توی تاریکی به سختی تونستم صورتشو ببینم
چشماش بسته بود و انگار خواب بود
دوباره مچم رو کشید جوری که محکم روی سینه اش افتادم
تند تند نفس میکشیدم و دنبال راهی برای فرار بودم
کنار گوشم زمزمه کرد
_ آره من قاتلم
تن صداش وحشتمو هزار برابر کرد
دست آزادمو روی دهنم فشار دادم تا جیغ نزنم
معلوم بود داشت خواب میدید
باید خودمو از دستش خلاص میکردم
به سختی مچمو از دستش بیرون کشیدم و خودمو توی تخت پرت کردم
مثل گنجشکی بی پناه زیر لحاف میلرزیدم
سعی کردم به چیزی فکر نکنم تا خوابم ببره …
« آب دوش رو باز کردم
لباسامو درآوردم مطمئن شدم در قفله
با ضربه ی محکمی در باز شد
آرمین با همون استایل دست در جیب اومد داخل
_ چطوره اولین شب عروسیمونو توی حمام بگذرونیم»
جیغ بلندی زدم و هراسون از خواب پریدم
خودمو از تخت پایین انداختم و درحالی که هنوزم جیغ میزدم و وسط اتاق میدویدم
نمیفهمیدم کجام و دارم چیکار میکنم
همزمان صدای شکستن شیشه توی فضای اتاق پیچید
وحشت زده برق رو روشن کردم
آرمین با صورتی غضبناک و چشمای سرخ و دست زخمی کنار پنجره ایستاده بود
صدای فریادش منو از جا پروند
_ من کشتمش!
شوک زده از خوابی که دیده بودم و آرمین که الان رو به روم بود به موهای آشفته ام چنگ زدم
تازه یادم اومد که من کجام و اینجا کجاست!
با دیدن خونی که از دست آرمین میچکید ناخواسته جیغ زدم
با شنیدن صدای جیغم انگار جری تر شد
با دستای مشت شده به طرفم اومد
از روی تخت پریدم سمت دیگه
آرمین همونجا موند و دنبالم نیومد
جوری که حس میکردم هنوز خوابه و روح توی تنش نیست و کاراش غیر ارادیه
کتاب ها و وسایل روی میز رو پایین ریخت
انگار دنبال یکی میگشت تا مشتشو به صورتش بکوبه
سرم داشت میترکید
بسته ی لاوندر خشک شده رو از وسایلم بیرون کشیدم و به طرف آشپزخونه دویدم تا دم کنم
اما هیچی پیدا نکردم و مجبور شدم برگردم تو اتاق
آرمین کل وسایل کشوی میز رو بیرون ریخته بود و داشت غر میزد
_ این قرص لعنتی من کجاست!
کنارش وسط اتاق زانو زدم
با یه دستم سرمو فشار دادم و با دست دیگه دنبال قرصی که میخواست گشتم
یدونه درآوردم و با بطری آب دادم دستش
قرص رو خورد و بطریش رو پرت کرد نفهمیدم به چی برخورد کرد ولی صدای بدی داد
اونقدر حالم خراب بود که نفهميدم چطور همونجا کف اتاق پهن شدم و چشمامو بستم
حس کردم آرمین هم کنارم روی زمین افتاد
اما نای اینو نداشتم که چشمامو باز کنم
طولی نکشید که همونجا بیهوش شدم
با حس نور شدیدی که به صورتم میخورد چشمها و صورتمو جمع کردم
کش و قوسی به بدنم دادم و با پشت دستم پلکامو ماساژ دادم
معمولاً بعد از کابوس تا صبح خوابم نمیبرد و مجبور میشدم بیدار بمونم
چه اتفاقی افتاده بود که من بعد از کابوس دوباره خوابم برده اونم اینقدر عمیق و آروم؟
در صورتی که حتی دیشب نتونسته بودم دم کرده هم بخورم!
حس کردم سرم رو به جای بالش روی یه چیز سفت گذاشتم
با چشمای بسته دستامو حرکت دادم
لای پلکامو باز کردم تا ببینم کجام
اولین چیزی که چشمم بهش افتاد دوتا چشم مشکی نافذ بود
و بعد ابروهای گره کرده و صورت آشنا
شوک زده کاملتر سرمو چرخوندم
درحالی که کف اتاق ولو شده بودم سرم روی سینه ی آرمین بود!!
مثل برق از جا پریدم
تند تند نفس کشیدم و طلبکارانه دستمو به کمرم زدم
_ تو به چه حقی منو بغل کردی؟
د