* * * *
پامو محکم کوبوندم رو زمین و با لجبازی ، شاکی گفتم :
+ من میخوام برم تو جنگل ، دور بزنم …
خاله آلیس لبخندی زد و گفت :
_ آخه عروس خوشگلم ، جنگل خطر داره ! …
با اخم گفتم :
+ هر طور باشه ، من میخوام برم ،
در ادامه با جیغ گفتم :
+ توی جنگلللل ! …
یکهو کارن که روی گوشه ی قالی دراز کشیده بود و ساعد دستش روی چشماش بود ؛ عصبی رو زمین نشست و خیره بهم ، داد زد :
_ خفه شو آوییییین ! … .
مات زده بهش خیره شدم …
به چه حقی سرم داد زد؟! …
امروز مگه نیومده بودیم تفریح توی طبیعت؟! …
خب دلم پَر کشید برم توی جنگل ! …
چرا داد زد سرم؟! …
با چشمای اشکی و نم دارم بهش خیره شده بودم که ویلیام از جاش پا شد و با دستایی مشت شده ، رو به کارن غرید :
_ چرا داد زدی سرش؟! …
کارن کلافه دستی تو موهاش کشید و بی حوصله گفت :
_ خب داداش نمیبینی هی در گوش من …
ویلیام پرید بین حرفش و داد زد :
_ تو خیلی گوه خوردی سر آوین داد زدی ! …
سکوت بزرگی ایجاد شد …
کارن بهت زده به ویلیام خیره شده بود …
ویلیام نفسشو محکم بیرون فرستاد و به طرفم قدم برداشت …
قالی رو دور زد و بهم که رسید ، با گرفتن مچ دستم گفت :
_ خودم میبرمت جنگل …
بیا بریم … .
هنوز همونطور ساکت و با بغض به کارن خیره بودم که عمو تامی گفت :
_ جنگل خطر داره پسرم …
ویلیام با صدای آرومی گفت :
_ میدونم بابا ، مواظبم …
خیالتون راحت …
در ادامه دستمو کشید و خطاب بهم گفت :
_ بریم آوین … .
نگاهمو از کارن گرفتم ، برگشتم و با ویلیام هم قدم شدم …
دستمو سفت گرفته بود …
می تونستم ساییده شدن دندوناشو به خوبی حس کنم …
اون چرا اینقدر جوش آورده بود؟! …
وقتی نه مامان و نه بابا ، آخری که نگاشون کردم هیچ اخمی روی صورتشون نبود و نگاهشون عادی بود …
پس چرا ویلیامی که هیچ نسبتی باهام نداشت اینقدر دلگیر و عصبی بود؟! … .
یکم ازشون دور نشده بودیم که صدای خاله آلیس رو شنیدم :
_ آوین ، وایسا … .
ویلیام ایستاد و منم کنارش ایستادم … .
خواستم بچرخم عقب که ویلیام دستمو فشرد و نزاشت برگردم اون طرف …
خاله خودشو نفس زنون بهمون رسوند و رو به رومون ایستاد … .
چند تا نفس عمیق کشید و خیره تو چشمام گفت :
_ بابت رفتار کارن ببخش …
خودت که دیدی ، حالش خوب نبود …
سردرد داشت ، گرفت بخوابه که با جیغ تو سردردش بیشتر شد و یهو همچون عکس العملی نشون داد …
تو ببخش دخترم ! … .
غمگین لب باز کردم تا حرفی بزنم که ویلیام عصبی گفت :
_ خاله خیلی ببخشیدااا ولی این چیزی نیس که بشه بخشیدش …
کارن حق نداش هر طور باشه سر اوین داد بزنه …
خاله که با حرفای ویلیام بدجور خجالت زده شده بود ، با دلگیری لب باز کرد تا حرفی بزنه که ویلیام با صدایی که لحظه به لحظه داشت بلند و بلند تر میشد ، ادامه داد :
_ خیلی خودداری کردم دست روی کارن بلند نکنم خاله …
وگرنه خوب میدونستم چجوری با مُشتام سردردشو خوب کنم ! … .
خاله با نگاه بی نهایت ناراحتش به ویلیام زل زد که ویلیام نفسشو عصبی بیرون فرستاد و گفت :
_ با اجازه … .
دستمو کشید و از کنار خاله گذشتیم …
از خشم به نفس نفس افتاده بود …
مضطرب خیره به نیمرخش لب زدم :
+ اینقدر فشار رو خودت نیار ویلیام …
عصبی گفت :
_ اون خیلی گوه خورد صداشو واست بلند کرد …
زبونشو از حلقش میکشیدم بیرون ، متوجه میشد پسره ی احمقِ عقده ای ! … .
با استرس سر جام ایستادم ، با ایستادن من اونم وایستاد …
رو به روش وایستادم ، دستامو گذاشتم دو طرف صورتش و گفتم :
+ اروم باش ویلیام …
چیزی نشده که … .
با خشم لب زد :
_ چیزی نشده؟! …
هاااا؟! …
مضطرب خیره به چشمای قرمزش ، گفتم :
+ باشه ، حالا تو آروم باش …
یکم ساکت و خشمگین بهم زل زد …
یکدفعه سرشو جلو آورد و لباشو گذاشت رو لبام …
به باسنم چنگی زد و محکم فشارش داد …
بهت زده به چشمای بستش خیره شدم …
عصبی وار ، لبامو می بوسید و گاز میگرفت …
بی اختیار چشمام بسته شدن و شروع به بوسیدنِ لباش کردم … .
کم کم اونم ملایم منو بوسید …
دیگه مثه قبل عصبی نبود ، آروم شده بود ! … .
برای اولین بار طعم لبای خوش فرمشو چشیدم …
برای اولین بار … .
بعد از یک عمر حسرت و حرص خوردن …
بعد از کلی تو خماری موندن …
بالاخره ! … .
آروم سرشو عقب برد و بهم زل زد …
دستای من دو طرف صورتش بود و دستای اون روی باسنم …
با ناله اسمشو صدا کردم :
+ ویلیام … !
سرشو تو گودی گردنم فرو برد …
همونطور که لباش و نفسای داغش به پوست گردنم برخورد میکرد ، خمار لب زد :
_ جووون؟! … .
لبام از هم باز میشدن ولی چیزی جز آوایی نامفهوم ازشون در نمیومد … .
نتونستم بگم ! …
نتونستم بگم دوستت دارم …
برای هزارمین بار نتونستم … .
این شانسو هم از دست دادم ! … .
آه غلیظی کشیدم و لبامو رو هم فشردم … .
ساچ واوو🤤😂
😂😂😂😂🖕
اولین نفر این پارتو خوندم😌
راستی ساری🤭
یه چی میگم کله م رو نکن
من جلد قبلیو وقت نکردم کامل بخونم فک کنم تا پارت ۱۳ خوندم و با دوتا پارت آخرش که ببینم چیشد 😂 ولی این یکیو دارم دنبال میکنم😂
راستی اصن خبری ازت نی
شاد پیام دادم ندیدی اصن
رمانمم نمیخونی فک کنما😂
آخه انتقادی ازش نمیکنی
افرین 👏😂
خسته نباشی دلاور 😑 قهرم اصلا باو …
از من خبری نی؟!😳🤥
خودتو چرا نمیگی که کلا ما رو فراموش کردی و هفته ای یه بارم به زور رمان میدی ! …😑😑😑
خب چیکار کنم 😂 حوصله رمانی رو اصن نداشتم.
فک کنم رمان فلور رو هم نخوندم یا تو رماندونی رز مشکی چشمانت رو تا پارت ۵ خوندم بقیش رو نخوندم
اره خبری نی😂
منظورم اینه اصن چیزی نمیگی من کجام
من هفته ای یه پارت به زور میدم؟ 😐
من که هرروز پارت رو میزارم به جز روزایی که کلاس دارم و وقت نمیکنم و الان اون دوتا پارتی که گذاشتم هویجن یا خیارن؟ 😑
الکی واسه من شر نگو الن …
تو اصلا معلومه چیکار میکنی؟! … کجایی؟! …
هاااا؟! …
اینقدر دیییر پارت میدی فراموشم شده اصلا موضوعش چی بود …
بعله اون دو تا پارتو هم خوندم ولی سعی کن منظم پارت بزاری تا اعصاب نداشته ی منو به وجد نیاری 😑👊
سارا میشه راهنمایى کنى
توسایت ثبت نام کردم الان که میخوام کامنت بزارم میبینم دوباره باید ایمیل بزنم
چجوریه اصلا!؟
نمیدونم والا … نباید اینطور شه ! … .
خب به واضحی معلومه که کارن کثافتهههههه
ای لاو ویلیام
😂😂😂🤘
…
حالا اگه فهمیدی من با این مجموعه ای از مشکلات سعی میکنم پارت بزار هرروز و اگه یه روز نذاشته باشم سعی میکنم جبرانش کنم لطفا نگو کجایی چیکار میکنی 😕
اوکی 🚶♀️🤐
نوچ نوچ نوچ پس اقا ویلیام عاشق اوین شده درسته ؟
نمیدونم چرا ولی بنظرم کارن بهتره 😐
اوکی اتک خوبی بود=)
میشه بازم بگم؟! آخه توی پارت دوم نتیجه نگرفتم🥲
ادمین میخوام رمان بذارم
بیا کار مارو راه بنداز فدایت شوند🥲😅
جووون جوووون ویلیام رو عشقه بچم😂😂😏😏
😂😂😂اره دیگه
باید از ایلیاد پرسید عملیات رو اون انجام داده😂😂😂😂
😬😬😬رهاااااا …
دهنت سرویس دختر 🤦♀️😑😂
والا😂😂😂
نوچ نوچ نوچ😬😬😬😂
وااااااااااعووووووووو 💃💃💃
لطفا بگه دوسش دارم اگه ولش کنه بره کلمو میکوبم به دیوار 😢😐
خیلی معرکه شده فصل ۴ خیلی هیجانی هه😃
😅اره ، من که قبلا هم گفتم …
فصل چهار خیلی بهتره 😉😍
هنوز تو فکرشی😂😂
سارا پارت بزار مُردم خو😢😂
بریم واسه پارت بعد …😎
😂کجای این عشقه خو؟! …
وحشی جذاب خوبه …
مثه ایلیاد و تامی 😍😍
اما این یه وحشی پفیوزِ😒🤐
بعدشم … ویلیام از همه ی اینا وحشی تره !😈
هنوز طوری نشده که عصبانیتشو ببینین وگرنه …🤤😈😈😈😈🔪🔞
😂😂😂برو بابا …
به یکی از بچه ها ایلیاد رو به عنوان شوگر ددی دادم …
حالا تو هم یا تامی یا افشین رو به عنوان شوگر ددی ور دار …
من خیلی بخشندم 😢😌
البته این بخشندگی روی ویلیام صِدق نمیکنه 😌😎😂
هنوز عکس لامصبشو نزاشتم …
بزارم ، کف میکنید 😏😌😂
😂😂😂اوکی تو بشو هووی من 😓😂
آره من گفدم ویلیامو میخام سارا گف مال منه ایلیاد شوگر ددی تو😂💔
ینی انقد بخشندساااا
بعله 😌😂
😂😂😂زیاد تو فکر نباش عشقم …
گذشته رفته دیگه 🙄🚶♀️🖐😂
😂😂😂😂خودمم نمیدونم …
من حتی دلیل اینکه توی پارت اول رمان مال من باش ، چرا افشین اونطور با سارا دعوا کرد رو هم نمیدونم 🙄🤗😂
نووووچ ، گوناه دالم😢😌