رمان پسر بد پارت 6

4.3
(26)

* * * *

پامو محکم کوبوندم رو زمین و با لجبازی ، شاکی گفتم :

+ من میخوام برم تو جنگل ، دور بزنم …

خاله آلیس لبخندی زد و گفت :

_ آخه عروس خوشگلم ، جنگل خطر داره ! ‌…

با اخم گفتم :

+ هر طور باشه ، من میخوام برم ،

در ادامه با جیغ گفتم :

+ توی جنگلللل ! …

یکهو کارن که روی گوشه ی قالی دراز کشیده بود و ساعد دستش روی چشماش بود ؛ عصبی رو زمین نشست و خیره بهم ، داد زد :

_ خفه شو آوییییین ! … .

مات زده بهش خیره شدم …
به چه حقی سرم داد زد؟! …
امروز مگه نیومده بودیم تفریح توی طبیعت؟! …
خب دلم پَر کشید برم توی جنگل ! …
چرا داد زد سرم؟! …
با چشمای اشکی و نم دارم بهش خیره شده بودم که ویلیام از جاش پا شد و با دستایی مشت شده ، رو به کارن غرید :

_  چرا داد زدی سرش؟! …

کارن کلافه دستی تو موهاش کشید و بی حوصله گفت :

_ خب داداش نمیبینی هی در گوش من …

ویلیام پرید بین حرفش و داد زد :

_ تو خیلی گوه خوردی سر آوین داد زدی ! …

سکوت بزرگی ایجاد شد …
کارن بهت زده به ویلیام خیره شده بود …
ویلیام نفسشو محکم بیرون فرستاد و به طرفم قدم برداشت …
قالی رو دور زد و بهم که رسید ، با گرفتن مچ دستم گفت :

_ خودم میبرمت جنگل …
بیا بریم … .

هنوز همونطور ساکت و با بغض به کارن خیره بودم که عمو تامی گفت :

_ جنگل خطر داره پسرم …

ویلیام با صدای آرومی گفت :

_ میدونم بابا ، مواظبم …
خیالتون راحت …

در ادامه دستمو کشید و خطاب بهم گفت :

_ بریم آوین … .

نگاهمو از کارن گرفتم ، برگشتم و با ویلیام هم قدم شدم …
دستمو سفت گرفته بود …
می تونستم ساییده شدن دندوناشو به خوبی حس کنم …
اون چرا اینقدر جوش آورده بود؟! …
وقتی نه مامان و نه بابا ، آخری که نگاشون کردم هیچ اخمی روی صورتشون نبود و نگاهشون عادی بود …
پس چرا ویلیامی که هیچ نسبتی باهام نداشت اینقدر دلگیر و عصبی بود؟! … .
یکم ازشون دور نشده بودیم که صدای خاله آلیس رو شنیدم :

_ آوین ، وایسا … .

ویلیام ایستاد و منم کنارش ایستادم … .
خواستم بچرخم عقب که ویلیام دستمو فشرد و نزاشت برگردم اون طرف …
خاله خودشو نفس زنون بهمون رسوند و رو به رومون ایستاد …‌ .
چند تا نفس عمیق کشید و خیره تو چشمام گفت :

_ بابت رفتار کارن ببخش …
خودت که دیدی ، حالش خوب نبود …
سردرد داشت ، گرفت بخوابه که با جیغ تو سردردش بیشتر شد و یهو همچون عکس العملی نشون داد …
تو ببخش دخترم ! … .

غمگین لب باز کردم تا حرفی بزنم که ویلیام عصبی گفت :

_ خاله خیلی ببخشیدااا ولی این چیزی نیس که بشه بخشیدش …
کارن حق نداش هر طور باشه سر اوین داد بزنه …

خاله که با حرفای ویلیام بدجور خجالت زده شده بود ، با دلگیری لب باز کرد تا حرفی بزنه که ویلیام با صدایی که لحظه به لحظه داشت بلند و بلند تر میشد ، ادامه داد :

_ خیلی خودداری کردم دست روی کارن بلند نکنم خاله …
وگرنه خوب میدونستم چجوری با مُشتام سردردشو خوب کنم ! … .

خاله با نگاه بی نهایت ناراحتش به ویلیام زل زد که ویلیام نفسشو عصبی بیرون فرستاد و گفت :

_ با اجازه … .

دستمو کشید و از کنار خاله گذشتیم …
از خشم به نفس نفس افتاده بود …
مضطرب خیره به نیمرخش لب زدم :

+ اینقدر فشار رو خودت نیار ویلیام …

عصبی گفت :

_ اون خیلی گوه خورد صداشو واست بلند کرد …
زبونشو از حلقش میکشیدم بیرون ، متوجه میشد پسره ی احمقِ عقده ای ! … .

با استرس سر جام ایستادم ، با ایستادن من اونم وایستاد …
رو به روش وایستادم ، دستامو گذاشتم دو طرف صورتش و گفتم :

+ اروم باش ویلیام …
چیزی نشده که … .

با خشم لب زد :

_ چیزی نشده؟! …
هاااا؟! …

مضطرب خیره به چشمای قرمزش ، گفتم :

+ باشه ، حالا تو آروم باش …

یکم ساکت و خشمگین بهم زل زد …
یکدفعه سرشو جلو آورد و لباشو گذاشت رو لبام …
به باسنم چنگی زد و محکم فشارش داد …
بهت زده به چشمای بستش خیره شدم …
عصبی وار ، لبامو می بوسید و گاز میگرفت …
بی اختیار چشمام بسته شدن و شروع به بوسیدنِ لباش کردم … .
کم کم اونم ملایم منو بوسید …
دیگه مثه قبل عصبی نبود ، آروم شده بود ! … .

برای اولین بار طعم لبای خوش فرمشو چشیدم …
برای اولین بار … .
بعد از یک عمر حسرت و حرص خوردن …
بعد از کلی تو خماری موندن …
بالاخره ! … .
آروم سرشو عقب برد و بهم زل زد …
دستای من دو طرف صورتش بود و دستای اون روی باسنم …
با ناله اسمشو صدا کردم :

+ ویلیام … !

سرشو تو گودی گردنم فرو برد …
همونطور که لباش و نفسای داغش به پوست گردنم برخورد میکرد ، خمار لب زد :

_ جووون؟! … .

لبام از هم باز میشدن ولی چیزی جز آوایی نامفهوم ازشون در نمیومد … .
نتونستم بگم ! …
نتونستم بگم دوستت دارم …
برای هزارمین بار نتونستم … .
این شانسو هم از دست دادم ! … .
آه غلیظی کشیدم و لبامو رو هم فشردم … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 26

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
36 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Elena .
2 سال قبل

ساچ واوو🤤😂

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اولین نفر این پارتو خوندم😌
راستی ساری🤭
یه چی میگم کله م رو نکن
من جلد قبلیو وقت نکردم کامل بخونم فک کنم تا پارت ۱۳ خوندم و با دوتا پارت آخرش که ببینم چیشد 😂 ولی این یکیو دارم دنبال میکنم😂
راستی اصن خبری ازت نی
شاد پیام دادم ندیدی اصن
رمانمم نمیخونی فک کنما😂
آخه انتقادی ازش نمیکنی

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

خب چیکار کنم 😂 حوصله رمانی رو اصن نداشتم.
فک کنم رمان فلور رو هم نخوندم یا تو رماندونی رز مشکی چشمانت رو تا پارت ۵ خوندم بقیش رو نخوندم
اره خبری نی😂
منظورم اینه اصن چیزی نمیگی من کجام
من هفته ای یه پارت به زور میدم؟ 😐
من که هرروز پارت رو میزارم به جز روزایی که کلاس دارم و وقت نمیکنم و الان اون دوتا پارتی که گذاشتم هویجن یا خیارن؟ 😑

مها كيانى
2 سال قبل

سارا میشه راهنمایى کنى
توسایت ثبت نام کردم الان که میخوام کامنت بزارم میبینم دوباره باید ایمیل بزنم
چجوریه اصلا!؟

مهدیه
2 سال قبل

خب به واضحی معلومه که کارن کثافتهههههه
ای لاو ویلیام

Yeganeh
Yeganeh
2 سال قبل

Elena .
2 سال قبل

حالا اگه فهمیدی من با این مجموعه ای از مشکلات سعی میکنم پارت بزار هرروز و اگه یه روز نذاشته باشم سعی میکنم جبرانش کنم لطفا نگو کجایی چیکار میکنی 😕

رها
2 سال قبل

نوچ نوچ نوچ پس اقا ویلیام عاشق اوین شده درسته ؟
نمیدونم چرا ولی بنظرم کارن بهتره 😐

. 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑺𝒘𝒂𝒏 .
2 سال قبل

اوکی اتک خوبی بود=)

. 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑺𝒘𝒂𝒏 .
2 سال قبل

میشه بازم بگم؟! آخه توی پارت دوم نتیجه نگرفتم🥲
ادمین میخوام رمان بذارم
بیا کار مارو راه بنداز فدایت شوند🥲😅

🙃Rahajoooon
🙃Rahajoooon
2 سال قبل

جووون جوووون ویلیام رو عشقه بچم😂😂😏😏

🙃Rahajoooon
🙃Rahajoooon
2 سال قبل

باید از ایلیاد پرسید عملیات رو اون انجام داده😂😂😂😂

🙃Rahajoooon
🙃Rahajoooon
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

والا😂😂😂

👑Queen👑 🙂
2 سال قبل

وااااااااااعووووووووو 💃💃💃
لطفا بگه دوسش دارم اگه ولش کنه بره کلمو میکوبم به دیوار 😢😐
خیلی معرکه شده فصل ۴ خیلی هیجانی هه😃

🙃Rahajoooon
🙃Rahajoooon
2 سال قبل

هنوز تو فکرشی😂😂

z
z
2 سال قبل

سارا پارت بزار مُردم خو😢😂

z
z
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

آره من گفدم ویلیامو میخام سارا گف مال منه ایلیاد شوگر ددی تو😂💔
ینی انقد بخشندساااا

36
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x