جیغ بنفشی میکشم و به سمت اتاقم میدوم
پتو را کنار میزنم و با دیدن جنازه موشی که خونش رویش بالشتم ریخته به دیوار پشت سرم تکیه میدهم ، ارام سر میخوردم و تا خود صبح بی صدا گریه میکنم
چشمانم از بی خوابی به قرمزی میزند
دل از آینه میکنم و رژ لبم را در استند لوازم ارایشی ام میگذارم
به حیاط میروم تا کمی مرتبش کنم
اول از همه آب حوض را عوض میکنم و برگ های کنارش را داخل نایلون می اندازم
ــ آدا؟!
هینی میکشم و دست روی قلبم میگذارم
برمیگردم و با دیدن چهره مهربان خانمی ، نفسم را آسوده بیرون میدهم
+وای ترسوندید منو
لبخند غریبی میزند و بغلم میکند
با بهت کمی از او فاصله میگیرم
کنجکاو نگاهش میکنم که میگوید:
ــ یادِ .. یادِ خواهر زادم افتادم بغلت کردم
ببخشید اگه ترسوندمت
+شما کی هستین؟
دستم را میگیرد و مرا لبه حوض مینشاند
ــ شوهرم سرایدار اینجاست ، اون خونه ته حیاطم لطف کردن دادن به ما
آقا کم میان تو این خونه باغ ، میترسیدیم گلا پژمرده بشن و درختا خشک …
آهی میکشد و نگاهش را به زمین میدوزد
ــ بعد اینکه پدر و مادر آقا فوت شدن ، مادر بزرگشون ازمون خواستن ما هم بریم یه جای دیگه
ولی ؛ به خاطر همین حیاط هم که شده قانعش کردیم که بمونیم
پدر و مادر آرماند فوت شدند؟
برایم غیر قابل باور است اما دیگر ادامه نمیدهم
قطعا هیچکس نمیخواهد مسائل شخصی اش را دیگران بفهمند
+روحشون شاد
اسمتون چیه؟
ــ من جولیانم و شوهرم الکساندر
البته …
یه پسر کوچولو هم داریم به اسم مسیح
لبخندی روی لبهایم مینشیند
همان لحظه گوشی اش شروع به زنگ خوردن میکند
با ببخشیدی به سمت ته حیاط میرود و من تازه نگاهم به خانه کوچکی که ته حیاط است میافتد
در این یک هفته ای که گذشته باز هم کسی سعی در اذیت کردنم دارد ، هر شب تا صبح بی خوابی میکشم و روزها میخوابم
ــ ای بابا
پاشو دیگه خاله دوستات پدر ما رو در آوردن
دستانش را از روی شانه ام پس میزنم و قبل از اینکه بخواهم حرف هایش را هضم کنم با صدای خوابالویی میگویم:
+چی میگی مسیحا بذار بخوابم
پوفی میکشد و از اتاق بیرون میرود
با حس دستان کسی زیر زانو ها و گردنم چشمانم را باز میکنم و قیافه اخموی آرماند را میبینم
ــ چه عجب!
افتخار دادی یه نگاهی به این دنیا بندازی
خمیازه ای میکشم و دستانم را دور گردنش حلقه میکنم
+این خونه جن داره آرماند
شبا نمیتونم بخوابم
میخندد و روی زمین میگذارتم
دستم را به کمد میگیرم تا تعادلم را حفظ کنم
ــ زود بپوش بریم کلونیا و جاستین آمپر چسبوندن
از اتاق بیرون میرود
هودی تابستانی ام را میپوشم و از خانه بیرون میروم
دستی برای مسیحا تکان میدهم و بلند میگویم:
+میای باهامون؟
ــ نه خاله با دوستام قراره برم دریاچه
به محض اینکه از حیاط خانه باغ بیرون میروم با چهره درهم استین و کلونیا رو به رو میشوم
کلونیا ــ معلوم هست چه غلطی میکنی سه ساعته منتظریم؟
اخم میکنم ، حق نداشت جلوی جمع اینطور با من صحبت کند
+به تو ربطی داره؟
رزالین ــ بسه دیگه
آدا بیا با من بریم
نگاه از کلونیا میگیرم و به سمت موتور رزالین میروم
ترکش مینشینم و کلاه کاسکت را روی سرم میگذارم
*****
+آدرین بیا واسم تاب ببند
چشمهایش را ریز کرد و نگاهش را میان نیش تا بناگوش باز شده ام و چشمان پر از خواهشم رد و بدل میکند
قهقهه ای میزند و دست کلونیا را میگیرد
او را به طرف درخت میبرد و میگوید:
ــ بیا یه کمکی بده واسه دختر عمت تاب ببندیم
عینهو بچه هایی که بهشون شکلات و لواشک دادی ذوق کرده
کلونیا نگاه کذایی بهم انداخت و ناچار سری تکون داد
کلونیا ــ آدرین اگه دارم کمکت میکنم فقد واس خاطر سامانتاس
دهن کجی میکنم و در بغل رزالین لم میدهم
رزالین ــ خبراییه بین تو و کلونیا؟!
با چشمهایی که کم مانده از حدقه بیرون بزند به سمتشان برمیگردم
سامانتا ــ زبونتو گاز بگیر!
اون فقط میخواد آدا رو اذیت کنه
کرمشه بچم
هر سه ریز میخندیم و کمی بعد آرماند به جمعمان میپیوندد ، تا خوراکی هایمان را میخوریم کار بستن تاب هم تمام شده
در تمام مدتی که روی تاب نشسته ام نگاه خیره کلونیا را روی خودم حس میکنم
در چشمانم زل زده و هر کاری میکنم نگاهش را از رویم بر نمیدارد
کلافه پوفی میکشم:
+کور بشه اون چشمات که هیزی ازش میباره!
هیز بدبخت
زرالین که حرف هایم را میشنود از خنده سرخ میشود
+دروغ میگم مگه؟
****
(کلونیا)
ــ اذیتش نکن
چشماشو نگا کن قرمز شدن
خیره نگاهش میکنم
معلوم است شب خوبی نداشته
پوزخندی میزنم و رو به آرماند میگویم:
+نباید میومد
هرکی ندونه تو یکی خوب میدونی؛از اون و خونوادش دل خوشی ندارم
(شاهارا)
چشمان خیس از اشکش را پاک میکنم و دستم را روی شکمش میگذارم
+الان ماساژ میدم خوب میشی
کیسه آب گرم را کنارش میگذارم و دست آزادم را در موهایش فرو میبرم
ــ باید برم دکتر
هر وقت پریود میشم بیست روز تمام تو اون شرایطم و دل دردم شدیده
لبخندی به رویش میزنم و کنارش دراز میکشم
+یکم بهتر شی میریم دکتر
خودتو نگران نکن به خاطر سنته
سرش را روی بازویم میگذارد و دوباره دستم را زیر شکمش میگذارد
ــ تو یکی دیگه واسه من سن سن نکنااا!
17 سال کمه مگه؟
بوسه ای روی لبهایش مینشانم
+بعضی وقتا که بهت فکر میکنم ؛ میبینم خیلی گناه داری
منو دو سال تمام تحمل کردی ، با همه بد و خوبم ساختی …
سه لام
رمانتُ میدوصتم.
فقط بگو اگه پارت گذاریت مرتبه و مشخص؛دنبال کنمش!🤨😅
سلام شما رمانی نوشتی؟
مسامحه:))⚡
ینی چ؟
متن نوشتاریت جالبه و تا حالا رمان اینجوری نخونده بودم، میشه بدونم چن سالته؟
فلور مح تورو میدونستم عقشی
با محمدامین بودم
میدونی تو سنشو؟
😂👌🏻
نح با توجه به رمانش نباید سارا باشح🚶🏻♀️💔
خیلی بدع یع نفر بی خبر از همه جا حرف الکی بزنع.!
من یه مدت بدون کامنت دادن رمانای این سایتو دنبال می کردم؛بعد رفتم توو تلگرام و با قادرخان حرف زدم تا رمانمو بزارم…..
کسی ب اسم سارا هم نمی شناسم.
پس لطفا الکی حرف درست نکنین پشت سر ادم.!!!
عز خودتون بپرسید؛من اهل دروغ نیستم و از قضاوت شدنم خوشم نمیاد!!!
کاری ک شما کردید؛؛؛،،،
بندع ۱۹ سالمع..
نه تهمت زدم بت ن قضاوتت کردم، فقط سنتو پرسیدم….
ارع ابجی؛با شما نبودم با harlot خانوم بودم..
ب خودت نگیریااا😅💔
اسم داره اسش فلوره
ازین ب بهدم ببین پیام کیو داری ریپ میزنی
و اینکه کسیو که نمیشناسم ارزشی نداره که باحرفش غمباد بگیرم(یا به قول تو ب خودم بگیرم
بهرحااال وللللش🙂
رمانتو بزار داوش
😂اما ریپ ب پی ام همون فلور خانوم بود…
!!!!!؛
برا من اس خودم روشه
رو پیامت
عذرمیخوام🙏💔
مهم نی تو فرق سر جفتمون
🖤
دیدین بم گف جنده؟🥺🤣😂😂🔪😐harlot خانوم چ صیغه ایه برادر!🤨😂😐
اسمتو نمیدونستم خانومی:\
اوکی حالا آشتی؟🥲
من با کسی قهر نبودم کع بخوام اشتی کنم!!
اوکی به چپ و راستم😐😂
وقتی یع دختر با تمومع پاکی هاش ، قدر خودشو و اسمشو نمیدونع و میاد اسمشو میزارع____ نباید توقع داشتع باشع جنسای مذکر با احترام خطابش کنن!!!
مشکلی نی اصن !
مح شوخی کردم
ع ممد! اومده ت سایت!😎😂🤘🏻
مرص ، پارت گذاریم ک …😂😂😂
گوشیم خرابه یه مدت با گوشی خواهرم کار میکنم
کار و بارم اوکی شه دوباره پارت میذارم ممد
میشناسیش؟ 😂
این سولی کجاست؟
بیاد ببینم ادبش میتونم بکنم یا نه😂
😂😂دهن سرویس..
چرا چرت میگیع؟؟
من ک کاری با النا ندارم./
پی امتو پاکیدم..نبینم دیگه از این حرفا بزنی!!😐😑🦗
چرا پارت بعدی رو نمیزاری
گوشیم خرابه درگیر خرید هستم 🥺😂🥲
امشب مینویسم احتمالا میذارمش
نمیشناسم هیچ کدومو😂
نیستش گلی
من کلا فاز دپ نمیتونم بردارم 🙃
سلیقه ها فرق میکنه
تو اونارو رو دوست داری و سبکی که دوست داری فرق داره و برای منم با تو فرق داره
نه تا ۲۵
دوشنبه علوم خاک برسر
ما قرآن ، املا ، فارسی ، ریاضی، تفکر ، دینی ، علوم ، زبان ، اجتماعی ، انشا، عربی
ب جون خودت🧤
😐چون قضاوت بی دلیل میکنی عاجی..
میخوای دیگه اصن چتم نکنم تا حیالت راحت شه؟؟؟////
نمیدونم چرا یکی اسمتو خوندم این تو ذهنم پلی شد
ممد نبودی ببینی خرمشهر آزاد گشته 😂
ممد چرا غیبیدی
اجی مجی لا ترجی ممدی ظاهر شو
دوستتون گفتن روتون غیرت دارن؛؛؛؛؛،،
ترجیح میدم دیگه چت نکنم؛)
عه
ممدی قهر نکن درو رو کسی باز نکن
نگاه شاعرم شدم
آیا من چیزی رو تایید کردم که برو؟
پس ببخشیدا بتمرگ همینجا😐😂
داوشم نرو دیگه🙃
به خدا میزنم دو شقه ت میکنما تا ۱۲ پیدات نشه😂
لطفا قضاوت بی مورد نکنین تا باز نخواید نازکشی کنین.
😐خیلی خیلی ببخشید ولی شما از کجا ابنقدر مطمعن درباره ی یه چیزی حرف میزنین؟؟
بنده مگع خرم ک بخوام خودمو جای کس دیگه ای قرار بدم؟؟
#قضاوت_فقط_کار_خداست
ن ولی سارا قهره با اعضای سایت گفدم شاید ت باشی
خ نکشتمت ک!
اونش دیگه ب من ربطی ندارع🚶🏿♂️🌵
نگرون نباش
من خودم احساس بکنم چیزی هست الن خونسرد نیستم😂
طرف با مولکول های آسفالت یکی میشه😂
حیح😂