خندیدم.راستش بد فکری هم نبود چون من هم در مورد اون تاحدودی کنجکاو بودم واسه همین به قول خودش واسه این در به اون در بشه پرسیدم:
-باشه! خب…دوست دختر داری!؟
دستهاش رو تو جیبهای شلوار جین آبی رنگ فرو برد و جواب داد:
-حدودا دو ماهی میشه کات کردیم! میشه دقیقاااا اون روزی که اومدم کافه و تورو دیدم!
ابروهام رو دادم بالا و گفتم:
-آهاااا ! پس مربوط به اون روزه…
به ظاهرش نمیخورد از این جدایی ناراحت باشه چون وقتی درموردش حرف میزد اصلا قیافه اش شبیه به کسی که ناراحت شده نیمخورد:
-آره…همون روز…بعداز دو سال! دیگه به درد هم نمیخورم.
نه البته حرفمو پس میگیرم.
به درد هم نمیخوردیم جمله ی مناسبی نیست
ما فهمیدیم که دیگه مناسب هم نیستیم!
بند دوربین رو روی دوشم انداختم و پرسیدم:
-چرا آدم با دل خوش و حال خوب با یه نفر وارد رابطه میشه و بعد از دوسال به این نتیجه میرسه دیگه اون شخص مناسبش نیست!؟
چون این رو پرسیدم ساکت شد.
لبهاش رو که رنگ روشنی داشتن روی هم مالید و بعد از یکی دو دقیقه گفت:
-خب…داستان داشت و داستان این بود که پسرعموی آیلین یهو اومد خواستگاریش…
اومدن خواستگاری کردن پیشنهاد زندگی تو لندن بهش دادن و خب…
آیلین هم انتخاب کرد.
زندگس با پسرعمو تو لندن!
تو بودی انتخاب نمیکردی اونو !؟
گرچه به شوخی اینو پرسید اما من خیلی جدی جواب دادم:
-نه! من تورو انتخاب میکردم!
وای سوفی باز از دست رفت😡😡
اینطور که معلومه سوفیا و امیرحسین بهم میرسن و یاسین بدبخت اونا رو باهم میبینه و شکست عشقی میخوره
چیش من که گفتم اقا یاسین میاد اینا رو می بینه بر می گرده توی راه تصادف می کنه حافظه از دست میده و کلی جریان که با سوگند روی هم میریزه و از این حرفا
دیگه حالم داره بهم میخوره
خودم پایان رمان رو اونجوری ک دوس دارم تصور میکنم و دیگه نمیخونمش😑😑😑😑🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
وااییی خدا تا کجاا رفتی تو😂😂🤭
اگر اینطوری بشه که یه ذره هم بدرد نمیخوره:/ خیلی آبکی میشه رمانه پس الکی اینا رو تصور نکن…
جون مامانت خوب بنویس اههههههه عن شو در اوردییی
خدایاااا
این رمان نویس ها چرا انقدر بی رحم هستن ؟
یکم مراعات قلب و دل خواننده رو بکنید . خب آدم وقتی این ها رو می خوانه قلبش سنگی میشه …😢😢😢😢😢😢
اونوقت میگن چرا دپرسی !
اگر پایان این داستان رو درست نکنید و سوفیا و یاسین با هم س.ک.س نداشته باشن ، من دق می کنم و به این رمان به جای نمره ۵ ، نمره منفی ۵ میدم .
چون تا اینجا هم خیلی فشار روحی روم بوده .
عاجزانه تقاضا دارم که پایانش رو درست کنیم و اون طور که عرض کردم بزارید .
از ته دل خواهش می کنم …🙏🏻😔😔😔
من یک خواننده هستم و مطمئن هستم قطعااااا نظر کاربران دیگر هم همینه …. لطفا درستش کنید .🙏🏻🙏🏻🙏🏻😔😔💕💕💕 و آن وقت ببینید که این رمان چطور می ترکونه
اه اه اه مسخره ها کاشکی خاله زنگ میزد میگف یاسسن داره میاد اه اه به درد نخور شده دیگه😖
جون مادرت خرابش نکن
تروخدااااااااااااااا به هم برسن 🥲
از سوفی بدم میاد حیفففففف یاسین ولی بایدبه یاسین برسه
نمیخوامممممممممممممم🥲🔪🚶🏼♀️ من همه این رمان و تو سه روز خوندم هر روز چک میکنم جدید بیاد 😢
یه چیزی …
اگر از سوفیا بدت میاد لطفا برو پارت های اول رو بخوان تا ببینی یاسین قبلا خیلی عوضی بوده … حالا الانش رو که آدم شده کاری ندارم .🤔
ولی تا حدودی راست میگی ، چون سوفیا نباید توی بهترین موقعیت اون پیشنهاد فوق مسخره رو میداد.
هر دو تا شون گذشته نه چندان درخشانی داشتند ، اما همونطور که گفتم مثل اینکه آدم شدن …
اما در آخر باید ببینی آخرش چه چیز بد تر از الانی در انتظارشونه🤦🏼♀️
نه خوندم همشو خب یاسین گفته عاشقش بوده که این کارو کرده من از همون اول خوشم میومد از رفتار های یاسین 🙁👌🏻
ولی واقعا سوفیا چرا اینجوریه سریع دل میبنده
بی صبرانه منتظرم سریع تمام بشه
نمیدونم ، ولی من کلا از کسایی که سر به سر دخترا میذارن خوشم نمیاد .😄
البته اون اولای رمان بود .
الان ماجرا فرق می کنه .
من دیگه نمی خونم واقعا چرت شده
سلام و خسته نباشید
لطفا سریعا قبل از اینکه رمان زیباتون از دست بره طبق نظرات کاربران ادامه اش رو به بهترین شکل ادامه اش بدید . 😊
البته که شما تا اینجا بی نظیر بودن این رمان رو ثابت کردید . به جز جاهایی که
یاسین یا سوفیا با کس دیگه ای بودن که من شخصا از این قسمت ها اصلا خوشم نیومد و به نظرم با حذف این قسمت ها ، یا حداقل سطحی تموم کردنشون میتونیم حس و حال و تاثیر گذاری بیشتری روی خواننده داشته باشیم .
ممنون از رمان زیباتون 💝
لطفا سریعتر پارت بعدی رو بگذارید .
اگر همینطوری پیش بره خب رمان طرفدار هاش رو از دست میده …..
درسته ، لطفا سریع تر پارت ها رو بذاااار
ما گناه داریم .🙁
چند روز طول میکشه که پارت جدید بزارید؟؟؟؟
ادمین لطفا جواب بده🤦🏻♀️