رمان شاهزاده قلبم پارت 38

4.4
(5)
آرژان😈💜

ــ عه؟! واقعا!

سرمو بالا آوردمو آرژانو دیدم …
توهم زده بودم …

فوری ازش جدا شدمو رفتم سمت آراشید

پوزخندی زد و گفت:

ــ مگه نمیبینی خوابیده؟!
ساعت دوازده شبه بیا غذاتو بخور
بعدشم به جای آراشید میای زیر من …

یه چیزی مث خنجر تو گلوم فرو میرفت …
از فکر اینکه قراره دوباره زیر اون باشم گریم گرفت و قطره اشکی رو گونم چکید

همونطور که اون قدم به قدم نزدیکم میشد من ازش دور تر میشدم و به عقب میرفتم تا آخرش رسیدم به کمد

دستمو گرفت و کشوندم دنبال خودش تو همون اتاق لعنتی …

حولم داد تو اتاق و درو قفل کرد

ــ بترمگ اینجا غذا بخور

صندلی میز آرایشی که اونجا بودو واسم کشید بیرون و بشقابو گذاشت رو میز

+نمیخورم

اومد جلو و یقمو تو دستش گرفت

ــ میخوری بعدشم میری کپه مرگتو میذاری تا کارتو نساختم

من کسی نبودم که کم بیارم … نمیتونستم بیشتر از این تحمل کنم

محکم و عصبی بشقابو حول دادم ، افتاد زمین و داد زدم

+گفتم نمیخورم

نگاهی به بشقاب انداخت و پرتم کرد رو تخت …
نه…
جون نداشتم..!

ــ گفته بودم بعد اینکه غذاتو خوردی میری کپه مرگتو میذاری وگرنه کارتو میسازم …

با هق هق گفتم:

+نه نه نه نمیخواااام ولم کن
آراشیییییید کمک

هرچی تقلا میکردم نمیتونستم از دستش در برم …

محکم دستامو گرفت و با یه طناب مشکی به لبه های آهنی بالای تخت بستشون

برای بار آخر التماسش کردم

+تورو خدا آرژااااان قول میدم حرفتو گوش کنم جون هرکی دوس داری …

خواستم بقیه حرفمو بزنم که چشاشو به چشام دوخت و موهامو محکم کشید که جیغم در اومد

با عصبانیت داد زد:

ــ قسم جون کسی که دوسش دارمو نخور
فهمیدی؟!

با گریه تیکه ، تیکه گفتم:

+آ..آره ..و..ولم…کن

موهامو ول کرد و پاهامم بست …
خدایا چه غلطی کرده بودم که خودم نمیدونستم!؟

صدای آراشید از پشت در اومد :

ــ آرژااان ولش کن کشتیش بخداااا
درو باز کن آرژااان

بدون توجه به حرفاش یه شلنگ مشکی از تو کمد در آورد و بردش سمت وان و وصلش کرد به شیر آب

با عجز چشامو بستم و گریه کردم

با عصبانیت شدیدی که تو صداش موج میزد از پشت در گفت:

ــ آرژان درو باز کن
باز کن این درو

آرژان ــ آراشید گمشو اون طرف تا دخلشو نیاوردم گمشووووو

آبو باز کرد و شلنگو گرفت تو صورتم ..
حس خفگی بهم دس داد انگار انداخته بودنم تو یه قفس و ولم کرده بودن تو آب …

نفسم بند اومده بود…
داشتم نفسای آخرو میکشیدم که آبو قطع کرد

ــ دفه دیگه داد بزنی ، عصبی زر زر کنی ، پَسَم بزنی نا فرمانی کنی یا هر گوه دیگه ای بخوری من میدونم و تو
فهمیدی؟!

چیزی نگفتم …
با داد گفت:

ــ فهمیدی یا نه؟!

+آ..آر..آره

نفسم بالا نمیومد …
نگاهی بهم انداخت و درو باز کرد
همون لحظه آراشید یقشو تو مشتش گرفت و غرید

آراشید ــ چیکار کردی؟!
مگه نگفتم مریضه؟! هااان؟!

آرژان ــ صدا تو واسه من نبر بالا

محکم دست آراشیدو از یقش جدا کرد و رفت بیرون …

بدو بدو اومد داخل و دستامو باز کرد
با نگرانی پرسید

ــ حالت خوبه؟!

داشتم هق هق میکردم و نمیتونستم هیچ جوابی بدم
به نظر خودش الان حالم چطور بود؟!

ــ بیا لباساتو عوض کنم برات

با تموم سختی که داشت لب باز کردمو گفتم:

+ن..نمیخوام… برو بیرون تا .. تا لباس ..بپوشم

نمیخواستم اونم تنمو ببینه
من فقد برای آرسام بودم نه هیچکس دیگه ای

ــ اخه…
+برو بیرون .. لطفا

بیرون رفت و من به سختی لباسایی که تو کمد بود رو برداشتم و پوشیدم

سینه هام و ران پام کبود شده بودن
با دیدن وضع خودم برای هزارمین بار آرزوی مرگ برای خودم و شاهین کردم …

لنگ لنگان رفتم سمت در و بازش کردم …
آراشید هنوز جلوی در بود
اومد جلو و گفت:

ــ میشه کمکت کنم؟!

هر چقد این با شعور و اقا بود آرژان عوضی بود

دستمو سمتش دراز کردمو گذاشتم بغلم کنه …
بردم تو اتاق خودش و تا صب پرستاریمو کرد …

آراشید🥺😌♥

آرژان ــ آراشید این جنده کجاس؟!

با شنیدن صدای نحسش اخمام تو هم رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان غثیان

  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست…
رمان کامل

دانلود رمان سدم

    خلاصه: سامین یک آقازاده‌ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه‌نویس توانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامین مهرابی…
رمان کامل

دانلود رمان طعم جنون

💚 خلاصه: نیاز با مدرک هتلداری در هتل بزرگی در تهران مشغول بکار میشود. او بصورت موقت تا زمانی که صاحب هتل که پسر…
رمان کامل

دانلود رمان قلب دیوار

    خلاصه: پری که در آستانه ۳۲سالگی در یک رابطه‌ی بی‌ سروته و عشقی ده ساله گرفتار شده، تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yaganeh
2 سال قبل

دلویننننننننننن
الان میام براتتتتتت
دارم از عصبانیت می ترکممممم
عاقا آدرس خونه این دلوین کجاسسسسس ؟؟؟؟

atena
پاسخ به  Yaganeh
2 سال قبل

تو هنوز یاد نگرفتی اسمش فلور هست😂😂

Yeganeh
پاسخ به  atena
2 سال قبل

😂😂😅😅 😅😅
آخه نوشتی دلوین منم اصلا دیگه به کامنت ها دقت نکردم حواسم نبود که فلور صدات می کنن

Yeganeh
پاسخ به  atena
2 سال قبل

چیکار به سارا داری چرا میخوای سارا رو بدبخت کنی آخه ؟ 🍃😂😆🤔

پاسخ به  Yeganeh
2 سال قبل

😂😂😂قربون ناراحتیت عشقم …
توجه نکن تو مال خودمی اصلا😊😂

atena
2 سال قبل

مگ ارسام نیومد من رد دادم

پاسخ به  atena
2 سال قبل

چه ضد حال بدیییی😭😭😭

2 سال قبل

اهاااا حالا حال منو درک میکنی که رو ارسلان یه زمانی کراش بودم و بقیه نمی خواستنش؟!😭

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x