رمان به تلخی حقیقت پارت 18

4.2
(12)

ــ عه اریک!
الان نه!

☆کارولین☆

لبامو از جا کند خل وضع!

ــ باشه باشه عصبی نشو خوجمله!

با عشوه خندیدم و دستشو گرفتم
رفتیم پایین و صدای سوت و جیغ بقیه بالا رفت…
با عشق همدیگه رو نگا میکردیم و دست تو دست هم رفتیم رو صندلیای مجلسی مخصوص عروس و دوماد نشستیم …

🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃

الان یکی دو ساعتی میشد که بله گفته بودیم و رقصمون بی نقص شده بود..!
نفسای گرم اریک پشت سرم باعث شد مور مورم بشه…
ــ نمیرن اینا چرا!

ریز خندیدم و گفتم

+بهونه نگیر الان میرن دیگه نصفشون رفتن …

داشتیم با هم حرف میزدیم که اریکا و مارسل اومدن طرفمون

اریکا ــ اریک من تورو میشناسم ، الان میرین دیگه چقد بیقراری تو

لبمو زیر دندونم له کردم ولی بر خلاف من اریک با نهایت پررویی گفت

ــ آخه نگا چقد خوشگل کرده!

مارسل ــ خب بابا کشتیمون !
شب عروسی مام میرسه اریک خاااان!…

+شما که از همین الان کارتونو شرو کردین!

به صورت اریکا اشاره کردم و گفتم

+رژ لبش پخش شده بدبخت!

اینو گه گفتم هم من هم اریک از خنده ریسه رفتیم و اریکا داشت موهای مارسلو میکند

اریکا ــ وایی نکبت شرفمونو بردی !

همه خونواده ها جمع شدن دورمون …
شایلی جون و آرتا
هیلدا جون و بابا کیارش
تونی جون و راشل
و در نهایت نانسی و آراشید که مامان و بابای خودم بودن …

بعد کلی نصیحت و تبریک بلخره راهی خونه خودمون شدیم..!
ار همین الان استرس گرفته بودم …
خدا بهم رحم کنه!

ــ بپر تو

میخواستم جلو خندمو بگیرم ولی نشد

رفتم تو خونه …
ست طلایی و مشکی
عشق این دوتا رنگ بود!

🎀💜🎀💜🎀💜🎀💜🎀💜🎀💜🎀💜🎀

رفتیم تو اتاق خوابمون …
پر بود از عکسای تکی و دو نفرمون …
همینجوری داشتم این زرف و اون طرفو دید میزدم که انداختم رو تخت
جیغ خفیفی کشیدم و بعدش باهمدیگه خندیدیم

روم خیمه زد و لبای داغشو گذاشت رو لبام و محکم مکید … .
همراهیش کردم و بعد اینکه نفس کم آوردم از همدیگه جدا شدیم … .

کمرمو یکم بلند کردم ، زیپ لباسمو باز کرد و تو همون حالت از تنم در آوردش … .
بوسه های نرمش رو تنم فرود میومد و هر لحظه عشقم نسبت بهش صد برابر میشد … .

دستشو رسوند پشت کمرم و سوتینمو باز کرد …
سرشو گذاشت رو قلبم و آروم گفت

ــ صدا قلبت مورفینمه…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ماهرخ

خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
43 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helya
2 سال قبل

🥺عر
گشنگ بود

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

هقققق😭

atena
2 سال قبل

توروخدا پارت بعد سکسی باشه هاااا

Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

🥺آتنا ی من کیهههه ها
عشقم بقول فلور گوز خولدم تو لو خودا با من گهر نکن😂💖💖
من ک عاشقتمممم
تو ک عاشق منیسسسییینبجزنبجبتتبترنب

atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

عاشقتممممممممممم ک نترس من باهات قهر نمیکنم
یابنماسلوهنستسنتا۵ان .مبتلناذتل

Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

جووووووونننننتقحینرحجزنزنرحرنبننب

atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

قهر

Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

عاا حق
منم قهر
قهر به ترکی چی میشه?

atena
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

چوسدوم=قهر کردم

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂جوووون
چسودم

Sni
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

نخیر چسدوم نمیشه چوسدوم😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

عای 🥲ترکی سخته
چوسودوم

Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

خیلی بیشعورینا😑ن تو میزاری ن سارا
من باید بچسبم به همون عشق صوری😂😂خیلی خوبه عا
فهمید دیاکو چ گاویه الان شهرام جون میاد دیاکو رو پاره میکنه😂

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

من خدایی ژانر این فصلو زدم صحنه دار _ بزرگسال
ولی چون شماها همش سوتی میگیرین پشیمون شدم 🙂

Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من ماست خوردم
غلط خوردم
ببخشید عجگم🥲
گولللللل ملدونه میدم دیگه نگم😂

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂نه دیگه بیخی

atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

چه ربطی داره سارا میخای دیگ نظر ندیم؟

پاسخ به  atena
2 سال قبل

اتی بخدا یه بار دیگه این حرفو تکرار کنی من میدونم و تو 😑

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂تو دیگه چرا فلور؟! …
اوکی ولی خودتم باید بزاری 😂💔

atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

مجبورم میکنیییی میفهمی مجبوررررررررررررر

پاسخ به  atena
2 سال قبل

😂😂😂

R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

منم

Helya
2 سال قبل

😂من برات مینویسم لعنتی تو فقط بزار
نمیدونی چ حس خوبیه خوندن پارت صحنه دار

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂دیوانه

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

نگوو نمیتونمم خجالت میکشم😂😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂گمشووو
روم نمیشه ولی مینویسم😂😂
از کی و کی بنویسم حالا

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

ادب رعایت بشه 🚫🔪

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂😂بله بله …
شوخی کنین ولی بی احترامی نه😉🚫

پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂😂بچه مثبت کی بودم من!؟😎😍😂
فدام شین الهی🤣💎

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂عبضی این ک میشه پارت بعدییییی
نکن اینکارو با من

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

خیلی بدییی😂😂خجالت میمیرم

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂هعی

2 سال قبل

خب منم همچنین 😑

Helya
2 سال قبل

فلورررر
پاره شدممممم
نمیتونممممممممم
خجالت مردم😂گونه هام قرمز قرمزه

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

اوکی پس فقط صحنه شو مینویسما
خودت ی چیزایی رو اضاف کن😂

Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

فلور بزار
نمیتونم😂😂
هی ۵ خط مینویسم هی پاک میکنم
سارا خداییش دمت گرم
خیلی مردی😂✌💖

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂حالا فهمیدی چقدر شرم آوره نوشتن اون چیزا؟! …
تازه فلور که همیشه خلاصه میکنه ماجرا رو ولی من تا تهشو مینویسم 😑😂

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂خااااک

پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂نکن بچه رو اذیت

atena
2 سال قبل

فلور ۱ ان باش برات صحنه سکسی مینویسم

2 سال قبل

اگر رمان صحنه دار میخوای بنویسی برو چندتا رمان صحنه دار +۱۸ بخون من یکی خوندم تا یک هفته از خجالت سرخ بودم 😐😂

تازه اونی ک من خوندم نسب ب بقیقه رمانا ک خلاصشون و خوندم صحنه هاش کمتر بود 😐

atena
پاسخ به  رها
2 سال قبل

اره همون ساده بنویس…

2 سال قبل

بقیه 😐

دسته‌ها

43
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x