* * * *
با نفس نفس پشت درخت پناه گرفتم …
یکم سرمو کج کردم و نگاهی انداختم ، داشتن با هم حرف میزدن …
به درخت تکیه دادم و شروع به کشیدن نفسای عمیق کردم …
وقتی از ماجرای قاچاقِ تامی خبر دار شدم ؛ تصمیم گرفتم خودم به تنهایی وقتی میخوان برن جای محموله ها ، دنبالشون کنم و با عکسبرداری از این قاچاق ، تامی رو گیر بندازم …
اینطوری راحت تر میتونستم از سر راهم کنارش بزنم ! …
سری تکون دادم و زبونی روی لبام کشیدم …
گوشامو تیز کردم و به گفتگوشون گوش دادم …
_ همه ی جنس ها کامل بود؟! …
سرمو یکم کج کردم تا بتونم ببینمشون …
این سوال رو تامی رو به یکی از افرادش پرسید …
اون دو تا پسر ، افشین و … افشین و …
ای بابا اسم اون یکی دیگه چی بود؟! …
اسمِ جذابی داشت ، افشین و …
آها ، افشین و ایلیاد … اون دو تا باهاش نبودن …
توقع داشتم مثه اون روز همراهش باشن ولی خبری از هیچکدومشون نبود ! …
اما خب اونطور که متوجه شده بودم ، هنوز نمیخواستن قاچاقو انجام بدن …
الان تامی فقط واسه بررسیِ اجناس اومده بود ! …
با صدای یه پسر به خودم اومدم :
_ بله قربان ، همچی کامل و سرجاش بود ! …
تامی سرشو چند بار آروم تکون داد و لب زد :
_ خوبه …
نفسشو محکم بیرون فرستاد و رو به تمومه افرادش گفت :
_ دو روز دیگه واسه حمل اجناس میام …
حواستون حسابی باشه ، همه چی باید کامل و بی نقص باشه … .
تمومه فرمانده ها خودشونو کمی خم کردن و یکصدا لب زدن :
_ اطاعت رئیس … .
زبونی روی لبام کشیدم و نگاهی به دور و وَرم انداختم …
نظرم عوض شد ؛ به جای عکسبرداری از این صحنه ها که مطمعن نبودم نتیجه ای داشته باشه چون مامور های پاریس همشون از تامی حمایت میکردن ، به جاش تمومه دودمانشو به باد میدادم ! …
لبخند پلیدی زدم ، اره …
جای محموله ها رو که یاد گرفتم …
وسط این جنگل بزرگ بود ! …
شب که بشه ، با ارسلان …
مکث کردم ، باید به ارسلان بگم؟! …
نه ، اون ندونه بهتره …
نمیخوام اتفاقی واسش بیفته و دردسری واسش پیش بیاد …
خودم به تنهایی شب میام اینجا و این کلبه ی پر جنس رو ، اتیش میزنم …
دستامو با شیطنت بهَم مالیدم …
اتیش بازی باحالی تو راهه …
صبر کن تامی شلبی ، صبر کن که برنامه های هیجان انگیزی برات دارم …
* * * *
_ کجا بودی کلارا؟! …
نفس عمیقی کشیدم و همونطور که یونیفورمَمو می پوشیدم ، عجله ای لب زدم :
+ هیچی ، رفته بودم یه جایی … .
ابرویی بالا انداخت …
دست به سینه به دیوار تکیه داد و گفت :
_ اوکی ولی بهم بگو دقیقا اون یه جایی که رفته بودی ، کجا بود؟! … .
بی حوصله شروع به بستن دکمه های لباس پزشکیم کردم و گفتم :
+ بیخیال دیگه ارسلان …
یه کاری داشتم ، انجامش دادم بعد اومدم …
مرخصی چند ساعته گرفته بودم از قبل … .
ساعتمو چک کردم ، ساعت ۱۱ ظهر بود …
به طرف در قدم برداشتم و سریع سریع گفتم :
+ باید برم به بیمارام برسم … .
هنوز به در نرسیده بودم که جلوی راهم سد شد …
ایستادم ، نگاهم روی صورتش به گردش در اومد …
اخم غلیظی روی صورتش نشسته بود …
گوشه های لبمو کمی پایین فرستادم ، دست راستمو گذاشتم روی گونش و گفتم :
+ اخم نکن که اصلا بهت نمیاد ! … .
نفسشو حرصیی بیرون فرستاد ، دستمو کنار زد و گفت :
_ من میخوام بدونم تو دقیقا کجا رفته بودی و چه کاری داشتی که اونقدر مهم که بخاطرش مرخصی چند ساعته گرفتی … هومممم؟! …
زبونمو توی دهنم چرخوندم و گفتم :
+ میشه اینقدر گیر ندی ارسلان؟! … .
اشاره ای به ساعت دیواری کردم و ادامه دادم :
+ نگاه ساعت کن …
دیر شده ، من باید برم به بیمارای بستری شدم سر بزنم …
پس لطفا برو کنار … .
محکم و جدی لب زد :
_ نووووچ ، تا وقتی جوابمو ندی ، خبری از بیرون رفتن نیس …
نفسمو خسته بیرون فرستادم و درمونده بهش زل زدم …
نفس عمیقی کشیدم و فاصله ی باقی مونده بینمون رو با یه قدم پر کردم …
دستامو انداختم پشت گردنش ، خیره به چشماش با لحن مظلومی گفتم :
+ ارسلااااان …
بزار واسه یه وقت دیگه این گیر دادناتو …
بخدا الان نه وقت دارم ، نه حوصله …
باشه!؟ … .
دستاشو گذاشت دو طرف پهلوهام و با فشردنشون لب زد :
_ اوکی ، ولی وقتی رفتیم خونه قشنگ میای واسم توضیح میدی ! … .
لبخند دلبرایی زدم و با ناز و کشیده گفتم :
+ چشششششم …
لباشو گذاشت روی لبام و شروع به مکیدن لبام کرد … .
😂😂😂😂
به زودی این بوسه ها مدتشون پایان پیدا میکنه عشقم …
به اتی هم تو پارت قبل گفتم …
دیگه از این لب بازیا خبری نی …
اتفاقای هیجان انگیزی براتون دارم … فقط بصبرید و منتظر پارتای آینده باشید 🤣🤣🤣🤣🤣🤤🤤
نوووووچ …
اصلا نمیتونین حدسشو بزنین ، فقط بصبرین 🤣🤣🤣
ارسلان میمیره😂😂😂؟
نووووووچ ، مردن ارسلان هیجان انگیزه اخه؟!😒
یعنی اینقدر به خونش تشنه اید؟!😂
اینطور که تو پارت میزاری ادمو حزصی میکنه هنوز شروع نکردی چارتع تمومه🥴
😂😂😂😂دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
پارت ۲۹ و ۳۰ هم امشب بزار خب ادم تو خماری میزاری 🥲
اگه بتونم حتماااااا …
فعلا بریم واسه پارت ۲۹ ، الان میزارم 😎😅
پارت بعد کی؟؟(:
گذاشتم 😊😊😊
و پارت ۳۰ رو هم که دیگه اگه وقت کنم امشب یا هم فردا صبح 😘💕💖