رمان به تلخی حقیقت پارت 30

3.5
(4)

پنج تا ماشین سیاه رنگ دنبال هم …
زیادی مشکوک بود ولی وختی جون نیکلاس و بقیه افراد تو خطر باشه ، ما ام از همدیگه میپاشیم …

مامان و بابا با یه ماشین ، اریک و کارولین با یه ماشین ، جلوی همه اونا من و مارسل بودیم …
دوتا ماشین پر از اسلحه و افراد قوی …

با دست زدم رو داشبورد و عصبی گفتم:

+مارسل برو دیگه!

ــ مگه نمیبینی؟!
بیشتر از این برم تصادف میکنیم پلیسم میکشونیم دنبال خودمون

نوچی کردم و اسکارفمو کشیدم بالا …

بلخره رسیدیم …
حدود 50 نفر با لباسای سیاه …
مامان با دست به افرادش اشاره کرد برن داخل و بعد اونا بابا رفت تو و بعدشم خودش

اریک ــ مارسل و اریکا ، از در پشت برین زود باشین

مارسل دستمو گرفت و کشوندم دنبال خودش
با تمام توان دویدیم سمت در پشتی و بلخره رسیدیم …

دستشو گذاشت رو سینم و نگهم داشت
اسلحشو بی صدا از تو جیبش برداشت و به رو به رو اشاره کرد
یکی که سر تا پاش مثل نینجاها بود وایستاده بود جلوی در …

ماشه رو کشید و مخش له شد!

+اوووق! چقد حال بهم زن!

ــ الان وخت شوخی نیست اریکا بس کن

+شوخی نکردم که!

چشم غره وحشتناکی بهم رفت و دهنمو بستم …
با اسکارفی که رو صورتش بود بیشار ازش حساب میبردم …!
یه جورایی همه ترسناک شده بویم …!

رسیدیم به دری که میتونستیم ازش وارد عمارتبشیم و بازش کردیم

دستمو گذاشتم رو شونه مارسل و حولش دادم داخل …

+باید بریم پیش نیکلاس اونی ک…

داشتم بقیه حرفمو میزدم که دستی رو دهنمو گرفت و از پشت کشیده شدم
جیغ خفه ای کشیدم و نگامو به مارسل دوختم

ــ تو کی هستی؟!

سیاوش ــ ای کسافتا!
فک کردم نفوذی هستین!

دستشو شل کرد و تونستم نفس راحتی بکشم …

+وای سیا جوووون!

سیاوش ــ هییششش آرومتر دختر!
بیاین دنبالم

+نه نه …
من باید برم پیش نیکلاس

مارسل ــ سیاوش بیا

سری تکون داد و باهمدیگه رفتن …
پا تند کردم سمت اتاق نیکلاس و پهش زمین دیدمش …
نگران رفتم بالا سرش و سیلی به طرف راست صورتش زدم
به طرف چپم همینطور …

نبضش ، خیلی ضعیف بود ..
دستش سوخته بود و شیشه شراب پخش زمین …

با گریه گفتم

+نیکی پاشو …
نیکلاس مرگ من چشاتو وا کن

همون لحظه در با صدای بدی باز شد و یه نفر اومد داخل
تا به خودم بیام اسلحشو گرفت سمتم و صدای یه شلیک…
خون پاشید تو صورتم و با تعجب و نگرانی به کسی که کشته بودش خیره شد

+کارولین …
کارولین بیا نیکلاس نبضش ضعیفه یه کاری براش بکن …

اومد جلو و نبضشو کرفت
چن بار صداش زد ولی …

ــ باید ببریمش بیمارستان
دنبالم بیا

بین اون همه هیاهو فقد همینو کم داشتم …

دیگه صدای شلیک نمیومد …
و این نشون میداد یا کار ما تموم شده بود یا اونا

ــ چقدم سنگینه لامصب!

+سنگین نیست هیکلیه…

به هزار زور و زحمت بلخره رسیدیم به طبقه پایین
اریک یه لیوان اب قند جلوی دهن مامان گرفته بود و بابا نگران دورش میچرخید …

بابا ــ هیلدا ، خوبی؟!
منو نگا کن

رفتیم نزدیک تر ، دستش زخمی شده بود …

+م..مامان…
ت.تو زخم..زخمی شدی

مامان ــ ای بابا هیچی نیست نگران نباشین
….
🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شاه_مقصود

خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده…
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
32 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rayhane
2 سال قبل

مقصی

👊atena😎
2 سال قبل

کی کیرو زد من نفهمیدم حاجیییییی…

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

زود پس…
راستی حالت چطوره خوبی؟

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

فلور نبینم غمتو خاهر…
من فلور قبلی رو میخام شاداب و سرحال.

Helya
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

کیرو….😂

👊atena😎
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

بیشعووووووووووور…….

Helya
2 سال قبل

خوبه💖😄

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

والا تو شاد جواب نمیده
سارا چطولی

Darya
2 سال قبل

این پارت هم مثل همیشه عالی👌

Darya
2 سال قبل

راستی بچه ها سارا چرا پارت نمیذاره؟

Darya
پاسخ به  Darya
2 سال قبل

فلور به نظرت کی تو این دور و زمان حوصله داره همه مثل همیم بی حوصله و بی عصاب

پاسخ به  Darya
2 سال قبل

🤦‍♀️هعی …

🖤🖤 رز سیاه
2 سال قبل

عالی بود تند تر بنویس رمانت رو

🖤🖤 رز سیاه
2 سال قبل

که دارم از فضولی میمیرم

💙رز ابی 💙
2 سال قبل

عالی لطفا زود زود پارت بزار فلور جان

💙رز ابی 💙
پاسخ به  💙رز ابی 💙
2 سال قبل

یک پیام به سارا
(ببین سارا روحیتو از دست نده هیچ وقت طرفدارات رو هم از دست ندادی و نخواهی داد بقیه هم اگه بیان بهت حرف های بد زدن هم محل نده مثل بیوگرافیم که گفته تنها باید خدا بمونه رفیق های صمیمیت بقیه که میان و میرن پس پر انرژی ادامه بده وقتی هم این فصل تموم شد شروع کن یه رمان دیگه بنویس که اصلا مربوط به این رمانت نباشه و زندگی یه ایل و تایفه دیگه باشه )

پاسخ به  💙رز ابی 💙
2 سال قبل

نمیتونم دیگه بزارم ، ببخشید ع همه

Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ینی دیگ ادامه نمیدی؟

پاسخ به  Sni
2 سال قبل

اصن معلوم نیست زنده هست یا خدایی نکرده خودکشی کرده که ادامه بده

ĄÝ ŇŰŘ ¤
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا زود جا زدی
خودت خودتو به اینجا رسوندی
خودت شکست رو قبول کردی
نباید به این راحتیا تسلیم زندگی میشدی
ما از زندگی تو خبر نداریم و نمیدونیم چی میکشی ولی هر چی که هست ارزشش رو نداره و از مال من بدتر نیست که هر روز بیفتی گوشه بیمارستان
با این وجود من هنوز سرپا محکم ایستادم تو هم باید وایمیستادی
نمیگم آسونه و مشکلی نیست اتفاقا برعکس خیلی هم سخته و بدبختی هست ولی ما اگه بخوایم زود جا بزنیم و خودمون رو از اطراف طرد کنیم نباید اسم خودمون رو انسان بزاریم
**لطفا یکم فک کن خیلی زود و ناگهانی تصمیم گرفتی**
من بخاطر رمان نمیگم من بخاطر خودت میگم
دیگه بقیش با خودته

افسانه
2 سال قبل

فلور اگ پیاممو میبینی جواب بده!

👊atena😎
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

بگو سارا اتنا میگی دستم بهت برسه خودم زنت میکنم…

👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

قربون خنده هات فلور…

افسانه
2 سال قبل

فلور برو تو رمان ورطه دل هر چی کامنت گذاشتم پاک کن

افسانه
2 سال قبل

اتنا ن دردسر نمیشه.باش این سارا جواب بده باز شماره میفرستم یکم باهم درد و دل کنیم

👊atena😎
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

من از نامزدت میترسم💔
خودم گوشی ندارم اونموقع باید با شماره مامانم اس بدم…
راستی تو شاد نداری؟
مهدیار اینا اومدن؟

z
2 سال قبل

سارا من اگه رمانتو نخونم دق میکنم
توروخدا بنویس باااز
ب خدا من متاد رمانت شدم
اگه بدونی از دیروز چقد ب سایت سر زدم رمانتو ندیدم حالم بد شده
تورو خدا ادامه بده
رمانت خیلی قشنگه
تلاشتو بکن ب خاطر ما رمانتو ادامه بده
توروخدا
مطمئن باش ک میتونی🚶🏿‍♀️❤💋🥲

افسانه
2 سال قبل

اومدن تو پذیرایی هستن من تو اتاقم دارم حرف میزنن .گوشی مهدیار دست منه هم اس بدی شماره تو پاک میکنم .من هیچی ندارم ن شاد ن هیچی دیگ

Helya
2 سال قبل

بچه ها خواستم اطلاع بدم سارا زندست🤟😂
از نگرانی درتون اوردم

Helya
2 سال قبل

فلور تو روحت
از این به بعد بهت میگم فلور میگ میگ😂لعنتی من می‌خواستم اولین نفر بگم

🖤🖤 رز سیاه
2 سال قبل

فلورررررررر بابا بزار پارت جدید رو دیگه مردم از بیکاری

Nafas
2 سال قبل

قشنگ بود💕

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x