رمان نیمه گمشده پارت 19

4.3
(7)

چهرش از این حرفم تو هم شد ، اخم غلیظی رو صورتش نشست …
دست به کمر ، با طعنه لب زد :

_ باشه بابا باشعووور …
بَده مگه دو نفر پیدا شدن مثل خودتون؟! …

نفسمو عصبی بیرون فرستادم ، چشمامو با حرص بستم و به سختی لب زدم :

+ ما هر چی باشیم ، اینقدر شعورو داریم که دیگه مَردم آزاری نکنیم ! …
بعدشم …

چشمامو وا کردم ، سرمو جلو بردم و با گرفتن چونش …
خیره به چشمای متعجبش ، سرد لب زدم :

_ شما دو تا فنچ ها ، به گرد پامونم نمیرسین ! …

ساکت بود ، ساکتِ ساکت ! …
نگاش ، نگاش خیره به لبام بود ! …
تا به خودم اومدم ، هلم داد سمت دیوار و لباشو گذاشت رو لبام …
بهت زده به چشمای بستش خیره شدم …
چیکار داشت میکرد؟! …
به چه اجازه ای داشت لبامو می بوسید؟! …
یاد اتفاقات تلخِ گذشته افتادم ، یاد سیما …
اون حرومزاده ی عوضی ، عشق اول و آخرم ! …
تنها کسی که واقعن می خواستمش ‌…
ضربه ای که اون بهم زد رو ، هیچکس نزد …
به خودم اومدم ، اینم یه تله بود ! …
اما من دیگه گول نمیخوردم ، همه ی دخترا عوضی ان …
همشون مثل همن ! …
بازوشو گرفتم و پرتش کردم اون طرف …
با نفس نفس بهم زل زد که دستمو بالا بردم و یه سیلی محکم بهش زدم …
صورتش کج شد یه طرف ، چشماشو بست …
انگشت اشارمو به نشونه ی تهدید بالا آوردم و همونطور که جلو صورتش تکون میدادم ، غریدم :

+ یه بار دیگه همچین گوهایی بخوری ، به یه سیلی اکتفا نمیکنم …
میزنم فَکِتو میارم پایین ! …

ساکت بهم زل زده بود ، پوزخندی زدم و ادامه دادم :

+ من از ادمای اطرافم ، انتظار دارم آدم باشن ! …
البته ، شک دارم فهمیده باشی چی گفتم …:)

اخم غلیظی رو صورتش شکل گرفت …
دندوناشو رو هم سابید و گفت :

_ ببین ، ما شاخاتونم با پارچه قرمز رام میکنیم ! …

چشماش گشاد شد ، چقدر پرروعه این دختر ! …
قبلا فکر میکردم مظلومه و سر به زیر …
ولی حالا متوجه شدم این یکی بدتر از فلوره … !
کلافه دستی تو موهای مشکیم کشیدم و بیحال لب زدم :

+ حالا من حال ندارم برینم بهت ، تو چرا جَو گرفتَت؟! …

از کنارش رد شدم و با زدن یه تنه بهش ، ادامه دادم :

+ این فاز تو رو …
ده سال پیش ما داشتیم ! … .

🎼✨ سارا ✨🎼

با دستایی مشت شده رفتنشو تماشا کردم …
چقدر رو مخم راه رفته بود ، بسه …
دیگه هر چقدر سکوت کردم بسه ! …
جناب آتاااش ، به مولا کاری میکنم به گوه خوردن بیفتی …
اگه من سارا ام ، عاشقت میکنم …
اره ، اره بخداااا عاشقت میکنم ! …
نفسمو محکم بیرون فرستادم و برگشتم طرف در خونه …
داخل شدم و در رو محکم بستم … .

🐿🐇 آرکا 🐇🐿

پوک عمیقی از سیگارم کشیدم …
قدم زنان توی خیابون شروع به گام برداشتن کردم …
هی ناخودآگاه فکرم میرفت پی اون دختره ی گستاخ ! …
فلور …
چه اسم جذابی ام داره ! …
اخم غلیظی کردم و سری تکون دادم …
کجای اسمش جذابه آخه؟! … بخوره تو سرش اصلا …
سیگار رو انداختم پایین و با گذاشتن کفشم روش ، خاموشش کردم …
سرمو با دستام گرفتم و چشمامو محکم بستم …
من چه مرگم شده بود؟! …
چرا اینقدر بی تاب فردا بودم تا تو دانشگاه حسابی اذیتش کنم و حرصش بدم؟! …
چرا اینقدر ، اینقدر این دختر به نظرم جذاب و دلربا میومد؟! …
دستامو انداختم پایین و نفسمو حرصی بیرون فرستادم …
از دست خودم حرصم گرفته بود …
من باید نسبت بهش بی اعتنا باشم ! …
همونطور که آرتا داره اینکار رو میکنه ، ذره ای اهمیت بهشون نمیده …
پوزخند تلخی زدم ، آرتا خیلی وقته هیچی واسش مهم نیست …
بعد از ماجرای سیما ، اون دیگه با همه سرد شد …
از منم تو گنگ بودن جلو تر زده …
آهی کشیدم ، خدایا …
خودت کمک کن ! … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اتنا واحدی
2 سال قبل

عالییی ولی کم…
عکس شخصیت هارو هم بزارید دیگ…

Darya
پاسخ به 
2 سال قبل

من نمیدونم چرا تو رمان ها اکثرا به پسر راستا خیانت شده
ولی خب مطمئنم شما رمان متفاوت تر میکنید و امیدوارم پایان خوش
در کل این پارت هم عالی

اتنا واحدی
پاسخ به 
2 سال قبل

دقیقا مثل ما
من یدونه دایی دارم زنداییم هم نوه خاله مامانمه…
مامانم با خاله هام روزی هزار بار زنگ میزنن ب داییم افریطه رو طلاق بده😂😂
بعدش میان میشینن غیبت میکنن میگن بره دنیا رو بگرده خواهر شوهری مثل ما پیدا نمیکنه نه باهاش کار داریم نه دخالت میکنیم منم جرررررر میخورم از خنده طرف زنداییمو میگیرم با یه دمپایی ازم پذیرایی میکنند…
خواهرشوهر خیلییییی باحاله😂😂😂

Helya
Helya
2 سال قبل

تو هیچ رمانی ندیده بودم دختره اول پسره رو خفت کنه😂
عالی بود

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

اره
سپاس💖

Darya
2 سال قبل

تو پیام قبلی اشتباه تایپی شد منظورم به پسر داستان خیانت شده

*ترشی سیر *
2 سال قبل

عالی ببود

پاسخ به  *ترشی سیر *
2 سال قبل

عالی بود عامو نوری 💯💯

افسانه
افسانه
2 سال قبل

عالی بود سارا جون…

Tina Galhe
2 سال قبل

آخ مرسیییی عیشقم♡

فاطیما ویسی نژاد
فاطیما ویسی نژاد
2 سال قبل

عالی بود عشقم 😊😊همین طوری ادامه بده😙😙

*ترشی سیر *
2 سال قبل

سلام سلام همه گی سلام سلام سلام به خورشید به آسمونو دریا سلام سلام بچه ها قصه داریم براتون (چرا آهنگ هایده رو با آهنگ برنامه کودک قاتی کردم)
آرام آرام نشصته ای در دل من ای آشنا حالم خوبه باتو زیبای منی نفسای منی تو صدای منی (چرا آهنگ رضا ملک زاده رو با حجت اشرف زاده قاتی کردم)
و…
اینها چیز هایی هستن که من ناخودآگاه قاطی شون میکنم 😐

دلی
دلی
1 سال قبل

آنقدر بدم میاد دختر داستان تقی به توقی میخوره میگه عاشقت میکنم عاشققت میکنم
اَه اَه یعنی چی

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x