسامون کثیف شد
سارااااا له کردی منو

خاله که تازه از در اومده بود داخل گفت

ــ خدا مرگم بده ، بچه هاااا!

+خاله این وحشیا مارو سکته دادن دیه پای ایناس

فلور ــ حالا خدانکنه بمیریم …
من آرزو دارم بخدا ، به جون تو من هنوز جوونم

زهر مار آرومی نثارش کردم …

🧡30 دقیقه بعد🧡

همه باهمدیگه برامون میخوندن

“تولد، تولد، تولدت مبارک
مبارک، مبارک، تولدت مبارک

لبت شاد و دلت خوش، تو گل پرخنده باشی
بیا شمعا رو فوت کن، که صد سال زنده باشی

تولد، تولد، تولدت مبارک
مبارک، مبارک، تولدت مبارک”

آروم زیر گوش فلور گفتم

+انگار بچه دوساله ایم ینو میخونن

ریز خندید و ضربه ارومی به پهلوم زد

ــ از خداتم باشه…!

خاله ــ خب حالا باهمدیگه آرزو کنین بعدش شمعا رو فوت کنین

تو دلم آرزو کردم خواننده بشم
خیلی دوس داشتم ، بیش از حد

بعد اینکه فلور هم آرزوشو کرد …

ــ یک ، دو ، سههههه

و خاموش شدن شمعا…

رها ــ فلوووووووور و سارااااااا
تولدتون مباااارک

در کمال تهجب فلور از راه دور بوسی براش فرستاد که یه لحظه همه ساکت شدن

فلور ــ بمیرین شماااا
بوسمو پس گرفتم اصن!

و دستشو الکی تو هوا تکون داد و چیزی که اصلا وجود نداشت رو کشید طرف خودش
همه خندیدن و حالا نوبت کادو ها بود …

سنا ــ اول مال من ، اول منننن

ــ باشه گراز آروم باش یه دیقه!

+اوممممم فک کنم این مال تو باشه

دوتا از جعبه ها که یه نوشته روشون بود رو برداشتم و بلند شروع کردم به خوندن

“عزیز مبارکت باشه امروز روز تولدت
این قلب خسته منه بردار برو مال خودت”

فلور که داشت غش غش میخندید …
خندمو قورت دادم و گفتم

+عشقم هنوزم تو کَف یاسینی؟

یاسین اسم رلش بود …

سنا ــ زهر ماااار دهنتو ببندا..!

+چشم

هم زمان باهم کادو هایی که از طرف سنا بود رو باز کردیم و متعجب به چیزی که داخلش بود خیره شدیم…

فلور ــ سنا جا داره بیام …
هوففف خاله جان میذاری بزنم تو دهنش؟

خاله ــ خب بچم یه کتاب گرفته به درد هر دوتاتونم میخوره
چه عیبی داره عزیزم؟

کل جمع رفتن و هوا …

+آخه .. آخه بیشعوری؟

سنا ــ خیلیم مناسبه
کتاب به این معروفی..!

خلاصه ، رفتیم سر کادوی خاله…

“ایشالا تولد 120 سالگیتون ”

ــ جوووون …
خاله خیلی عشقی بخدا

یه عطر که خیلی خوشبو بود …
تشکر کردیم و بقیه پاکتا رو باز کردیم
از همه تشکر کردیم و منتظر فلور رو نگاه کردم که کادومو بده …

لبخند فوق العاده معربونی زد و اومد جلو ، بوسم کرد و گفت

ــ عشقم اینم کادوت

هرچقد منتظر نگاش کردم چیزی ندیدم

+کدوم کادو ؟
اسکل کردی؟

ــ بوس دادم بهت لامصب!
از اون بوس معروفا

بهت زده نگاش کردم که صدای خنده جمعیت بلند شد

ــ بیا ، بیا عشقم اینم از کادوت

یه جعبه بزرگ صورتی…

“امروز هوا دوباره حس قشنگی داره
نم نم عشق و مستی از آسمون میباره
تولدت مبارک ای گل گلدون من
هزار سال زنده باشی ، بسته به تو جون من”

زرت تو این شانس!
منم همینو نوشتم رو کادوش..

در جعبه رو باز کردم و با حدود ده بسته از اون خوشبو کننده ها مواجه شدم
پوکر فیس نگاش کردم و سرمو بردم جلو صورتش

+کثافت این چیه خریدی؟
مگه کلا چقد پیپ میکشم که انقددددد رفتی گرفتی؟

خنده ریزی کرد و گفت

ــ خب من مطمئنم عاشق میشی ، بعد سیگاری میشی
یا همون پیپتو میکشی

این دفعه بلند تر خندید و به ته جعبه اشاره کرد

ــ زیرشو نگاه کن خب…!

واییی شکلات تلخ!
چقدم زیاد بود
طرف راست پاکت یه ست ساعت و دستنبد دوستی بود
یه انگشتر خیلی قشنگم کنارش …

لپشو محکم بوسیدم و تشکر کردم…

ــ رد کن بیاد

+چیو؟

ــ کادوی عزیزمو

جعبه بزرگی که کنار مبل بود و برداشتم و گذاشتم رو پاش

ــ عهههه اینکه شعر خودمه

یه جوری میگه انگار خودش نوشته..!

کادو رو باز کرد و با ستی که واسش گرفته بودم ذوقید…

ماگ صورتی ، ساعت صورتی ، شکلات ، خرگوش کوچولوی صورتی ، دستبند دوستی آبی و گردنبند

ــ اهههه تو که بهتر از من خریدی نکبت!

+خب سلیقه دارم دیگه…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
69 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
n.b 1401
2 سال قبل

کامنت ۱ عالی بیدددددد 🖤🖤🖤🖤

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

🖤🖤🖤

سحر ..
S
2 سال قبل

عالی بود🤗🌹
بازم قصد به نوشتنش را دارین؟
من که وقتی پارت اومد خوشحال شدم آخه سه روز بود گفته بودین دیگه نمینویسین مث افسرده ها بودم
اگه میشه زود به زود برامون بنویسین

masomezahra mirzade
2 سال قبل

مرسی این پارتم مثل بقیه پارت هاخیلی خوب وعالی بودبوسسسس💋💖❤

اتنا واحدی
2 سال قبل

تولدتون مبارک😂
ببخشید مع کار داشتم نتونستم بیام ولی کادتون رو دادم پست براتون بیاره😂😂
عالی بود فلورم…
اقا شما اسم چند تا پسر رو تو رمان اوردید الان من نمیتونم حدس بزنم شما اخرش زن کدومش میشید…

*ترشی سیر *
2 سال قبل

کام ۳ دیدی من چه قدر خوبم 🤣

*ترشی سیر *
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

نچ

sannaaa
sannaaa
2 سال قبل

وای عالی بوودددد جررر
من پاره شدم ینییی
فلور عشق خودمییییی 😭😭💛
چقد کراش بودم خودم خبر نداشتم 🌚😂😂😂

sannaaa
sannaaa
پاسخ به  sannaaa
2 سال قبل

اه اه ازین چندش بازیا 😂😂😂😂
اخخخخ یدونه اضافه بیاد بدون اون علاقه من به تویه اومده وسط عشق شما جفتک انداخته 😂😂👍🏻

Darya
2 سال قبل

این پارت هم مثل همیشه عالی👌

Varesh .
2 سال قبل

عالی بودفلوجون❤

اتنا واحدی
2 سال قبل

ساراااااااااااااااااااااااا کجایییییییییییییییییییییییییییییییییی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

Shyli ♡
2 سال قبل

عالییی بود
دیشب میخواستم رگم رو بزنم…
من بودم…
تیغ بود…
وان بود…
ولی ی چیزی نداشت
میدونید چی؟
.
.
.
.
.
.
.
فکر اینکه رفقای خلم چجوری ب خرما ها ک لاشون گردعه حمله میکنن منصرفم کرد در وقع ابروداری کردم

#همتون رو ایسگاه کردم😊

اتنا واحدی
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

الهم شفا کصاخلین…
با کیا شدیم۸۰ ملیون نفر…

Shyli ♡
پاسخ به 
2 سال قبل

ن باو منو شفا بده ک شماها تنها میشین گناه دارین
با چن تا فرشته ی مهربون و زیبا روی مگه ن فلور جونم

اتنا واحدی
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

منم شفاعت نمیخام همین کصخل بودنم به یه دنیا می ارزه…

Shyli ♡
پاسخ به 
2 سال قبل

بلههههه اینم جوابی اس بسی دندان شکن فلور جان تحویل بگیر

*ترشی سیر *
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

درکت میکنم 🤣

Shyli ♡
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

این خودش خودشو درک نمیکنه ت چجوری درکش کردی هانی؟

*ترشی سیر *
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

چون خودمم دوستام همینجورین

Shyli ♡
2 سال قبل

عهههه چرا ادمین میگه سایت داره بسته میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه بسته شد یکی ب مح تو شاد بگه اگه ایدیم رو داره پلز

Shyli ♡
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

اونجا ک نوشته اطلاعیه مهم

Varesh .
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

جدی سایت می خوادبستشه؟

Shyli ♡
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

دوستان عزیز و محترم فکر کنم زر زدم اگه خلافش ثابت شد میام خبر میدم 🙊

Darya
2 سال قبل

کاش قبل از حرف زدن
کلمات را ذره ذره میجویدیم
قورت میدادیم
و هضم میکردیم
نه اینکه همه رو بلعیده …و آخر به روی طرف بالا بیاریم . . .

Shyli ♡
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

میدونی مح هر وخ فکر کردم بعد اومدم حرف بزنم ساکت شدم 🙂

اتنا واحدی
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

من همون لحظه هرچی ب دهنم بیاد میگم فک کنم ک ریده میشع بع احوالم…

Darya
پاسخ به 
2 سال قبل

الان حوصله تایپ ندارم تا منظورم بگم فردا میگم

اتنا واحدی
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

منتظرم…

اتنا واحدی
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

من به کونمم نیس هرچی دلتون میخاد بگید باعث میشه از خندع جر بخورم…
البته همتون نه ها اونایی ک باهاشون صمیمی ام

Zahra
Zahra
2 سال قبل

عالی بود فلور جون مثل همیشه💝💝

میگم فلور تو از سارا خبر داری،حالش خوبه؟؟؟

Zahra
Zahra
2 سال قبل

بچه ها اون اطلاعیه مال ۲۰۱۹ هستش
تقریبا سه سال پیش
زیر رمان دیوونه های بانمکم هست

اتنا واحدی
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

زهرا حالت چطوره؟
رفتی دکتر؟

Zahra
Zahra
پاسخ به 
2 سال قبل

خوبم مرسی سرم با مسکن و قرص یکم دردش بهتره😅
تو چطوری؟
نه هنوز امروز رفتیم آزمایش جوابش احتمالا سه شنبه یا چهارشنبه بیاد نمیدونم چرا انقدر دیر… ولی واسه پنجشنبه وقت دکتر گرفتیم که جواب آزمایش و نشون بدیم

اتنا واحدی
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

من هستم دا…

Shyli ♡
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

عهههه راس میگه دیه ببین نقص سایت بودش ب من ربطی نداش کام قبلی رو پس میگیرم زر نزدم خلافش ثابت شد دیه مح وختی ی چیزی رو میخونم تاریخشو ک نگا نمی کنم شماها لابد نگا میکنین😑

Shyli ♡
2 سال قبل

میگم بچ ها ی سوال مهم دارم ازتون…
این اقا قادره ک ادمینه سنشو کسی میدونه؟فقط توی تل هس؟کامای اینجی رو میخونع؟توی تل عکس پروفش خودشه؟و…
سریع ج بدین ذهنمو درگیر کرده

اتنا واحدی
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

اره دیگ تو تل عکسای خودشه…
نکنه کراش زدی روش؟

Shyli ♡
پاسخ به 
2 سال قبل

ععهه پ یکی ایدیش رو بده یا عکسشو واسن بفرسه
ن باو منو کراش! مح فق رو شخصیتای رمان کراش میزنم
اخه میدونی اصن اسمش میاد ی جوره باحالیه انگا خیلی ابهت داره میخوام ببینم چ شکلیه

اتنا واحدی
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

😂😂😂
خوبه…

*ترشی سیر *
2 سال قبل

بچه ها شاسکول بازی درنیاید ینی چی آخه ما به چونه میگیم شاسکول ینی چونه بازی درنیاید 😐😶🙄

اتنا واحدی
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

کی شاسگول بازی دراورده؟

*ترشی سیر *
پاسخ به 
2 سال قبل

من اینگیلیسیم خوب نیست نمیدونم این سناعه گفته یا نه تو پیاما بگردی هست

اتنا واحدی
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

مگ چی گفته؟

*ترشی سیر *
2 سال قبل

بچه ها یه چالش بریم خوب غذا مورد علاقتون میشه اسمتون سنتونم میشه شارژ گوشیتون آخرین آهنگیکع گوش دادید میشه شهرتون و آخرین آهنگیکع روش گریه کردید میشه کشورتون
خب الان اول خودم میگم
اسم :فسنجون
سن:۸۱ سال
شهر :امضا سهراب پاکزاد
کشور:دهه ۶۰ حمید هیراد

اتنا واحدی
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

اسم:زرشک پلو و ماکرونی
سن:۹۲سال
شهر:آستارازنکا از زیها
کشور:اگ این صدا یروزی ب گوشت رسید از مهدیار
خب چی میشه؟

Helya
Helya
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

🥲پاستا ۷۲ ساله از شهر مامان منو ببخش کشور ندارم😂فک کنم رو اقیانوس زندگی میکنم

Shyli ♡
پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

اسم : قورمه سبزی ،ماکارونی
سن ۶۸
شهر :هی اقا پسر،اکس بند
کشور:یکی حالتو بد کنه،یوسف زمانی

n.b 1401
2 سال قبل

بچه هااااااا یه خبر 😁😁😁

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

چیه خانم بزرگه؟

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

اقا قادر قبول کرد رمانم رو بزارم

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

راستی فلور بعد چند ساعت می تونم به قسمت گذاشتن رمان دسترسی پیدا کنم ؟؟؟؟

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

اخه مال من نیاورده قسمت رمان رو 😐

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

بی ادب اون قسمت بعلاوه واسه من نیاورده دیگه 😐

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

وارد قسمت حسابم شدم نبود که نبود

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

خوب اره دیگه راستی مثل یک لیدی متشخص حرف بزن بی ادب😑

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

الان ۱۴ سالته دیگه یه لیدی محصوب میشی😌😌

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

من نمیدونم چرا بعضیا فاز ادب برداشتن…

n.b 1401
2 سال قبل

راستی اگه کسی با اکانت من اومد پیام داد بدونید دختر خالمه 😐😐 رمز اکانتم و میدونه

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

الان ما از کجا تشخیص بدیم تویی یا دخترخالت؟…

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

من با ادب تر حرف میزنم ولی اون نه 😑😑 از رو این استیکر ها میتونید بفهمید منم 🖤😐😑😎

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

اووووووو ادبت تو حلقم…

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

اگه رنجوندمت ببخشید ولی ببینید عزیزم اگه یکی بزرگتر از خودت باشه چی ؟؟؟؟ با اونم اینطوری حرف میزنید شما میگید این بخاطره با مرام بودنمونه ولی اون چی اونم مثل شما فکر می کنه اگه دروغ گفتم بگید دروغ گفتم

n.b 1401
پاسخ به 
2 سال قبل

آییییی پارمیسسسسسس تو باز با اکانت من اومدی 😡😡😡😡😡 ای خدا بگم چیکارت نکنه پارمیسسسسسس

Helya
Helya
پاسخ به 
2 سال قبل

😐نسی حالت خوبه؟
مدیونین فک کنین پشمام نریخت

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

بچه خودتیو افکارت…
گوشای خودت بلنده ما از اول با نسی بودیم میدونم ک دخترخالشی به کسی برو این چیزارو بگو مثل خودت کوچولو باشه بی جنبه…

اتنا واحدی
2 سال قبل

مگ میشه نخونیم؟

n.b 1401
2 سال قبل

دیگه تا اون حدم‌ نیستم که هک کنم فعلا

اتنا واحدی
2 سال قبل

کی میخاد هک کنه اصلن من با گوشی نمیام اکانتمم جعلیه کسی نمیتونه هکش کنه…

69
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x